کد مطلب: ۹۲۴۳۲۱
|
|
۲۷ مهر ۱۴۰۴ - ۱۱:۳۲

موسیقی می‌تواند کلید توسعه مداخلات مؤثر در سلامت روان باشد

موسیقی می‌تواند کلید توسعه مداخلات مؤثر در سلامت روان باشد
یک بررسی روایی اخیر که در مجله روانپزشکی انتقالی منتشر شده است، نحوه واکنش افراد به موسیقی و اساس بیولوژیکی این پاسخ را بررسی می‌کند و نقش موسیقی درمانی را در ایجاد مداخلات مؤثر برای سلامت روان و رفاه برجسته می‌کند.

به گزارش مجله خبری نگار، یک بررسی روایی اخیر که در مجله روانپزشکی انتقالی منتشر شده است، نحوه واکنش افراد به موسیقی و اساس بیولوژیکی این پاسخ را بررسی می‌کند و نقش موسیقی درمانی را در ایجاد مداخلات مؤثر برای سلامت روان و رفاه برجسته می‌کند.

نویسندگان با اذعان به تنوع گسترده در نحوه واکنش افراد به این مداخلات، استدلال قانع‌کننده‌ای ارائه می‌دهند که برای دسترسی بیشتر به موسیقی‌درمانی، باید روش‌های درمانی استانداردی توسعه داده شود.

پاداش‌های عاطفی، انسانی و معنوی که از موسیقی دریافت می‌کنیم، به طور گسترده شناخته شده است. با این حال، قدرت موسیقی فراتر از سرگرمی صرف است: موسیقی درمانی به طور گسترده برای بهبود جسمی، به عنوان مثال در توانبخشی حرکتی، مورد استفاده قرار می‌گیرد. با این حال، رابطه بین موسیقی و سلامت روان هنوز به خوبی درک نشده است.

قدیمی‌ترین ساز‌های موسیقی شناخته شده، فلوت‌های ۴۰ هزار ساله هستند که از عاج و استخوان تراشیده شده‌اند. چارلز داروین، که نظریه تکامل از طریق انتخاب طبیعی را مطرح کرد، اظهار داشت که انسان‌های اولیه برای انتقال احساسات، جذب جفت و تهدید رقبا، صدا‌های موسیقی تولید می‌کردند.

این نشان می‌دهد که موسیقی به طور جدایی‌ناپذیری با رشد گفتار مرتبط است و فشار تکاملی بر موسیقی و آهنگین بودن وجود دارد.

تونالیته، یا استفاده از صدا‌هایی با زیر و بمی‌های مختلف، ویژگی‌های جهانی دارد، مانند تولید آن از طریق ارتعاش تار‌های صوتی حنجره. با این حال، سنت‌ها و فرهنگ‌های متنوع موسیقی، شباهت‌های چشمگیری در استفاده از ملودی، هارمونی و طنین صدا نشان می‌دهند.

در لالایی‌های سراسر جهان از صدا‌های با فرکانس پایین با الگو‌های ساده و تکرارشونده استفاده می‌شود. به طور مشابه، غم و اندوه از طریق ملودی‌های دلنشین‌تر منتقل می‌شود.

نظریه شباهت صوتی بیان می‌کند که درک ما از زیر و بمی صدا توسط ارتباط صوتی تعیین می‌شود و مغز ما به صورت انعکاسی زمینه‌ای برای آنچه می‌شنویم فراهم می‌کند.

ریتم، یا الگویی از صدا‌ها با زمان‌بندی قابل پیش‌بینی، در فرهنگ‌های موسیقی نیز یافت می‌شود. تناوب ریتم‌های موسیقی دقیقاً با حرکات انسان، مانند راه رفتن، مطابقت دارد.

در حالی که بسیاری از حیوانات می‌توانند پس از آموزش به محرک‌های ریتمیک پاسخ دهند، تنها انسان‌ها می‌توانند آنها را پیش‌بینی کرده و بدون زحمت با آنها هماهنگ شوند. انسان‌ها همچنین می‌توانند سنکوپ کنند یا ضرب‌های یک ریتم را تغییر دهند، به طوری که ضرب‌های قوی ضعیف می‌شوند و برعکس.

نظریه رزونانس عصبی نشان می‌دهد که توانایی ما در درک ریتم، ما را قادر می‌سازد تا زبان گفتاری را پردازش کنیم. علاوه بر این، گوش دادن به موسیقی، مناطقی از مغز را که با تنظیم حرکت مرتبط هستند، مانند ساختار‌های قشری و زیرقشری، تحریک می‌کند.

فعالیت مغز در این نواحی در پاسخ به ریتم افزایش می‌یابد، حتی اگر فرد حرکت نکند! آن کیفیتی از موسیقی که ما را به حرکت وا می‌دارد، در عمل بالینی و به صورت محاوره‌ای به عنوان groove شناخته می‌شود.

مطالعات تصویربرداری عصبی نشان داده‌اند که گوش دادن به موسیقی مراکز پاداش مغز را فعال می‌کند. برای مثال، لذتی که شنوندگان موسیقی تجربه می‌کنند با اتصال دوپامین در هسته آکومبنس مرتبط است.

مکانیسم فرضی اوپیوئیدرژیک مرتبط با این پاداش توسط مطالعه‌ای پشتیبانی می‌شود که نشان می‌دهد درمان با آنتاگونیست‌های گیرنده اوپیوئیدی می‌تواند لذت حاصل از موسیقی را کاهش دهد.

اجتماعی بودن یکی دیگر از جنبه‌های مهم گوش دادن، لذت بردن و خلق موسیقی است، زیرا می‌تواند ارتباطات بین فردی و اجتماعی را تقویت کند. این شکل از ارتباط می‌تواند احساس انزوا را کاهش داده و سلامت روان را بهبود بخشد.

جالب اینجاست که هیجان لذت‌بخشی که با گوش دادن به موسیقی ایجاد می‌شود، مشابه هیجان ناشی از گوش دادن به سخنرانی‌های الهام‌بخش است و پاداش‌های ذهنی مشابهی دارد. گوش دادن به موسیقی می‌تواند باعث آزاد شدن اکسی‌توسین در مغز شود و در نتیجه استرس را کاهش دهد.

درمان پذیرا نوعی موسیقی درمانی است که شامل یک رویکرد غیرفعال، به ویژه گوش دادن به موسیقی است. یک متاآنالیز از بیش از ۸۰ مطالعه بالینی نشان داد که درمان پذیرا به طور قابل توجهی اضطراب را در بیماران جراحی کاهش می‌دهد، در حالی که مطالعه دیگری، بر اساس ۳۲ مطالعه، نتایج مشابهی را در افراد مبتلا به اضطراب نشان داد.

اندازه اثر با اثربخشی تخمینی برخی از درمان‌های دارویی و روان‌درمانی برای اضطراب قابل مقایسه و در برخی موارد از آن فراتر بود. به طور مشابه، ترکیب موسیقی‌درمانی و دارو‌های ضد افسردگی در درمان افسردگی نسبت به درمان سنتی به تنهایی، اثربخشی بیشتری نشان داد.

ریتم برای عملکرد‌های حرکتی و حسی در موسیقی درمانی گنجانده شده است، اما اکنون به طور فزاینده‌ای در درمان بیماری‌های روانی مورد استفاده قرار می‌گیرد.

یک متاآنالیز نشان داد که این روش‌های موسیقی‌درمانی در مقایسه با مراقبت‌های سنتی برای افراد مبتلا به پارکینسون، در بهبود سلامت عاطفی، انگیزه و خلق و خو مفید هستند.

گوش دادن به موسیقی همچنین با بهبود سلامت روان و عملکرد شناختی پس از سکته مغزی مرتبط دانسته شده است. محققان این فرضیه را مطرح می‌کنند که ریتم با مختل کردن الگو‌های ناسازگار فعالیت مغز، مانند نشخوار منفی، این اثر درمانی را اعمال می‌کند.

«به طور کلی، اساس بیولوژیکی ریتم، بینشی در مورد چگونگی استفاده از موسیقی برای پرداختن به مسائل سلامت روان مرتبط با خلق و خو، شناخت و انگیزه ارائه می‌دهد.»

یک مدار پاداش مغزی ناکارآمد می‌تواند در اختلالات اضطرابی و خلقی، اختلالات مصرف مواد و بسیاری دیگر از مشکلات سلامت روان نقش داشته باشد.

پزشکان دلایلی دارند که باور کنند موسیقی درمانی می‌تواند با کاهش بی‌تفاوتی، بهبود ارتباط و تسکین خستگی، این بیماری‌ها را درمان کند.

ارزش جنبه اجتماعی دروس موسیقی توسط تحقیقاتی که بهبود در ارتباط غیرکلامی، عزت نفس و سازگاری رفتاری در کودکان مبتلا به اوتیسم را نشان می‌دهند، پشتیبانی می‌شود.

بیماران مبتلا به اسکیزوفرنی همچنین در مقایسه با دارو‌های ضد روان‌پریشی، با موسیقی درمانی بهبود عملکرد اجتماعی و کاهش تعاملات اجتماعی ضعیف و بی‌تفاوتی را تجربه کردند. افراد مبتلا به آلزایمر نیز ممکن است از این روش بهره‌مند شوند.

یکی از چالش‌های توسعه و استانداردسازی موسیقی‌درمانی این است که افراد از موسیقی به طور متفاوتی لذت می‌برند و آن را درک می‌کنند؛ این موضوع هم عوامل محیطی و هم عوامل ژنتیکی دارد و پیامد‌های مهمی برای اثربخشی این درمان‌ها دارد.

بسیاری از افراد مبتلا به بیماری به نام آموسیای مادرزادی نمی‌توانند با ریتم برقصند یا ملودی را همراهی کنند؛ برخی از آنها اصلاً از گوش دادن به موسیقی لذت نمی‌برند.

نویسندگان این مطالعه پیشنهاد می‌کنند که پروفایل‌های موسیقایی در سطح فردی ایجاد شود تا مشخص شود کدام جنبه‌های موسیقی، مانند تونالیته، ریتم، پاداش یا اجتماعی بودن، ممکن است برای هر فرد مفید باشد. پزشکان همچنین باید ترجیحات موسیقیایی فردی را در برنامه‌های درمانی در نظر بگیرند، در حالی که می‌دانند در برخی موارد، موسیقی ترجیحی ممکن است موثرترین نباشد. تحقیقات بیشتری نیز برای پر کردن شکاف‌های موجود در شواهد و توسعه درمان‌های استاندارد که برای طیف وسیع‌تری از افراد قابل دسترسی باشد، مورد نیاز است.

در حالی که درمان‌های سنتی روان‌درمانی و دارویی به دلیل عدم اثربخشی مورد انتقاد قرار گرفته‌اند، موسیقی‌درمانی نوعی مداخله کم‌خطر، در دسترس و مقرون‌به‌صرفه ارائه می‌دهد.

در این مقاله آمده است: «درک و استفاده از این واقعیت برای بهبود درمان و مداخلات در روانپزشکی، فرصتی مهم برای تنوع‌بخشی و بهبود مراقبت‌ها در مواقع نیاز شدید است.»

*این اطلاعات صرفاً جهت اطلاع‌رسانی ارائه شده و به عنوان توصیه‌ای برای درمان بیماری‌ها نمی‌باشد.

ارسال نظرات
قوانین ارسال نظر