به گزارش مجله خبری نگار،دکتر امین پرتو پژوهشگر میهمان مرکز مطالعات استراتژیک خاورمیانه:
طوفان الاقصی از ابعاد مختلف نظامی و اطلاعاتی یک غافلگیری بزرگ برای اسرائیل بود. اما جنگ طولانی و یک ساله پس از آن که به جز غزه به مرز با لبنان، دریای سرخ و کرانه باختری هم گسترش یافته، برای اسرائیل چالشهای نظامی و امنیتی بسیاری ایجاد کرده است. اسرائیل برای چنین جنگ طولانی و در چند جبهه آماده نبود. این جنگ کاستیهای ارتش و جامعه اطلاعاتی اسرائیل را هم بیش از پیش آشکار ساخت. مشکل اسرائیل تنها در استراتژی نظامی نبود بلکه در سطح تاکتیک، عملیات، تدارکات و از آن مهمتر، هماهنگی سطح نظامی و سیاسی هم مشکلات بزرگی وجود داشته است. ابعاد مختلف این چالشها در جریان طوفان الاقصی و درگیریهای نظامی پس از آن چگونه رخ داده و اسرائیل برای چاره کردن این چالشها چه اقداماتی صورت داده و خواهد داد؟ پاسخ به این پرسش، موضوع نوشته حاضر است.
چالش مهم ارتش اسرائیل این بود که برای جنگ زمینی با این مدت طولانی یک ساله در چند جبهه آماده نبود. تمرکز اسرائیل در بیشتر از یک دهه گذشته، تمرکز بر توسعه توان نیروی هوایی و دفاع ضدموشکی بود. بخش عمده سرمایهگذاریها برای خرید هواپیماهای جنگنده آمریکایی، توسعه مهمات هوابرد و تولید سامانههای رهگیر ضدموشک-ضدراکت صورت گرفته بود.
بعد از آن نیروی دریایی بیشترین بهره را از بودجه دفاعی برده بود. اما نیروی زمینی اسرائیل عملاً محروم بود. خودروهای زرهی بسیار قدیمی (ام-۱۱۳) بودند؛ تولید خودروهای زرهی جدید (ایتان و نمر) سرعت کافی نداشت؛ توپخانه قدیمیترین و ضعیفترین بخش بود؛ برنامه تجهیز تانکها و خودروهای زرهی به سیستمهای دفاع فعال (تروفی و آیرون فیست) کامل نشده و سرعت کافی نداشت. تصور کلی در دستگاه تصمیمگیر اسرائیل این بود که بسیار بعید است دشمنان دست به جنگ زمینی آن هم طولانی مدت بزنند. هر چه بود پنداشته میشد که شامل حملات موشکی، راکتی یا پهپادی است که دفاع زمینپایه (گنبد آهنین، فلاخن داود و پیکان) قادر به دفع آن است و نیروی هوایی هم پاسخ متقابل سنگینی خواهد داد.
طوفان الاقصی و درگیری نظامی طولانی مدت آن این تصور را به کلی بر هم زد. دشمنان نه فقط جرات کردند به اسرائیل حمله کنند بلکه جنگ زمینی چنان طولانی، پررنگ و بیسابقه شد که کمبودها را به سرعت برملا کرد. گرچه واحدهای زرهی ارتش اسرائیل توانستند تلفات خود را به یُمن سیستمهای دفاع فعال و زرههای مقاوم به شدت کاهش دهند، با این حال گستردگی جبهه نبرد از غزه در جنوب تا مرز لبنان در شمال، کمبود ادوات زرهی را آشکار کرد. بخشی از کمک آمریکا به اسرائیل شامل خودروهای زرهی بود. ضعف در توپخانه هم به شدت محسوس بود، زیرا توپخانه قدیمی و با تحرک کم اسرائیل، با الزامات میادین نبرد به خصوص در شمال بیگانه بود. آنچه از جهاتی دیگر محسوس بود کمبود شدید مهمات مورد نیاز برای واحدهای مختلف بود: از گلوله توپخانه و خمپاره تا گلوله توپ تانک و حتی مهمات انفرادی. انبارهای مهمات آمریکا در اسرائیل تا میزانی به سبب ارسال ذخایر آن برای اوکراین خالی شده بود.
کمبود مهمات تنها گریبان نیروی زمینی را نگرفت بلکه نیروی هوایی را هم دل مشغول کرد. اسرائیل مجبور شد تا علاوه بر کمکهای آمریکا، دست به دامان کشورهایی مانند صربستان و هند شود تا مهمات انفرادی، گلوله توپ و خمپاره خریداری کند. گرچه کوشش شده تا تولید داخلی هم وسیعاً افزایش یابد. این کمبود در مورد مهمات پیشرفتهتر یعنی موشکهای رهگیر زمینپایه هم نگران کننده بود. وقتی ایران در عملیات وعده صادق به اسرائیل حمله موشکی و پهپادی کرد و همین طور در طول یک سال تبادل آتش با غزه، لبنان و یمن، اسرائیل مجبور به مصرف چند میلیارد دلار مهمات این سامانهها شده است. اگر موشک تامیر در سامانه گنبد آهنین ارزان است در عوض پیکان و فلاخن داود قیمتی گران و از یک تا سه میلیون دلار دارند.
روشن است که حتی اگر سخاوت دوستان آمریکاییشان هم قابل توجه باشد باز این حجم از نیاز به تدارکات نگران کننده است. این البته به جز تحمیل هزینه سنگین استفاده به ادوات دیگر است: ساعت پروازی بالای جنگندهها و هلیکوپترها، ضایعات پهپادهایی که سرنگون شده و یا سقوط میکنند یا آنکه با آتش خودی سرنگون شدهاند، عُمر لوله توپخانه یا لوله تانکها و همین طور ضایعات جنگی و مشکلات فنی: مشکل این نیست که اسرائیل به تجهیزات جنگی پیشرفته یا مهمات دسترسی ندارد، بلکه مشکل این است که این چرخه قرار است تا کجا ادامه پیدا کند؟
اینکه امکان پایان دادن به این چرخه چه قدر وجود دارد به این منوط است که آیا اسرائیل میتواند در جنگ پیروز شود یا آنکه به طرزی آبرومندانه به جنگ خاتمه دهد؟ با گذشت یک سال از طوفان الاقصی، اختلاف نظر زیادی هم درون اسرائیل و هم میان آن با آمریکا و دیگر متحدانش در این زمینه وجود دارد. هدف اولیه اسرائیل، نابودی حکومت حماس و نیز موجودیت نظامی و سیاسی آن در غزه و آزاد کردن گروگانهای اسرائیلی بود.
نابودی حماس، به رغم ضربات سنگین انسانی و تجهیزاتی که خورده، هنوز محقق نشده و معلوم هم نیست محقق شود. حماس هنوز اقبال قابل توجه میان مردم فلسطین دارد و شبکه زیرین هوادارانش چنان گسترده هستند که برایش نیرو جذب کنند. این به جز حمایتهای ایران و حزب الله لبنان و احتمالاً ترکیه و قطر است که ممکن است موجب احیای توان آسیب دیده آن شود.
در صورتی که محاصره کامل غزه (یعنی تسلط اسرائیل بر محور فیلادلفی در مرز با مصر) و چندپارگی آن (با تسلط بر محور نتزاریم) محقق نشود بسیار محتمل است که غزه مجدداً از ویرانه غزه سربرآورد هر چند به میزانی که قدرتش کمتر از قبل باشد. این معنایی جز کوشش اسرائیل برای سازگاری مجدد با این موجودیت در غزه نیست. در مورد گروگانها وضعیت پیچیده تر است. تعداد کم و نامشخصی از آنان زنده باقی ماندهاند. دولت نتانیاهو آنان را فدای هدف پیروزی کامل نظامی بر حماس کرد. روشن است که این جنگ به سرنوشت سیاسی نتانیاهو گره خورده است. تا زمانی که جنگ باشد او بر سر قدرت است، اما اگر جنگ متوقف شود او کنار خواهد رفت. در حالی که جامعه اسرائیل و تا حدی ارتش و جامعه اطلاعاتی، توقفی هر چند موقت برای جنگ را خواستار هستند، نتانیاهو توانسته اوضاع را طوری مدیریت کند که جنگ ادامه پیدا کند. به خصوص که این وضعیت بغرنج به جبهه شمالی و درگیری با حزب الله گره خورده است. حزب الله شرط آتشبس را توقف جنگ غزه اعلام کرده؛ هزاران اسرائیلی از شمال به جنوب رفتهاند و این وضع بیسابقه، به یک گره اندر گره بغرنج تبدیل شده است. پیروزی اینجا در لبنان میتواند چه معنایی داشته باشد؟ اسرائیل بازگشت گریختگان شمال به خانه خود و عقبنشینی نیروهای حزب الله به شمال رود لیتانی را پیروزی خود میداند. اما این هدف هم ارزان نیست و شاید نیازمند صرف مهمات و تحمل تلفاتی بسیار سنگینتر از غزه باشد.
اسرائیل برای اولین بار پس از طوفان الاقصی با دشمنانی در دوردست مواجه شد که چگونگی مقابله با آنان ساده نبود. انصارالله یمن، با بستن عملی تنگه باب المندب و کانال سوئز، سبب شد تا نه فقط بندر ایلات در جنوب که رونق بنادر اسرائیل در مدیترانه هم کم شود. این به جز شلیک موشک و پهپاد از یمن به اسرائیل بود. وقتی در یکی از این حملات یک اسرائیلی کشته شد، اسرائیل با بمباران مخازن نفت حدیده، آنجا را کاملاً ویران کرد. اما حملات انصارالله متوقف نشد. در مورد یمن تعریف پیروزی میتواند چگونه باشد؟ آزادی تردد دریایی به/از اسرائیل و البته توقف حملات گروه یعنی آن هم در حالی که این گروه شرط توقف اقداماتش را توقف جنگ غزه معرفی میکند. به این دشمنان دوردست باید نام ایران را هم اضافه کرد که برای اولین بار یک حمله موشکی و پهپادی سنگین به اسرائیل کرد. چنین حملهای در تاریخ خاورمیانه بینظیر و در تاریخ نظامی جهان کم نظیر بود. حقیقت این بود که اسرائیل از پاسخ ایران تا حد زیادی شوکه شد. برای مدتی اسرائیل احساس خطر میکرد که ممکن است اوضاع از کترلش خارج شود. ترور اسماعیل هنیه و وحشت از انتقام ایران هم فشار روانی طولانی مدتی در اسرائیل ایجاد کرد.
چالش اصلی نظامی و امنیتی که اسرائیل در یک سال پس از طوفان الاقصی با آن مواجه بوده بیشتر از هر چیز در ارتباط میان سیاست و جنگ است. در حالی که فرماندهان نظامی، تعریف خاص خود از پیروزی نظامی دارند، سیاسیون و به خصوص نخست وزیر، تعریف خود را از پیروزی نظامی تحمیل کرده است. این در حالی است که در این تعریف شاید نه نجات جان گروگانها، نه نابودی کامل حماس، نه بازگشت آوارگان شمال، نه عقبنشینی حزب الله به شمال لیتانی، نه محاصره دریایی جنوب و نه حملات موشکی و پهپادی «محور مقاومت» به اسرائیل، اولویت ندارند. همین مساله سبب شده تا فشارهای بسیاری در سطوح عملیاتی، تاکتیکی و لجستیکی بر ارتش اسرائیل وارد شود. هر چه جنگ ادامه پیدا میکند، به جز تلفات انسانی و ضایعات نظامی، وضعیت غیرعادی جامعه و اقتصاد ادامه پیدا خواهد کرد. اما اینکه نقطه پایان باید چگونه بر این جنگ طولانی نهاده شود محل اختلافات عمیق داخلی در اسرائیل شده است. این نقطه پایان هم اکنون در روی سکه کوشش برای همزیستی با اعراب یا آماده شدن برای جنگی دیگر در چند سال بعد در نوسان است. جایی که دیگر نه فقط در داخل اسرائیل که حتی متحدان اصلی آن یعنی آمریکا و برخی کشورهای اروپایی و یا حتی یهودیان در سراسر جهان را به این فکر بیاندازد که ادامه این روند تا چه زمانی به سود آنان است؟