به گزارش مجله خبری نگار، Paranoia Agent یک انیمه متعلق به سال ۲۰۰۴ است که توسط اسطوره صنعت انیمه سازی، ساتوشی کن ساخته شده و درباره عواقب باورنکردنی یک سری جنایت عجیب و غریب است. تسوکیکو ساگی یک طراح شخصیت خجالتی است که پس از خلق یک سگ کارتونی بسیار محبوب، ناگهان در کانون توجه قرار گرفت. در مواجهه با فرسودگی ناتوان کننده و تحت فشار مدیرش برای خلق یک موفقیت بزرگتر، او شبها به تنهایی تا خانه پیاده روی میرود. او به شدت استرس دارد، شرایط روحی منگ و مضطرب او از قبل باعث چندین تصادف شده است.
پس از فروپاشی روحی در یک پارکینگ، پیش نویسهای او در مورد شخصیت جدیدش همه جا پراکنده میشود، اما ناگهان صدای کوبیدن یک چوب به زمین او را به خودش میآرود؛ یک چوب سافت بال خمیده و طلایی رنگ که زن بیچاره را له و لورده میکند. او در بیمارستان، ضارب را برای کارآگاهان توصیف میکند: پسر خردسالی که شلوارک به تن داشته و چوب بیسبال در دست دارد و با اسکیتهای طلایی رنگ در خیابانهای شهر پرسه میزند. شخصیتی که شهر را در وحشت فرو برده، شونن باتو (در زبان ژاپنی به معنای پسربچه چوب بیسبال به دست) یا بیسبالیست کوچولو نامگذاری میشود.
انیمههایی که به وضوح ترسناک هستند، نسبت به انیمههایی با مضامین کلی گوتیک یا فراطبیعی کمتر دیده میشوند و ژانرهایی در هم آمیختهاند که به طرز ترسناک و غیرمنتظرهای ویرانگر میشوند. این تنها سریال طولانی بود که کن قبل از مرگ نابهنگامش در سال ۲۰۱۰ ساخته بود، اما بهترین ترندهای کاری او را قبل و بعد از خودش با هم ترکیب میکند. در حالی که بیشتر به عنوان یک تریلر روانشناختی در نظر گرفته میشود تا یک سریال ترسناک، چیزی در عامل پارانویا وجود دارد که به طرز موذیانهای ذهن شما را درگیر کرده و به ترس و اضطراب رایج در دنیای مدرن اشاره میکند. اکنون که در آستانه انتشار اقتباس سریالی اوزوماکی هستیم، زمان خوبی برای معرفی انیمههای ترسناک بیشتر است و حتی ۲۰ سال بعد از انتشار، بدون شک عامل پارانویا یکی از بهترین آنهاست.
حتی در کارهای کمتر ترسناک کُن مانند پدرخواندههای توکیو، او همیشه زندگی در ژاپن معاصر را با سخاوت و بدبینی به تصویر میکشد، مکانی ترسناک که بسیاری به دنبال فرار از آن هستند، مکانی که به دنبال نابودی ساکنانش است. همه در داشتن سقفی بالای سرشان و گذران زندگی با مشکل مواجهند، و آنهایی که شغل دارند، تحت فشار قرار میگیرند تا عملکرد قابل قبول و بی نقصی داشته باشند. در عامل پارانویا، این فرار نه تنها از خیالات و توهمات جداگانه شخصیت ها، بلکه از حملات خشونت آمیز فزاینده بیسبالیست کوچولو نیز ناشی میشود. شاید، مانند تسوکیکو، آنها به دنبال بدست آوردن استراحتی بسیار مورد نیاز از یک شغل استرس زا هستند، یا به دنبال فراموش کردن چیز وحشتناکی که تازه به آن پی برده اند، یا حتی فقط برای رفع این سوء ظن که خودشان پسربچه چوب بیسبالی هستند. پسر مرموز به عنوان این موهبت نجات از بیماری عمل میکند. با هر بار تاباندن چوب بیسبالش، قربانیان او کاملاً از زیر بار و فشار خارج میشوند، یا به نظر میرسد که چنین باشد.
هیچ خبری از نفرین یا بازی مرگ در این سریال نیست، در حالی که ترس بیشتر اجتماعی و ماوراء الطبیعی است. با توجه به اینکه پسربچه چوب بیسبال به دست یک موهبت نجات دهنده است، قربانیان کسانی هستند که شما را به طرق مختلفی باعث وحشتتان میشوند. برخی شخصیتها به شدت مذموم هستند، مانند یک پلیس فاسد شهوت پرست که خود را ضد قهرمان میبیند. دیگران شما را درست در جای خود میگذارند، به موقعیتی منزوی که قبلاً در آن بوده اید، در فرسودگی، بعد از طرد شدن توسط همسالان، یا سردرگمی در دنیای خود در گذشتهای نه چندان دور. بعضی وقتها همه این احساس را دارند که جهان به سمت دیوانگی میرود و شما تنها کسی هستید که حالتان خوب است یا در آستانه فروپاشی روانی هستید و بقیه کاملاً حالشان خوش است. همه به دنبال آن آزاد شدن و رهایی هستند، حتی اگر این به معنای خود ویرانگری باشد، و آن موقع است که صدای چرخهای غلتان کفشهای پسر چوب بیسبالی را خواهید شنید.
با هر حمله، افسانه پسربچه چوب به دست رشد میکند. با هر قسمت، نه تنها قربانیان، بلکه افسران گماشته شده به حل پرونده و حتی مقلدان رفتارهای پسربچه شیطان صفت در غیرواقعی بودن خود گم میشوند. با پیشرفت داستان، حملات کمتر و کمتر منطقی و دارای معنا میشوند، ارتباطات بین قربانیان بسیار اندک است، و به نظر میرسد این پسربچه بدون ریتم یا دلیل حمله میکند. با وجود ناشناختههای بسیار در مورد او، فضای بیشتری برای گمانه زنی و شایعه برای مردم باقی میماند. با این ایده بود که تنها چند سال قبل از انفجار رسانههای اجتماعی که دنیا را برای همیشه تغییر داد، عامل پارانویا آینده را پیش بینی کرد.
در سالهای اخیر، به طرز نگرانکنندهای مشخص شده است که به عصر اطلاعات غلط رسیدهایم. این یعنی، صرف نظر از درست بودن یا نبودن یک گزاره، اگر چیزی بارها و به اندازه کافی با صدای بلند بیان شود، بسیاری از مردم به نحوی آن را باور خواهند کرد. مردم میتوانند اتاقهای پژواک خود را ایجاد کنند و به طور کامل در فانتزی یا تئوری توطئه غرق شوند. میتوانیم نمونههای واقعی زیادی را برشماریم، اما برای بازگرداندن این گزاره به عامل پارانویا، مخاطب به زودی متوجه میشود آنچه برخی فکر میکنند، ممکن است صحت داشته باشد: پسربچه چوب بیسبال به دستی وجود ندارد. تسوکیکو به پای خودش ضربه زد و خودش را مصدوم کرد و این شخصیت را به عنوان یک سپر بلا ساخت تا فشار را از روی خودش بردارد.
در کانون داستان خود، عامل پارانویا سریالی درباره هیستری جمعی در عصر مدرن است. در شرایطی که رسانهها و اینترنت داستان پسربچه چوب بسیبال به دست را تداوم میبخشند، مردم مدام در مورد آن صحبت میکنند، اما هیچ کس به یافتن حقیقت نزدیک نمیشود. این که حمله اولیه در واقع ساختگی و خودزنی بوده است، برای کسانی که به دنبال حقیقت هستند، هیچ آسایشی را به همراه نمیآورد، زیرا مردم همچنان مورد حمله قرار میگیرند، و هر بار وحشیانهتر از قبل. بدون توجه به واقعی بودن یا نبودن این شخصیت، مقلدهایی هستند که از یکدیگر تقلید کرده و به این جنایت دامن میزنند. علیرغم اینکه در ابتدا شخصیت و داستانی ساختگی بود، وحشتی که در سراسر شهر ایجاد شده، پسربچه شرور را واقعیت میبخشد، در شرایطی که اضطراب فروخورده و شیاطین درونی انسانهای این جامعه، این انفجار مبتنی بر خشونت و دیوانگی را خلق میکند.
با این حال، پسربچه چوب بیسبال به دست یک موجودیت پوست کلفت و غیرقابل نفوذ نیست. هر چقدر داستانهای کُن تاریک و متضاد باشند، هرگز به تمامی ناامید کننده نیستند. راه حل واضحترین و در عین حال سختترین گزینه است. برای هر قربانی راهی برای نجات خود وجود دارد. مواجهه با واقعیت سخت موقعیت هر فرد چیزی است که مردم از آن اجتناب میکنند. همیشه یک نفر برای سرزنش وجود دارد، یک تئوری توطئه بزرگ مبنی بر این که تمام دنیا علیه شماست، اینکه شما قهرمان داستان هستید که سعی دارید آنچه را که درست است انجام دهید. در حالی که یک ضربه به سر قربانیان مانند شروعی تازه برای آن هاست، چیزهایی که از آن فرار میکنند همچنان وجود دارد و همانجاست. تنها با رویارویی با حقیقت و رویارویی با خودِ واقعی شان است که میتوانند رهایی و آزادی واقعی را تجربه کنند.
منبع:روزیاتو