کد مطلب: ۶۳۴۲۸۳
|
|
۱۳ خرداد ۱۴۰۳ - ۰۸:۴۲

«رئیسی» تصویرگر مهربانی برای دردانه‌های شهدا

«رئیسی» تصویرگر مهربانی برای دردانه‌های شهدا
چقدر این مهربانی کنج دل این بچه‌ها خانه کرده و چقدر این مهربانی پدرانه به یادشان مانده که واژه به واژه با مهربانی قافیه می‌سازند.

به گزارش مجله خبری نگار، به تماشای سرو می‌روند و قامت می‌بندند برای اجابت، دل توی دلشان نیست و ثانیه تا ثانیه را حساب می‌کنند؛ بچه‌های قد و نیم قد که صبر و حوصله و زمان به سرشان نمی‌رود.

دلشان کوچک و پروانه‌ای است و حالا قرارشان به موعود رسیده و پاهایشان تاب ایستادن ندارد؛ همین بی‌قراری‌ها سبب شده تا در‌های بسته گشوده شود و قامت بلندش به استقبال بیاید و دیدار با قافله دعای خیر همان دعایی که رئیسی را نامدار کرد، به ثمر بنشیند.

برگی شود در تاریخ، روزی شود به یادگار و مهربانی شود کنج دل‌های کوچک، دیدار خصوصی با فرزندان و خانواده شهدای مدافع حرم و وطن را می‌گویم، تفال به دیداری می‌زنم با نام و یاد شهدا هم‌تبار و هم‌قبیله هم.

نتیجه تفال، اما می‌شود ترکیب‌بند شوهانی و غزل حلما و امیرعلی، دوش به دوش مردی از جنس آب و آیینه و مادری شهید داده که راوی غزلی در باب راز گل سرخ می‌شود.

ناهید شوهانی، کتاب دیدار دست می‌گیرد و نقل می‌کند، او از ب بسم‌الله دیدار می‌گوید: «خیلی حس و حال عجیبی بود، از ابتدا که اعلام شد ما هم می‌توانیم با رئیس جمهور دیدار داشته باشیم حس و حال خوبی داشتیم، آماده شدیم برای دیدار جمعی از خانواده‌های شهدای استان، به اتفاق امیرعلی و حلما و همین طور عکس شهید شوهانی وارد مجلس شدیم.

زمانی که رسیدیم سالن تقریبا پر شده بود و ما در ردیف آخر نشستیم، در حین نشستن عکس شهید شوهانی دستم بود که یکی از محافظان رئیس جمهور کنار دستم ایستاد و نسبت بنده با شهید را پرسید و بعدش هم کمی درباره شهید پرس و جو کرد، اینکه کجا و چطور به شهادت رسیده؟

من هم از اینکه همسرم چهار بار در سوریه به مصاف دشمن رفت و رخت جانبازی به تن کرد و بالاخره در منطقه مرزی ازگله در درگیری با داعش شهید شده، گفتم و از جزییات بیشتر چشم‌پوشی کردم.

سوال بعدی آقای محافظ به فرزندان شهید رسید و حال و احوالشان را پرسید و در نهایت گفت، دوست دارید آقای رئیس جمهور را از نزدیک ببینید و دیدار خصوصی داشته باشید؟

از خدا خواسته، پذیرفتم و فورا گفتم، بله حتما باعث افتخاره که من و فرزندانم دیدار خصوصی با رئیس جمهور داشته باشیم.

مکالمه‌ام با آقای محافظ تمام و ختم به دیدار خصوصی با رئیس جمهور شد، در همان نگاه اول مهمترین چیزی که توجهم را جلب کرد صبوری ایشان بود.

بسیار صبور و مهربان و خودمانی بود؛ ما اصلا احساس معذب بودن یا حضور در یک مراسم خشک و خیلی رسمی نداشتیم حتی رفتار صمیمی با فرزندان شهدا ما را یاد دیدار با حاج قاسم می‌انداخت همان قدر صبور و مهربان با چاشنی زندگی شهادت‌گونه.

مابین همین گپ‌وگفت‌ها و صحبت خانواده شهدا، میکروفن را به بنده دادند و فرصتی دست داد تا درباره شهید شوهانی برای آقای رئیس جمهور صحبت کنم و در پایان هم به سمت ایشان رفتم و گفتم بعد از دیدار با حضرت آقا و حاج قاسم سردار بزرگ ما، این سومین دیدار پرافتخار برای من و فرزندانم است.

از خوبی‌های این دیدار‌ها با خانواده شهدا گفتم و خواستم تا آقای رئیس جمهور دستی بر سر فرزندانم بکشد و صبرش به بچه‌های من در نبود پدر منتقل شود، همین طور خواستم برای اینکه ادامه‌دهنده راه پدر شهیدشان باشند دعا کند.

آقای رئیس جمهور هم، با جان و دل بر سر فرزندانم دستی کشید و امیرعلی و حلمای کوچکم را نوازش کرد، این دیدار به قدری به مذاق بچه‌ها خوش آمد که در خاطرشان ماند؛ راستی راستی بچه‌ها فکر نمی‌کردند که دیدار با رئیس جمهور به عنوان اولین تجربه اینقدر خاطره‌انگیز باشد؛ و نکته آخر اینکه آقای رئیس جمهور مردمی بود و شهر به شهر از حال مردم سراغ می‌گرفت با وجود پست و مقام مردمی بود و این برای مردم بزرگترین افتخار است.»

امیرعلی، اما دست به کلام می‌شود و از یادبود دیدار در بیخ سینه می‌گوید: «من و مادرم و خواهرم به دیدار رئیس جمهور رفتیم و اسباب بازی هدیه گرفتیم، آقای رئیسی خیلی خوب بود و مهربان»؛ به همین سادگی پشت کلمات ساده، دیداری ساده، هدیه‌ای ساده، مهربانی از سر دل و خاطره‌ای ساده به یاد امیرعلی مانده؛ و جمله دلی و آخر امیرعلی ۱۱ ساله به آقای رئیس جمهور می‌شود، «آقای رئیسی خیلی قهرمان بود»، واژه قهرمان برای امیرعلی مفهوم پدر دارد از آن پدر‌های قهرمان.

و، اما حلمای هفت‌ساله شهید شوهانی شوق‌کنان پی حرف می‌آید و حرف دلش را می‌زند، با لحن کودکانه، اما پرصلابت، آهنگ زیبای صدایش متصل می‌شود به جمله «مهربان بود».
چقدر این مهربانی کنج دل این بچه‌ها خانه کرده و چقدر این مهربانی پدرانه به یادشان مانده است که واژه به واژه با مهربانی قافیه می‌سازند.

وقت خداحافظی است، اما حلما یادگار و نازدانه شهید شوهانی؛ دست به دامن مادرش می‌شود و بی‌تابی می‌کند و دلیل این بی‌قراری خواندن شعری است برای رئیس جمهوری که حالا درست مثل پدرش شهید و آسمانی شده، «دیدم این مشهد چرا هی بی‌قراری می‌کند؛ / جای باران؛ سیل در این شهر جاری می‌کند / دیر فهمیدم که او اندر فراق خادمش؛ /عزم خود را جزم دارد گریه زاری می‌کند».

بعد هم تسلیت گفت، برای داغ بزرگی که بار دیگر به سینه کوچکش نشسته است.

گفتنی است؛ سرگرد پاسدار «احمد شوهانی» از نیرو‌های گردان تکاور تیپ ۳۲ انصارالحسین (ع) استان همدان، چهار بار برای دفاع از حرم آل‌الله در سوریه حضور یافت و دست آخر به عنوان مسئول محور نیرو‌های منطقه مرزی ازگله و در درگیری با نیرو‌های داعشی در بهمن ماه سال ۱۳۹۶ به شهادت رسید.

برچسب ها: دولت شهادت
ارسال نظرات
قوانین ارسال نظر