کد مطلب: ۵۲۲۲۰۵
|
|
۱۱ آبان ۱۴۰۲ - ۰۰:۴۸

نقش تاریخی انگلیس، آمریکا و فرانسه در زایش رژیم صهیونیستی

نقش تاریخی انگلیس، آمریکا و فرانسه در زایش رژیم صهیونیستی
موضوع حمایت دولت‌های غربی از جنایات رژیم جعلی اسرائیل علیه مردم مظلوم غزه، موضوعی مربوط به امروز و جنگ‌های اخیر نیست؛ ۱۰۶ سال است که لندن، پاریس و واشنگتن همه تلاش خود را برای تداوم اشغال سرزمین فلسطین و واگذاری آن به افراطیون صهیونیست به کار گرفته‌اند. در نوشتار پیش رو، به بهانه سالروز صدور «قرار بالفور» به نقش این سه کشور در ایجاد رژیم جعلی صهیونیستی پرداخته‌ایم

به گزارش مجله خبری نگار، با وجود حجم گسترده نسل‌کشی و جنایات هولناک صهیونیست‌ها در غزه، دولت‌های غربی به ویژه آمریکا، انگلیس و فرانسه از اقدامات جنون‌آمیز رژیم جعلی اسرائیل نسبت به مردم این منطقه، اعم از مرد، زن و کودک حمایت می‌کنند، برای رژیم تل‌آویو اسلحه و مهمات مدرن می‌فرستند و حتی عالی‌رتبه‌ترین مقامات اجرایی و سیاسی این دولت‌ها، با وجود تبدیل شدن فلسطین اشغالی به میدان جنگ و کشتار غیرنظامیان، به این سرزمین سفر می‌کنند تا همراهی و همدلی خود را با رژیم کودک‌کُش بیشتر عیان کنند.

نکته جالب توجه این‌جاست که اکثریت مردم در کشور‌های متبوع این مقامات عالی رتبه، با جنگ و قتل و کشتار مردم بی‌دفاع غزه عمیقاً مخالف هستند؛ شاهد ما بر این مدعا، برگزاری راهپیمایی‌های چند صد هزار نفری در پایتخت‌های اروپایی و شهر‌های مختلف ایالات متحده آمریکاست. با این حال، حمایت از صهیونیست‌ها در همه ابعاد ادامه دارد و تمام ظرفیت‌ها برای حفظِ بقای این رژیم جعلی به کار گرفته می‌شود. خوب است بدانید که آن‌چه امروز در غرب آسیا مشاهده می‌کنید، در تاریخ معاصر این منطقه بی‌سابقه نیست.

۱۰۶ سال پیش، حدود یک سال پیش از پایان جنگ جهانی اول و در حالی که دولت‌های متفقین سرگرم عقب راندن آلمان و متحدانش از خطوط جنگی بودند، تکاپو برای ایجاد رژیم صهیونیستی در سرزمین فلسطین، به طور هماهنگ و با محوریت دولت‌های متفق آغاز شد. در آن روزها، سرزمین‌های عراق، سوریه، لبنان، مصر و دیگر مستملکات امپراتوری عثمانی در غرب آسیا و شمال آفریقا، به اشغال نیرو‌های انگلیسی و فرانسوی درآمده‌بود. فلسطین، به‌عنوان یکی از این مناطق اشغالی در اختیار استعمارگران بریتانیایی بود.

دولت «لوید جرج»، عضو حزب لیبرال و نخست‌وزیر وقت انگلیس، مصمم بود که از خواست صهیونیست‌ها مبنی بر ایجاد یک رژیم جعلیِ یهودی در سرزمین فلسطین که اکثریت جمعیت آن را مسلمانان تشکیل می‌دادند، حمایت کند. روز دوم نوامبر سال ۱۹۱۷، یعنی ۱۰۶ سال قبل در چنین روزی، آرتور بالفور، وزیر خارجه کابینه جرج، در یادداشتی رسمی به والتر روچیلد، به عنوان نماینده سازمان جهانی صهیونیسم، رسماً حمایت دولت بریتانیا را از ایجاد رژیم جعلی اسرائیل، اعلام کرد.

در متن این اعلامیه (قرار) آمده‌بود: «دولت اعلی‌حضرت تأسیس وطن ملی برای یهودیان در فلسطین را با نظر موافق تلقی می‌کند و برای رسیدن به این هدف مساعی حسنه خود را به کار خواهد برد.» از منظر افرادی که کمتر با تاریخ معاصر جهان آشنایی دارند، چنین به نظر می‌رسد که قرار بالفور، یک تعهدنامه میان بریتانیا و صهیونیست‌هاست؛ تعهدنامه‌ای که طرف ثالثی ندارد. اما واقعیت چیز دیگری است و ما در ادامه، نشان خواهیم داد که قرار بالفور ابداً یک قرارداد و تعهدنامه دوطرفه نبود؛ بلکه باید آن را تعهدنامه‌ای بدانیم که بار حمایتی آن در غرب، علاوه بر دولت انگیس، بر دوش دولت‌های فرانسه و آمریکا نیز، نهاده شده‌بود و پاریس و واشنگتن، تعهدی کاملاً روشن و صریح نسبت به آن‌چه در قرار بالفور آمده‌بود، به عهده گرفته‌بودند.

اسرار تکاپوی خاندان روچیلد

والتر روچیلد، مخاطب قرار بالفور، یک لُرد انگلیسی ثروتمند بود که اعضای خانواده‌اش تقریباً در سراسر اروپا موقعیت‌های اقتصادی ویژه داشتند. خاندان روچیلد، اصالتاً از یهودیان فرانکفورت بودند که در قرن ۱۸ م، دست به فعالیت‌های گسترده بانکداری در سراسر اروپا زدند. آن‌ها با روش‌های زد و بند کاملاً آشنا بودند، روش‌هایی که شاید یک بار به تفصیل درباره آن‌ها بنویسم و در این صفحه، به شما خوانندگان عزیز ارائه کنم. روچیلد‌ها طی یک قرن بعد، تقریباً در تمام پایتخت‌های مهم اروپا مستقر بودند و با گرفتن تابعیت کشور‌های مختلف و البته خرج پول‌های کلان، توانستند در ساختار سیاسی سرزمین‌های محل سکونت‌شان رشد کنند.

شاخه انگلیسی خاندان روچیلد توانست مقام سنتی «لُرد» را در این کشور به دست آورد و مدیریت شبکه متنفذی از یهودیان قدرتمند انگلیسی را در اختیار داشته‌باشد؛ یهودیانی که به خاندان‌های مشهوری مانند «مونته‌فیوره» و «ساموئل» تعلق داشتند. روچیلدها، به ویژه در شاخه انگلیس و فرانسه، در کنار علاقه‌های گسترده اقتصادی و مالی، به ایجاد فرقه‌های سرّی مبتنی بر آموزه‌های ظاهراً یهودی هم علاقه‌مند بودند. فرقه‌هایی که آرمان‌های تعیین شده برای آن‌ها، با منافع اقتصادی روچیلد‌ها و دوستان‌شان، پیوستگی انکار ناشدنی و مداوم داشت.

هنگامی که در اواخر قرن نوزدهم، تئودور هرتزل تفکرات صهیونیستی را در قالب یک دیدگاه پیوسته و در کتاب «دولت یهود» منتشر کرد، خاندان روچیلد در زمره طرفداران و تأمین‌کنندگان مالی این دیدگاهِ به قول هرتزل «استعماری» قرار گرفتند و تمام ظرفیت خود را در اختیار فعالان این تفکر قرار دادند. به این ترتیب، قدرت مالی خاندان روچیلد و بخشی از یهودیان ثروتمند اروپا به عنوان عامل تقویت و گسترش تفکرات صهیونیستی به کار گرفته شد. این وضعیت، به ویژه با شروع جنگ جهانی اول و پس آن در دوران رکود اقتصادی بعد از جنگ که باعث نیاز مبرم دولت‌های غربی به استفاده از سازوکار‌های مالی بانک‌های قدرتمند شده‌بود، باعث شد که دولت‌های اروپایی و ایالات متحده، به خواسته‌های صهیونیست‌ها روی خوش نشان بدهند.

روند تصویب «قرار بالفور»

روز ۱۸ ژوئن سال ۱۹۱۷ / ۲۸ مرداد ۱۲۹۶، والتر روچیلد طبق درخواست آرتور بالفور و با مشارکت فکری «حییم وایزمن» (از اعضای اصلی جنبش صهیونیست و بعدها، اولین رئیس‌جمهور رژیم جعلی اسرائیل)، فرمولی را برای اجرای درخواست صهیونیست‌ها به کابینه لوید جرج ارائه کرد. این فرمول رویکردی تند و صریح نسبت به خواست صهیونیست‌ها داشت: «۱- دولت انگلیس این اصل را می‌پذیرد که فلسطین باید به عنوان وطن ملی یهودیان در نظر گرفته شود؛ ۲- دولت انگلیس تمام مساعی حسنه خود را برای تأمین این هدف به کار خواهد برد و در جهتِ یافتن روش‌های مورد نیاز با سازمان صهیونیست‌ها مذاکره خواهد کرد.»

این فرمول بعد از بررسی و اعمال برخی تغییرات، در سوم سپتامبر ۱۹۱۷ / ۱۲ شهریور ۱۲۹۶، در جلسه هیئت دولت بررسی شد، اما «ادوین مونتاگو» وزیر امور هندوستان و عضو یهودی کابینه لوید جرج، به مخالفت با آن برخاست. به اعتقاد مونتاگو چنین اقدامی به معنای انکار تابعیت یهودیان در کشور‌های محل زندگی آن‌ها بود و تغییر جایگاه یک اقلیت مذهبی به یک اقلیت قومی، می‌توانست تمام تلاش یهودیان را برای آمیختن با جوامع غیریهودی (دیاسپورا) از بین ببرد و دستاورد‌های آن‌ها را بر باد دهد. مونتاگو در جلسه بعد هیئت دولت، دیدگاه خود را صریح‌تر بیان کرد: «اکثر یهودیان تبعه انگلیس اصولاً با فلسفه صهیونیسم مخالف هستند.

یهودیان صرفاً عضو یک جامعه مذهبی هستند و خود من، فقط یک یهودی انگلیسی هستم.» هرچند نگرانی مونتاگو بیشتر به نگرانی خود او درباره حفظ موقعیتش باز می‌گشت، اما سخنان او، پرده از یک حقیقت جاری را در جوامع یهودی بر می‌داشت؛ بسیاری از یهودیان صهیونیسم را به رسمیت نمی‌شناختند و آن را یک «ارتداد» می‌دانستند. با این حال، نگرانی‌های مونتاگو نتوانست لوید جرج و آرتور بالفور را از مسیری که در پیش گرفته بودند، منصرف کند.

رابرت سسیل (معاون بالفور) به شبهات مونتاگو پاسخی درخور تأمل داد: «وزارت خارجه برای دست زدن به چنین اقدامی تحت فشار قرار گرفته‌است و، چون سازمان‌های پرقدرتی در آمریکا نسبت به اجرای این خواسته اشتیاق فراوانی از خود نشان می‌دهند، لذا هر اقدامی که برای این منظور انجام شود، نوعی جلب حمایت متفقین نیز، به حساب می‌آید. در حالی که اگر اقدامی صورت نگیرد، به مثابه نوعی قطع رابطه با متفقین است.»

بالفور در همان جلسه کاغذی را از لای پوشه مقابل خودش برداشت و آن را برای حاضران قرائت کرد؛ متن بیانیه حمایت دولت فرانسه از آرمان صهیونیست‌ها بود. بالفور بعد از خواندن آن اعلامیه، تأکید کرد: «یقین دارم که پرزیدنت ویلسون (رئیس‌جمهور آمریکا) هم پشتیبان جدی جنبش صهیونیسم است.» او پیشنهاد کرد که متن «قرار» را که به پیشنهاد «میلنر»، وزیر مشاور در کابینه جرج اندکی تغییر کرده‌بود، برای موافقان و مخالفان جنبش صهیونیسم بفرستند تا بعد از اظهار نظر آن‌ها، دولت بریتانیا تصمیم نهایی خود را بگیرد. موافقان «قرار»، افرادی مانند والتر روچیلد، حییم وایزمن، «استوارت ساموئل» (عضو پارلمان و رئیس شورای یهودیان انگلیس) و «ناهوم سوکولوف» (سرپرست هیئت نمایندگی سازمان جهانی صهیونیسم در لندن) معتقد بودند که متن، ضرب‌آهنگ و صراحت لازم برای تأمین خواست صهیونیست‌ها ندارد!

وایزمن در پاسخ به نامه کابینه جرج، نوشت: «به جای عبارت تأسیس وطن ملی، تصور نمی‌کنید که بهتر باشد از عبارت تأسیس دوباره وطن ملی استفاده کنیم (!)» مخالفان، اما پاسخ‌های مفصلی نوشتند؛ «فیلیپ ماگنوس» (نماینده یهودی پارلمان انگلیس) نوشت: «اعتقادم بر این است که عامل اصلی اتحاد یهودیان، مذهب مشترک آن‌هاست و نه نژادشان». «ویلیام کُهِن» (رئیس شورای قیمومت یهود) تصریح کرد: «عنوان کردن وطن ملی برای نژاد یهود معنای دیگری جز این ندارد که یهودیان یک ملت هستند و البته، ابداً حاضر به پذیرش این مسئله نیستم.» با این حال، وقتی در ۳۱ اکتبر سال ۱۹۱۷، کابینه انگلیس به بررسی موضوع تأیید یا رد «قرار» پرداخت، بالفور و جرج اصولاً به سراغ صحبت‌های مخالفان نرفتند!

بالفور معتقد بود که صهیونیسم در میان یهودیان طرفداران فراوانی دارد، «بنابراین دولت انگلیس در این مقطع مناسب با صدور اعلامیه مورد نظر آن‌ها، خواهد توانست تبلیغات گسترده و بسیار مفیدی در کشور‌های متفقین به نفع خود داشته باشد.» دو روز بعد، در دوم نوامبر سال ۱۹۱۷، بالفور نامه‌ای را که در برگیرنده تعهد دولت انگلیس به ایجاد موطن یهودی در سرزمین فلسطین بود، برای روچیلد ارسال کرد و جالب این‌جاست که امروزه، رژیم جعلی اسرائیل، این «قرار» را به مثابه قباله‌ای رسمی برای مالکیت فلسطین به همه نشان می‌دهد؛ گویی که فلسطین پیش از سال ۱۹۱۷، ابداً وجود خارجی نداشته‌است!

منبع: خراسان

ارسال نظرات
قوانین ارسال نظر