به گزارش مجله خبری نگار/ایران: ساخت دنبالههای جدید برای آثار نمایشی که از دهههای دور در دو مدیوم سینما و تلویزیون متداول بوده از آن موقعیتهای به ظاهر آسان و بیدردسر، ولی در باطن پرچالش و پرمخاطرهای است که شانس سربلند بیرون آمدن از آن زیاد نیست. تاریخچه این دو رسانه نمایشی پر است از دنبالههایی که با امید بسیار و در پی موفقیت چشمگیر فصل اول ساخته شده، ولی در عمل نتیجهای بجز ناکامی و حتی مخدوش شدن حس خوشایند فصل اول بر جای نگذاشتند؛
اتفاقی که افزون بر مصادیق بینالمللی نظیر دنبالههای «جیمز باند» در دو دهه گذشته و فصل نازل پایانی سریالهایی همچون «فرار از زندان»، «بازی تاج و تخت» و «خانه پوشالی» در کشور خودمان به خصوص در مدیوم تلویزیون نمونههایش کم نبوده و با اندکی تأمل چندین اسم به ذهن بینندگان این رسانه از سریالهای دور و نزدیک تلویزیونی متبادر میشود.
مجموعههایی نظیر «زیر آسمان شهر» و «روزگار جوانی» نمونههایی از آثار شناخته شده تلویزیونی در دو دهه اخیر هستند که فصل نخستشان درخشان، فصل دومشان قابل قبول و فصل سومشان غیر قابل تحمل بود آنگونه که مهران غفوریان (کارگردان زیر آسمان شهر) و اصغر توسلی (کارگردان روزگار جوانی) در پی اصرار بر دنبالهسازی تا سالهای زیادی از عرصه کارگردانی دور ماندند. اتفاقی که در خصوص سریال نمایش خانگی «گیسو» نیز رخ داد که فصل دوم سریال متوسط «عاشقانه» محسوب میشد و البته سطح کیفی آن به قول معروف ماقبل نقد بود.
البته در میان آثار نمایشی دنبالهدار نمونههای محدودی هم وجود داشتهاند که از آفات معمول دنبالهسازی مصون مانده و حتی اگر هم نسبت به فصلهای نخست خود اُفت داشتهاند این تنزل در اندازهای نبوده که به موفقیت و خاطره خوش به جا مانده از فصول اولیه آسیب جدی وارد کند و سیر آبرومند خود را تا به آخر ادامه داده است، شاید یکی از بهترین این نوع دنبالهسازی سریال ۳ فصلی «لیسانسهها» در قاب تلویزیون و سریال به یاد ماندنی «شهرزاد» در مدیوم نمایش خانگی باشد که کارشان تا به آخر با معدلی قابل قبول و با اُفتی نه چندان فاحش به پایان رسید؛ مصادیقی که در مقابل فهرست پرشمار دنبالههای ناموفق نمایشی چندان به چشم نمیآیند.
در تحلیل چرایی عدم توفیق دنبالهسازیها اگرچه بیشترین اتهام متوجه کارگردانان این آثار میشود، ولی واقعیت اینجاست که فشار و اصرار سرمایهگذاران آثار سینمایی و سریالهای نمایش خانگی که از فروش و دیده شدن فصل اول کار هیجان زدهاند از یک سو و اتمسفر عمومی حاکم بر جامعه مخاطب عام که فراتر از آموزههای علمی نمایشی و محتوا و بن مایه این آثار، سرنوشت نهایی قهرمانان و به خصوص مایههایی نظیر سرگذشت عاشقانه آنها را دنبال میکنند از جمله عوامل مهمی است که عوامل هنری کار بویژه نویسنده و کارگردان را برای ساخت فصول بعدی کار ترغیب میکند، بویژه اینکه بحث معیشت و ادامه حیات در مناسبات بیرحم تولید چارهای بجز ورود به دنبالهسازی برای بسیاری از سازندگان آثار نمایشی باقی نمیگذارد و در صورت عدم تمایل به ساخت فصلهای بعدی بسرعت با دیگر همکاران جویای کار یا جوانترهایی که به دنبال بسرعت طی کردن پلههای موفقیت و شهرت هستند جابهجا میشوند.
در خصوص مجموعههای تلویزیونی هم که مقوله بازگشت سرمایه و بحث عرضه و تقاضا مصداق ندارد این مدیران تصمیم ساز تلویزیون هستند که همچون همتایانشان در سینما و نمایش خانگی میخواهند تا سر حد امکان از لقمه حاضر و آماده دنبالهسازی بهره برده و از دردسرهای خلق یک اثر نمایشی از نقطه صفر خلاص شوند غافل از اینکه این گزینه تیغ دولبهای است که خطرات بالقوهاش از احتمال برد و سربلند بیرون آمدن بسیار بیشتر است.
سخن آخر اینکه بهانه نگارش این یادداشت عرضه فصل دوم سریال پربیننده «زخم کاری» بود که با عنوان «زخم کاری، بازگشت» به بازار آمده است. سازنده این سریال یعنی محمد حسین مهدویان پیش از این با ساخت دنباله نسبتاً ناموفق سینمایی «ماجرای نیم روز، رد خون» ناکامی در دنبالهسازی را تجربه کرده بود، اما احتمالاً به دلیل همان فاکتورهایی که در سطور بالاتر به آنها اشاره شد بار دیگر پا به این عرصه گذاشته است، سیگنالهای اولیهای که از این فصل تازه در فضای مجازی در جریان است چندان خوشایند نیست با وجود این برای قضاوت منصفانه درباره کیفیت نهایی یک سریال بویژه سریالی که دنباله نمایشی محسوب میشود به زمان و تماشای قسمتهای بیشتری نیاز است.
مازیار معاونی-منتقد