به گزارش مجله خبری نگار/خراسان: اینها بخشی از اظهارات زن ۲۹ سالهای است که در عملیات نفوذی نیروهای مبارزه با مواد مخدر کلانتری معراج دستگیر شد. این زن جوان که در باند بزرگ قاچاقچیان مواد مخدر فعالیت داشت یک کیلو و ۲۰۰ گرم مواد مخدر صنعتی (شیشه) را به نیروی نفوذی پلیس تحویل داد و بدین ترتیب حلقههای قانون بر دستانش گره خورد.
او که ادعا میکرد به خاطر حمل و تحویل بسته مواد مخدر قرار بود ۱۰ میلیون تومان دریافت کند، درباره سرگذشت تلخ خود به مشاور و مددکار اجتماعی کلانتری گفت: ۱۵ سال بیشتر نداشتم که عاشق پسر جوانی شدم و به او دل باختم. آن زمان در یکی از روستاهای مرزی شهرستان زابل سکونت داشتیم و من هم تا کلاس پنجم ابتدایی بیشتر درس نخوانده بودم.
«طالب» که جوانی معتاد بود، یقین داشت که خانوادهام با ازدواج ما مخالفت میکنند به همین دلیل مرا در تنگناهای عشق و عاشقی قرار داد و ادعا کرد اگر او را دوست دارم باید به خواسته هایش عمل کنم!
من هم که نمیدانستم او چه نقشهای در سر دارد و در آن سن و سال اصلا به چیزی جز پایداری یک عشق نمیاندیشیدم، به پیشنهاد «طالب» برای فرار از خانه پاسخ مثبت دادم و این گونه زندگی و آینده ام را به تباهی کشاندم. آن روز بدون اطلاع خانواده ام به زابل آمدم و به همراه طالب به مدت یک هفته راهی شمال کشور شدیم چرا که بسیاری از دوستان و بستگان طالب در آن جا زندگی میکردند.
در این مدت با نصیحت و ارشاد یکی از بزرگ ترهای فامیل به روستا بازگشتیم و این گونه با «طالب» ازدواج کردم، ولی او به مواد مخدر صنعتی مانند شیشه و کریستال اعتیاد داشت و مدام دچار توهم میشد.
در حالی که صاحب ۲ فرزند پسر و دختر شده بودم، اما هیچ چارهای جز سکوت نداشتم و مجبور بودم کتکها و رفتارهای خشن همسرم را تحمل کنم، تا این که ۸ سال قبل حادثه هولناکی رخ داد که زندگی مرا نیز در مسیر دیگری قرار داد.
آن شب «طالب» بعد از مصرف شیشه، دچار توهم شده و مادرش را خفه کرده بود. او در همان روز دستگیر و راهی زندان شد. من هم از این فرصت استفاده کردم و طلاقم را از او گرفتم. بعد هم فرزندانم را به مادرم سپردم و خودم برای یافتن شغلی به مشهد مهاجرت کردم. چند روز بعد با کمک یکی از اهالی روستای مان که در مشهد کار میکرد، در یکی از کارگاههای تولیدی مشغول کار شدم و شبها را نیز در همان کارگاه میخوابیدم.
یک سال بعد از این ماجرا پسر زنی که آشپز کارگاه بود از من خواستگاری کرد. «قدیر» زنش را طلاق داده بود و دو فرزند ۹ و ۱۴ ساله داشت. من هم برای رهایی از این آوارگی، به عقد «قدیر» درآمدم و به زندگی ادامه دادم. اگرچه شرایط سختی را میگذراندم، اما همسرم مرد خوبی بود. او به مواد مخدر سنتی اعتیاد داشت و مقداری تریاک مصرف میکرد، اما راننده کامیون بود و از صبح تا شب برای تامین مخارج زندگی کار میکرد.
در این میان من گاهی مبالغی را برای مادرم میفرستادم تا برای دو فرزندم هزینه کند. «طالب» هم در زندان بود و من نمیتوانستم حتی برای دیدار فرزندانم به زابل بروم چرا که میترسیدم مهر مادری موجب شود دیگر نتوانم به مشهد بازگردم و آشیانه ام دوباره ویران شود.
در همین روزها بود که پسر عمویم از روستا با من تماس گرفت و پیشنهاد داد یک محموله مواد مخدر را به فردی در بولوار توس تحویل بدهم و مبلغ ۱۰ میلیون تومان نیز دستمزد دریافت کنم. من هم که دوست داشتم برای پسرم دوچرخه بخرم، با وجود مخالفتهای همسرم پذیرفتم چرا که محل تحویل بسته مواد مخدر با محل سکونت ما، فقط چند خیابان فاصله داشت، اما نمیدانستم که باند توزیع گسترده مواد مخدر آنها لو رفته است و نیروهای انتظامی در این باند نفوذ کرده اند.
خلاصه محموله مواد مخدر شیشه را تحویل گرفتم و سر قرار رفتم، اما وقتی حدود یک کیلو و ۲۰۰ گرم مواد مخدر صنعتی را به آن فرد تحویل دادم ناگهان او دست بندهای فلزی را از کمرش بیرون کشید و بدین ترتیب من دستگیر و به کلانتری منتقل شدم. وقتی پشت میلههای بازداشتگاه با خودم خلوت کردم تازه فهمیدم که ریشه همه این بدبختیها و فرجام هولناک این ماجرا فقط همان ازدواج سیاه بود که در دوران نوجوانی و به دلیل ناآگاهی مرتکب شدم. اکنون نیز اگرچه بسیار پشیمانم، ولی دیگر ...
این گزارش حاکی است: رصدهای اطلاعاتی عوامل انتظامی با دستورات ویژه سرگرد «امیررضا فعال» (رئیس کلانتری معراج مشهد) برای دستگیری و شناسایی دیگر عوامل مرتبط با این باند توزیع مواد مخدر صنعتی ادامه دارد.
ماجرای واقعی با همکاری پلیس پیشگیری خراسان رضوی