کد مطلب: ۴۵۰۲۶۵
۰۷ خرداد ۱۴۰۲ - ۰۷:۵۶

من ۱۶ ساله چگونه قاتل شدم؟

من ۱۶ ساله چگونه قاتل شدم؟ بوستان ارتش رنگ خون گرفت

به گزارش مجله خبری نگار/ایران: ۱۶ ساله بود که دستانش بوی خون گرفت! مادر هر وقت به دیدارش می‌رود با همه وجودش گریه می‌کند! آن روز شوم و آن تماس تلفنی کافی بود تا در این سن و سال کم مهر قاتل بر پیشانی‌اش بزنند.

جنایت در بوستان ارتش

ساعت ۵ عصر ۱۳ مهرماه ۱۴۰۱ به مأموران پلیس خبر رسید، درگیری چند پسر نوجوان در پارک ارتش به خون کشیده شده و پسر ۱۷ ساله‌ای به نام دانیال از ناحیه سینه چاقو خورده و به بیمارستان امام حسین منتقل شده است. مأموران پلیس برای تحقیق به پارک ارتش رفتند و به تحقیق میدانی پرداختند که در بررسی‌ها روشن شد، دانیال در درگیری با پسر ۱۶ ساله‌ای به نام رسام زخمی شده است.

در حالی که ردیابی رسام آغاز شده بود از بیمارستان خبر رسید، دانیال به خاطر شدت خونریزی و پارگی قلب جان سپرده است. با مرگ پسر نوجوان، رسام در خانه پدری‌اش ردیابی و بازداشت شد و پلیس به تحقیق از شاهدان پرداخت.

دوست دانیال که شاهد درگیری خونین بود، گفت: امروز من و دانیال داخل پارک بودیم. او از من خواست به خیابان برویم و سیگار بخریم. ما مقابل مغازه رفته بودیم تا سیگار بخریم که با رسام روبه‌رو شدیم. فکر می‌کنم دانیال و رسام از قبل با هم درگیر بودند، چون به محض روبه‌رو شدن با هم ناگهان دانیال جلو رفت و سیلی‌ای به صورت رسام زد و به او فحش داد. آن‌ها با هم درگیر شدند و رسام چاقویی را از جیبش بیرون آورد و یک ضربه به سینه دانیال زد و گریخت.

شاهد دیگر گفت: من دانیال را دیدم که با شیشه شکسته به سمت رسام حمله کرد و رسام هنگام فرار با چاقویی که در دست داشت، ضربه‌ای به شکم دانیال زد.

اعتراف پسر نوجوان به درگیری خونین

رسام در بازجویی‌ها به قتل اعتراف کرد و گفت: من و دانیال با هم دوست بودیم و او را از قبل می‌شناختم. آن روز فکر می‌کنم دانیال حال طبیعی نداشت و مشروب خورده بود که با من تماس گرفت و از من خواست تا به حسابش پول واریز کنم، اما به حرف او توجهی نکردم و گوشی موبایلم را قطع کردم. ولی او پشت سر هم زنگ می‌زد و می‌گفت، چون پشت سرم حرف‌های نامربوط زده‌ای باید حسابم را شارژ کنی. به او گفتم اشتباه می‌کند و من حرفی پشت سر او نزده‌ام، اما گوشش بدهکار نبود.

وی افزود: در تماس آخر از من خواست تا سر خیابان بروم، من هم رفتم آنجا، دیدم دانیال و دوستش منتظرم ایستاده‌اند. او بلافاصله به سمتم حمله‌ور شد و سیلی محکمی به صورتم زد. من عقب رفتم، اما او شیشه دلستری را از زیر پیراهنش بیرون آورد و آن را به کنار جدول زد و شکست و می‌خواست با شیشه شکسته به من حمله کند.

وی ادامه داد: من از قبل برای دفاع از خودم کارد آشپزخانه‌ای را همراه برده بودم، وقتی دانیال با شیشه به سمت من حمله‌ور شد چاقو را به سمتش گرفتم تا او بترسد، اما چاقو ناخواسته با قلب او برخورد کرد. من که ترسیده بودم بلافاصله به خانه برگشتم و موضوع را به پدرم گفتم. پدرم از من خواست خودم را به پلیس تحویل دهم که همان موقع مأموران پلیس رسیدند و من بازداشت شدم.

وی در حالی که سرش را پایین انداخته بود و اشک می‌ریخت، گفت: باور کنید دانیال بی‌دلیل دعوا راه انداخته بود و از من پول زور می‌خواست. وقتی در خیابان به صورتم سیلی زد و به مادرم فحش داد، عصبانی شدم و نتوانستم تحمل کنم، به همین خاطر برای ترساندنش چاقو کشیدم، اما هرگز قصد کشتن او را نداشتم.

به دنبال اعترافات پسر نوجوان، وی به پزشکی قانونی معرفی شد و کارشناسان پزشکی قانونی پس از معاینات بالینی سلامت روان وی را تأیید کردند، اما در گزارشی اعلام کردند وی هنگام ارتکاب جرم ۱۶ سال داشته و در رشد عقلی وی شبهه وجود دارد.

بدین ترتیب پرونده برای رسیدگی به شعبه هفتم دادگاه کیفری یک استان تهران که ویژه رسیدگی به جرایم اطفال است، فرستاده شد تا به جرم پسر نوجوان رسیدگی شود. این در حالی است که اولیای دم برای وی حکم قصاص خواسته‌اند.

گفتگو با متهم که هنوز از یادآوری آن روز وحشت دارد:

چرا چاقو همراهت برده بودی؟

وقتی دانیال چندبار تماس گرفت و با قلدری از من پول خواست، ترسیدم. کارد آشپزخانه را زیر لباسم گذاشتم تا اگر لازم شد او را بترسانم.

چرا چاقو کشیدی؟

او با شیشه شکسته دلستر به سمتم حمله کرد و می‌خواست ضربه‌ای به سرم بزند. من فقط چاقو را به سمتش گرفتم، اما او خودش به سمتم حمله کرد که چاقو از زیر سینه‌اش وارد قلبش شد. اگر او را نزده بودم شاید خودم کشته می‌شدم.

بعد از قتل چکار کردی؟

خیلی ترسیده بودم. با گریه به سمت خانه رفتم. از ترسم چاقوی خونین را در سطل زباله در حوالی میدان امام حسین انداختم.

به خانواده‌ات چه گفتی؟

با گریه ماجرا را به پدرم گفتم. پدرم شوکه شده بود. از من خواست خودم را به پلیس معرفی کنم. من هم قبول کردم. می‌خواستیم همراه هم به کلانتری برویم که مأموران پلیس اطلاعاتم را از شاهدان گرفته بودند و مقابل خانه‌مان آمدند.

از قبل با قربانی اختلاف داشتی؟

نه، ما با هم هیچ اختلافی نداشتیم. او به من زنگ زده بود و با قلدری پول زور می‌خواست. می‌گفت من پشت سرش حرف زده‌ام، اما اصلاً اینطور نبود.

چه مدت در کانون اصلاح و تربیت هستی؟

۸ ماه که از ۳ ماه بعد از بازداشت در کانون ۱۷ ساله شدم.

حالا در کانون اصلاح و تربیت چکار می‌کنی؟

درس می‌خوانم.

پشیمان نیستی؟

خیلی پشیمانم. اشتباه کردم که سر قرار رفتم. اصلاً فکر نمی‌کردم دعوا بالا بگیرد و کار به اینجا کشیده شود. من فکر می‌کردم قتل فقط در فیلم‌ها اتفاق می‌افتد. من آینده خودم و خانواده‌ام را به خاطر یک اشتباه تباه کردم.

پدر و مادرت حالا چکار می‌کنند؟

آن‌ها برای جلب رضایت خیلی تلاش کرده‌اند. مادرم هر بار به دیدنم می‌آید فقط گریه می‌کند. من شرمنده پدر و مادر خودم و پدر و مادر دانیال هستم.

ارسال نظرات
قوانین ارسال نظر