به گزارش مجله خبری نگار، فهم و درک فرصت کوتاه زندگی، علی را با چالشهای جدیدی مواجه میکند؛ او در همین فرصت کوتاه باید تمام کارهای باقیماندهاش را به سرانجام برساند. عطرآلود با معرفی سرسری علی و عاطفه شروع میشود و ناگهان بیننده در یک فضای شبه روشنفکری میفهمد که این دو با هم ازدواج کرده اند. به این اطلاعات ناگهانی باردار شدن عاطفه و سرطان ریه علی را هم اضافه کنید.
بالاخره بیننده میفهمد که داستان این است: دو نفر با هم ازدواج کرده اند که از قضا مرد قصه خاطرات تلخی از دوران کودکی خود دارد و دلیل آن فقری است که او میانگارد بخاطر از دست دادن سرپرست خانواده حادث شده است و طبیعتا وقتی میفهمد همسرش باردار است و خودش هم سرطان ریه دارد به از بین بردن بچه فکر میکند تا فرزندش درد یتیم بودن و فقر را نچشد.
قصه بدی نیست و چندان هم تکراری به نظر نمیرسد، اما وارد شدن چند داستانک که هیچ پیشبردی در داستان ندارند و به همین دلیل هم نیمه کاره رها شده است شمس و ماجراهای طلاها و سکته و ... همه رها میشوند و داستان دوباره بر میگردد به همان فضای رمانتیک کسی که تخصصش عطرسازی است و رایحههای مختلف را به قول خودش میبیند.
همین دوگانگی و اطلاعات ناقص و آن پایان تکراری فردی که شیمی درمانی میشود و خاطره عطر و خواهرزاده و همان عطر و کف دست فرزند، نه تنها هیچ تاثیری روی احساس و عاطفه بازیگر ندارد بلکه او را خسته و بی حوصلهتر از سالن سینما بدرقه میکند! دقت کنید که نوشتن فیلمنامه یک فیلم بلند با نوشتن یک داستان چند صفحهای واقعا متفاوت است و فیلمنامه این فیلم در حد همان کتابی است که اول فیلم معرفی میشود.
شاید یک داستان کوتاه با موضوع مردی که رایحهها را میبیند و بخاطر همین عاشق میشود و ازدواج میکند و مریض میشود، شاید برای یک خواننده نوجوان تازه کار بد نباشد، اما برای یک فیلم صد و چند دقیقهای قطعا نه کافی است و نه کشش دارد. به همه اینها کارگردانی ضعیف کار را هم اضافه کنید.
مصطفی زمانی همان است که همیشه دیده ایم: همان مهندس بدون قرار قبلی، همان امیرحسین من همسرش هستم. او تلاش میکند با یک فن بیان که قرار است منحصر به فرد باشد و از فرط ناپختگی به ادا و اطوار در حرف زدن تبدیل شده است، با همان تیپ و همان قیافه و همان لباس آخرین نقش آفرینی اش (مهندس بدون قرار قبلی) هیچ حرف تازهای در بازیگری ندارد و این نقش نقطه عطف یا مثبتی در کارنامه او نیست.
هدی زین العابدین هم در بهترین جمله اینگونه توصیف میشود: بازیگری که بازیگری را شوخی گرفته است! کوروش تهامی بازیگری که صحنه را میشناسد نیز هیچ درخششی در این نقش کوتاه ندارد و این بسیار عجیب است چراکه معمولا بازیگران حرفهای در نقشهای کوتاه بیشتر میدرخشند.
به هر روی این اثر در کارنامه مقدم دوست یک اثر ضعیف است که گمان نمیکنم در گیشه هم موفق باشد: یک شکست دو جانبه تمام عیار برای فیلمساز.