به گزارش مجله خبری نگار، از صدایش شور و شوق میبارد، درست مثل مجریهای برنامههای صبحگاهی رادیو که خواب را از سر آدم میپرانند. «مبینا شکرلب» دانشآموز رشته انسانی است که درکنار درس و مدرسه، مشغول اجرا و گویندگی است و مهارتهایش را به بچهها و نوجوانها آموزش میدهد. رتبه دوم «تریبون» بزرگترین مسابقه سخنرانی کشور، رتبه اول کشوری در مسابقه سخنرانی پردیس، دوبار متوالی رتبه اول مجریگری استان خراسان رضوی و رتبه سوم نقالی در جشنواره «سمپادک»، بخشی از موفقیتهای مبیناست که در ادامه با او بیشتر آشنا میشوید.
مبینا اینروزها چه کار میکنی؟
در پروژه «هوگا-بیان» مشغولم؛ پروژهای که از یک دغدغه و رویا شروع شد. «هوگا» یک کلمه دانمارکی است؛ نشاندهنده رمز شادترین مردم جهان. سبک زندگی دانمارکیها براساس هوگاست که به معنی شادی و راحتی است. ما در «هوگا-بیان»، اصول فن بیان، سخنوری، اجرا، شاهنامه و قصهخوانی را درکنار هم یاد میگیریم و هدفمان این است که کلاممان اثر مثبتی بر دیگران داشتهباشد و باعث شادی و حس خوب در آنها شود. هوگا-بیان، بیشتر از یک کلاس، خانه امنی است برای ما و آموزش در آن بهجای اینکه ازسوی بزرگترها باشد، بهشیوه نوجوان به نوجوان است. چون ما با همسنوسالهایمان صمیمیتر هستیم و بهتر از هم یاد میگیریم.
اصلا چطور شد که سر از اجرا و سخنوری درآوردی؟
خیلی اتفاقی در یک جشنواره مدرسهای با مسابقه مشاعره آشنا شدم. قبل از آن میدانستم که از کار در حوزه صدا خوشم میآید، ولی خیلی خجالتی بودم تا اینکه در آن مسابقه، جرقه اجرا در حضور دیگران در ذهنم زده شد. بعد به یک کانون فرهنگی-هنری رفتم. شروع کردم به دیدن اجراهای دیگران. در دورههای حضوری و آنلاین فن بیان شرکت کردم و بعد از یک سال تمرین و تلاش، رسیدم به اجرای برنامه، اجرای تلویزیونی و مقام آوردن در مسابقات کشوری.
دوستان تو که به این حوزه علاقهمندند، چه باید بکنند؟
خیلیها از من میپرسند، «اگر برویم کلاس فن بیان، مجری میشویم؟»، خب بهنظرم کار در حوزه صدا به یک زنجیره پیوسته از مهارتها نیاز دارد که اصلیترینش فن بیان است. بچهها بعد از گذراندن دورههای فن بیان، میتوانند زمینه توانمندیشان –اجرا، سخنوری، شاهنامهخوانی- را پیدا کنند و بعد در آن بهصورت تخصصی آموزش ببینند. باید بدانیم فن بیان به داشتن صدای خوب و بهکار بردن کلمههای قلنبهسلنبه محدود نمیشود. فن بیان یعنی با ویژگیهای کلاممان، بر مخاطب تأثیرگذار باشیم، کلاممان قانعکننده باشد و در مرحله سوم او را ترغیب کند و باعث حرکت در مخاطبمان شویم.
هیچ تجربهای بدون تلخی و شکست نیست. تو در این راه با چه چالشهایی روبهرو بودی؟
من از زیر صفر شروع کردم؛ نه صدای چندان خوبی داشتم، نه بیان درست. اعتماد به نفسم هم خیلی ضعیف بود. از زیر صفر، بالا آمدن خیلی سخت است. هر کار میکنی، دیده نمیشوی. هر قدر تمرین میکنی، جواب نمیدهد. ناامید میشوی و تصمیم میگیری همهچیز را بگذاری کنار. آن اوایل به هیچکس نمیگفتم که در جشنوارهها شرکت میکنم، چون میدانستم رتبه نمیآورم. خلاصه کار اصلا خوب و روان جلو نمیرفت، اما مدام به خودم میگفتم دفعه بعدی میشود. الان میدانم که هر مهارتی ۴ گام دارد؛ ناتوانمندی ناآگاهانه، ناتوانمندی آگاهانه، توانمندی آگاهانه و توانمندی ناآگاهانه. من در مرحله سوم گیر افتادهبودم؛ داشتم یاد میگرفتم، اما از مهارتم آگاهانه استفاده میکردم و رویش مسلط نبودم. بهمرور با تلاش به مرحله چهارم رسیدم یعنی وقتی که بدون تلاش زیاد، ناخودآگاه از مهارتت استفاده میکنی. من این روزها که در حال لذت بردن از مسیری هستم که با علاقه انتخاب کردهام، هر روز دو سوال از خود میپرسم: آیا صحنه را ترک نکردهام و در میدان حضور دارم؟ آیا بهترین کاری را که از دستم برمیآید، انجام میدهم؟ بهنظرم مهم است که همه ما به این سوالها جواب بدهیم، چون بهقول متن قشنگی که خواندهام: «قالی بزرگی است زندگی... که تو میبافی و من میبافم و او میبافد. همه بافندهایم. میبافیم و نقش میزنیم. میبافیم و رجبهرج بالا میبریم. میبافیم و میگستریم.»
منبع: خراسان