به گزارش مجله خبری نگار/خراسان: پیرمرد ۷۰ ساله که برای پیگیری پرونده شکایت از دامادش وارد کلانتری قاسم آباد مشهد شده بود تا شهودی را برای اثبات ادعایش به پلیس معرفی کند، درباره این ماجرا به مشاور و مددکار اجتماعی کلانتری گفت: با آن که من و همسرم تحصیلات ابتدایی داریم، اما تنها دخترم بسیار به علم و دانش علاقهمند بود و به همین دلیل در رشته مهندسی مواد غذایی تحصیل کرد و به مدارج بالاتر رسید. در این شرایط بود که با برادر یکی از دوستانش ازدواج کرد و صاحب یک دختر زیبا شد.
از سوی دیگر دخترم به دلیل علاقه به رشته تحصیلی اش بلافاصله وارد بازار کار شد و کارخانهای نیز راه اندازی کرد، به گونهای که همسرش نیز در همان کارخانه فعالیت میکرد. اوضاع مالی دخترم روز به روز بهتر میشد تا این که فهمید همسرش دچار اعتیاد شده است، اما او به خاطر تنها دخترش نمیتوانست از احسان طلاق بگیرد و به ناچار هزینههای اعتیاد همسرش را نیز میپرداخت تا آبروی خودش را حفظ کند.
خلاصه روزگار آنها به همین ترتیب سپری میشد تا این که حدود ۲۰ ماه قبل دخترم به همراه چند نفر از دوستانش به قصد بازدید از کارخانه، سوار خودرو شدند و به طرف خارج از شهر حرکت کردند، اما هنوز مسافت زیادی را طی نکرده بودند که ناگهان خودروی آنها با یک دستگاه تریلر تصادف کرد.
در این حادثه وحشتناک همه سرنشینان خودرو فوت کردند و تنها فرزانه زنده ماند. او نیز بعد از مدتی که در بیمارستان بستری بود، مشخص شد حافظه اش را از دست داده است. دخترم چیزی از گذشته به یاد نمیآورد و با وقوع هر حادثه طبیعی یا حتی صدای غرش آسمان دچار ترس و وحشت میشد، چرا که آن حادثه تلخ بر روح و روانش تاثیر گذاشته است. او بعد از این ماجرا نتوانست کارخانه را به درستی مدیریت کند تا این که به قول معروف ورشکسته شد و طلبکارها برای وصول طلب هایشان هجوم آوردند.
در این شرایط مجبور شدیم کارخانه را به بهای اندکی واگذار کنیم و بدهیها را بپردازیم، به طوری که از ثروت دختر تحصیل کرده ام فقط یک منزل و یک خودرو باقی ماند که آن خودروی خارجی هم در اختیار همسرش بود، چرا که فرزانه بعد از تصادف و به خاطر استرس زیادی که داشت دیگر نمیتوانست رانندگی کند، با وجود این، دامادم به جای آن که مرهم زخمهای همسرش باشد او را بیشتر عصبی میکرد و کتکش میزد.
احسان که دیگر مانند گذشته نمیتوانست به راحتی هزینههای اعتیادش را بپردازد همسر و دخترش را تحت فشار قرار میداد تا همان منزل را هم بفروشد. او هر زمان که خمار میشد اعضای خانواده اش را زیر مشت و لگد میگرفت. چند روز قبل کار به جایی رسید که احسان، همسر و فرزندش را به شدت کتک زد و آنها را از خانه خودشان بیرون انداخت، چرا که بعد از فروش کارخانه بیکار شده است و دیگر نمیتواند مانند گذشته هزینههای مواد مخدرش را تامین کند.
من هم وقتی متوجه عمق این فاجعه شدم از احسان شکایت کردم تا به صورت قانونی این ماجرا را پیگیری کنم. گزارش خراسان حاکی است با صدور دستوری ویژه از سوی سرهنگ امیرعباس نادی (رئیس کلانتری قاسم آباد) رسیدگی کارشناسی این پرونده در دایره مددکاری اجتماعی کلانتری آغاز شد.
ماجرای واقعی با همکاری پلیس پیشگیری خراسان رضوی