کد مطلب: ۱۶۶۱۶۱
۱۲ تير ۱۴۰۰ - ۱۳:۱۲
یک روانشناس گفت: اطلاعات افراد در دوران دوستی معتبر، کمک‌کننده و معیار دقیقی برای ازدواج نیست.

به گزارش مجله خبری نگار،علی صنعتگربا بیان اینکه طبق نظریه استرنبرگ، روانشناس آمریکایی عشق سه مولفه دارد، گفت: سه مولفه عشق شامل صمیمیت، تعهد و میل و کشش جنسی می‌شود. معمولا در رابطه دوستی تعهد آنچنان پررنگ نیست و غالبا صمیمیت و کشش جنسی وجود دارد. استرنبرگ معتقد است که ۸ نوع عشق داریم، زمانی که مولفه تعهد ضعیف است و تنها میل و کشش جنسی وجود دارد اسم این می‌شود عشق شهوانی. زمانی که تعهد ضعیف است و صمیمیت و میل جنسی قوی است به آن عشق خیال‌انگیز می‌گوییم. این از نگاه ما عشق کامل نیست؛ بنابراین چون در دوران دوستی سه مولفه عشق مخصوصا عنصر تعهد با هم وجود ندارد، افراد درک درستی از شخصیت پارتنر خود نخواهند داشت و این سبب می‌شود بعد از ازدواج اظهار کنند که به محض اینکه ازدواج کردیم تغییراتی را در طرف مقابل‌مان مشاهده کردیم.
وی با بیان اینکه ما در اصل برای ترمیم زخم‌های دوران کودکی‌مان وارد یک رابطه می‌شویم، گفت: به صورت ناخودآگاه در دوران بزرگسالی یک نفر پیدا می‌شود تا زخم‌هایی که در دوران کودکی خورده‌ایم را برای‌مان ترمیم کند. این فرد در دوران دوستی می‌تواند این زخم‌ها را تاحدودی ترمیم کند، اما زمانی که ازدواج می‌کنیم و وارد زندگی می‌شویم متاسفانه این ترمیم زخم‌ها، تبدیل می‌شود به دست گذاشتن روی زخم‌ها. به همین دلیل است که کیفیت رابطه در دوران دوستی با کیفیت رابطه در دوران ازدواج بسیار متفاوت است زیرا این رویه کاملا  معکوس می‌شود.
این کارشناس ارشد روانشناسی بالینی ضمن بیان اینکه ما هنگامی که وارد یک رابطه می‌شویم یا برمی‌گردیم به خانه کودکی‌مان یا از خانه کودکی‌مان فرار می‌کنیم، گفت: یعنی همه ما برای انتخاب پارتنر خود برمی‌گردیم به زخم‌هایی که در دوران کودکی خورده‌ایم و می‌خواهیم آنها را در درون یک رابطه ترمیم کنیم. بنده مراجعه‌کننده خانمی ‌داشتم که در دوران کودکی‌ پدرش معتاد بود. این پدر زمانی که مواد مصرف می‌کرده به فرزند خود عشق می‌داده و او را نوازش می‌کرده و این سبب شده بود که آن خانم عشق را با اعتیاد تجربه کند. الان به صورت ناخودآگاه آن خانم در دوره دوستی  جذب آدمی می‌شود که معتاد باشد تا عشق را بتواند با اعتیاد آن فرد تجربه کند.
وی افزود: به عبارتی دیگر، زمانی که در دوران کودکی پدر و مادر مواد مصرف می‌کرده‌اند به فرزند خود توجه بیشتری می‌کرده‌اند و انرژی بیشتری می‌گذاشته‌اند، بنابراین فرزند آنها عشق را با اعتیاد تجربه می‌کند. این فرزند به صورت ناخوداگاه در دوران دوستی یا برای ازدواج جذب یک آدم معتاد می‌شود و به او کمک می‌کند که او را ترک دهد تا زخم‌های دوران کودکی خود را ترمیم کند. در دوران دوستی تلاش و انگیزه فرد نجات دادن این معتاد است بنابراین خودسانسوری می‌کند، رفتارهای او را نمی‌بیند، گذشت و سرویس‌دهی افراطی می‌کند اما بعد خسته می‌شود چون آن آدم نمی‌خواهد ترک کند بنابراین وارد زندگی که می‌شود انرژی‌اش را ازدست می‌دهد، مستاصل و درمانده می‌شود و رابطه از هم می‌پاشد و این رابطه دوستی منجر به ادامه رابطه خوبی نمی‌شود.
آدم‌هایی را انتخاب می‌کنیم که تداعی‌کننده یکی از افراد مهم زندگی‌مان باشند
صنعتگر با بیان اینکه ما در اصل آدم‌هایی را انتخاب می‌کنیم که تداعی کننده یکی از افراد مهم زندگی‌مان باشند، گفت: ما اگر علاقه‌مند به فردی می‌شویم این آدم در اصل تداعی‌کننده یک شخصیت در دوران کودکی ماست که ما تصورات خودمان را فرافکنی کرده‌ایم و به این فرد نسبت داده‌ایم؛ بنابراین ما کسی را انتخاب می‌کنیم تا کارهای ناتمام دوران کودکی‌مان را تکمیل کنیم و از این طریق التیام ببینیم؛ به طور مثال اگر شخصی در دوران کودکی توجه و محبت را از ناحیه هردو والدین یا یکی از آنها دریافت نکرده باشد، این شخص در دوران بزرگسالی ممکن است به کسی علاقه‌مند شود که او هم مثل والدینش فردی مغرور باشد و عشق و توجه کافی را به او ندهد؛ بنابراین این فرد تلاش می‌کند تابتواند توجه و محبت  این شخص را به دست آورد. فرد در دوره  دوستی تمام تلاشش را  در این خصوص می‌کند، اما بعد از ازدواج که از جلب توجه این فرد ناامید می‌شود، کم کم درمانده، مستاصل و خسته می‌شود و احتمال طلاق بالا می‌رود.
وی با بیان اینکه گاهی نیز افراد به صورت ناخودآگاه در دوران دوستی به کسی علاقه‌مند می‌شوند که شبیه یکی از والدین آنها بوده است، گفت: مثلا فرض کنید در دوره کودکی، پدر ما مادرمان را کتک می‌زده و خشونت داشته است و ما شاهد این صحنه‌ها و تماشای رنج و درد مادر بوده‌ایم. الان به صورت ناخودآگاه در دوران دوستی جذب کسی می‌شویم که پرخاشگر باشد و هربار که از جانب او نسبت به ما خشونت می‌شود خود را با دردهای کتک خوردن مادرمان در دوران کودکی همانندسازی می‌کنیم، انگار که با کتک خوردن ما از دردهای مادرمان کم می‌شود.
این مدرس دانشگاه افزود: در دوره دوستی ما هنوز انگیزه و  امید به این داریم که دیگر این آدم ما را نمی‌زند و منتظر یک معجزه هستیم که این آدم یک انسان خوب شود، اما متاسفانه بعد از ازدواج نه تنها این آدم بهتر نمی‌شود بلکه بدتر نیز می‌شود. در نتیجه مستاصل و درمانده  می‌شویم و احتمال طلاق نیز بالا می‌رود. 
وی با بیان اینکه گاهی نیز افراد جذب کسانی می‌شوند که از ازدواج پدر و مادرشان بهتر نباشد، گفت: یعنی در ناخودآگاه‌مان نمی‌خواهیم از والدین خود خوشبخت‌تر باشیم. فرض کنید آدمی که مادرش خیلی رنج و درد کشیده و تنهایی زیادی را تجربه کرده است، این فرد ممکن است جذب کسی شود که در نهایت زندگی‌اش بهتر از مادرش نشود؛ گویی عذاب وجدان دارد که بخواهد از مادرش خوشبخت‌تر باشد؛ بنابراین در دوران دوستی این شرایط را تحمل می‌کند، اما در ازدواج که شخصیت واقعی افراد بیشتر نمودار می‌شود دیگر تحمل این مقدار رنج را نخواهد داشت و این منجر به طلاق می‌شود.
صنعتگر خاطرنشان کرد: انسان‌ها در نقش‌های متفاوت و در لایه‌های مختلف از روانشان با ما ارتباط برقرار می‌کنند. فرض کنید که با یک نفر خیلی دوست صمیمی هستیم و سال‌های متمادی بدون مشکل با هم رفتار می‌کنیم، اما اگر قرار باشد با هم شریک باشیم نقش ما از دوستی به سمت شراکت تغییر می‌یابد و وقتی این نقش تغییر می‌کند طبیعتا لایه‌های دیگری از ناخودآگاه ما بالا می‌آید و ما دچار تعارض و اختلاف می‌شویم و ممکن است از هم جدا شویم.
وی ضمن بیان اینکه دوره دوستی هیچ اعتباری ندارد، گفت: اطلاعات دوره دوستی فقط در سطح خودآگاه می‌تواند به ما کمک کند. آدم‌ها در دوران ازدواج با لایه‌هایی از ناخودآگاه خود با ما ارتباط برقرار می‌کنند که این لایه‌ها برای ما ناشناخته است؛ بنابراین بایستی یک روانشناس خبره و مجرب باشد تا شخصیت واقعی افراد و لایه‌های نهفته در ناخودآگاه آنها را قبل از ازدواج به ما نشان دهد.
رو به گسترش بودن طلاق‌های دوران عقد
این روان درمانگر با بیان اینکه طلاق‌های دوران عقد بسیار رو به گسترش است، گفت: به طور کلی چهار مشکل عمده باعث بروز طلاق‌های دوران عقد می‌شود؛ مورد اول مشکلات پاتولوژیک یعنی آسیب‌هایی است که یک نفر در طول دوره زندگی تجربه کرده و سبب می‌شود احتمال وقوع طلاق در دوران عقد بالا رود؛ مثلا کسانی که مشکلات پرخاشگری، اختلال شخصیت یا اختلالات شدید روانی دارند جزو این گروه هستند و بنابراین این آسیب‌های درون فردی سبب می‌شود که شخصیت افراد بعد از ازدواج تغییر کند و باعث طلاق‌های دوران عقد می‌شود. عامل دوم عدم مراجعه به مشاوره‌های پیش از ازدواج است. افراد بدون مشاوره ازدواج، وصلت می‌کنند و از عمق ناخودآگاه و شخصیت واقعی طرف مقابل خود اطلاعی ندارند. شما حتی اگر ۵ سال در یک رابطه باشید فقط حدود ۱۲ درصد می‌توانید از یک فرد اطلاعات داشته باشید و این ۱۲ درصد نیز فقط در سطح خودآگاه اوست؛ بنابراین اطلاعات افراد در دروان دوستی معتبر و کمک‌کننده و معیار دقیقی برای ازدواج نیست.
وی افزود: عامل سوم نگذراندن دوره مهارت‌های زندگی است. نیاز است که افراد دوره مهارت‌های زندگی را بیاموزند. چطور آشپزی و آرایشگری دوره دارد. هر رشته و تخصصی یک دوره دارد بعد زندگی مشترک دوره و مهارت ندارد؟ نگذراندن این دوره‌ها یکی از عوامل موثر در طلاق است. عامل بعدی موثر در طلاق‌های دوران عقد درمان نشدن آدم‌ها است. زمانی که افراد مشکلات درون فردی دوران کودکی خود را درمان نمی‌کنند و وارد رابطه می‌شوند، قطعا به رابطه آسیب می‌زنند.  

ارسال نظرات
نام:
ایمیل:
* نظر:
قوانین ارسال نظر