به گزارش مجله خبری نگار، آیبوکه ییلماز، بازیگر جوان و پرانرژی که این روزها با ایفای نقش بهار در سریال محبوب «بیسرپرستان» توجهها رو به خودش جلب کرده، توی یه گفتگوی صمیمی درباره تجربیاتش، چالشهاش و آیندهاش حرف زد.
آیبوکه درباره نقش جدیدش میگه: «بهار خیلی با کاراکترهای قبلیم فرق داره. خیلی دیوونه و پرانرژیه، حتی گاهی بیش از حد! اما زیر اون شیطونیها، قلب نرمی داره. واسه آدمهای عزیزش حاضره جونشو بده.»
جالبه که این شخصیت توی شبکههای اجتماعی واکنشهای مختلفی رو به دنبال داشته. آیبوکه با خونسردی میگه: «آره، پیامهای قشنگ زیاد میگیرم، البته انتقادم هست. ولی من آدمی نیستم که خیلی تحت تأثیر تعریف یا انتقاد قرار بگیرم. مولانا میگه هر چی توی فنجونته، همون بیرون میریزه. من این حرفو خیلی دوست دارم.»
قبل از «بیسرپرستان»، آیبوکه توی سریال روزانه «هوو» بازی میکرد. اون این تجربه رو یه مدرسه عالی برای بازیگری میدونه: «سریال روزانه خیلی فشردهس. هفتهای فقط یکی دو روزِ تعطیل داشتیم. ولی واسه یه بازیگر، این یه آموزشگاه فوقالعادهس.»
یکی از بهیادموندنیترین صحنههای کارش توی «هوو» بود – صحنهای که کاراکترش به خاطر رسوم سنتی به مرگ محکوم میشه. آیبوکه با چشمانی پر از احساس میگه: «اون روز خیلی سخت بود. تموم روز گریه کردم، بدون هیچ کمکی. وقتی اون احساسو درک کنی، خودش میاد بیرون. حتی وقتی دوربین روم نبود، توی حموم تنها بودم و نمیتونستم گریه رو کنترل کنم.»
داستان ورود آیبوکه به دنیای بازیگری خیلی جالبه. اون که اصلاً پرستار بوده، میگه: «خیلی عجیبه! من فوبیای دوربین داشتم. یه روز توی بیمارستان واسه مصاحبه اومده بودن، من حمله پانیک گرفتم. دستم میلرزید، سرگیجه داشتم. اونجا فهمیدم از دوربین میترسم.»
ولی بعدش یه اتفاق عجیب افتاد: «داشتم توی مطب کار میکردم، یه بیمار اومد، یکی دیگه رفت… یهو با خودم گفتم: من میخوام بازیگر بشم! این یه تصمیم ناگهانی بود، نه واسه معروفیت، نه چیز دیگه. یه چیزی منو کشید.»
آیبوکه علاوه بر بازیگری، علاقههای دیگهای هم داره. اون عاشق اسبسواریه و میگه: «بهار و تابستون مدام میرفتم. دوستام میگفتن بسه دیگه، باز سوار اسب شدی؟ باز رفتی جنگل؟»
نقاشی هم یکی دیگه از علاقههاشه: «نقاشی انتزاعی کار میکنم. گاهی چشمامو میبندم، با موزیک هر چی توی ذهنمه رو روی بوم میارم. بعدش معنیدار کردنش خیلی جالبه!»
و البته کتاب خوندن: «واسه من کتاب خوندن لازمه. حتی توی ست هم لیست کتابهام رو دارم. به خودم مهلت میدم که توی یه مدت مشخص اونا رو بخونم.»
وقتی از آرزوهاش میپرسن، آیبوکه بدون تردید میگه: «سینما! میخوام یه فیلم اکشن بازی کنم. دارم آماده میشم، کلاس بوکس میرم.»
ولی رویای بزرگترش چیز دیگهایه: «میخوام خودم فیلمنامه بنویسم و توش بازی کنم. میخوام داستانمو نه فقط توی ترکیه، بلکه توی تموم دنیا نشون بدم. میخوام یه داستان زنمحور بنویسم، داستانی که قدرت زن رو نشون بده، دقیقاً برخلاف چیزایی که الان ساخته میشه.»
آیبوکه الان روی چند پروژه جدید کار میکنه. یکیش سریال «هزار و یک شب» که اونجا نقش شاهزاده خانوم فارسی رو بازی میکنه: «فضای فیلمبرداری خیلی جادویی بود، واقعاً افسانهای! حتی یه طاووس توی ست داشتیم!»
همچنین داره روی یه سریال عمودی (vertical) کار میکنه – اون نوع محتواهایی که مخصوص موبایل ساخته میشن و مثل استوریها کوتاه و سریعن.
وقتی ازش میپرسن بازیگری حرفهای مقدسه یا نه، با دیدی متفاوت جواب میده: «فکر کنم هر شغلی مقدسه. من خودم پرستار بودم. نمیدونم چرا باید این تفاوت رو بذاریم. هر کسی نظر خودشو داره.»
ولی بعد اضافه میکنه: «واسه من مقدسه. چون ما داریم کار عجیبی میکنیم – یه آدم دیگه رو با تیکههایی از خودمون میسازیم، بهش روح میدیم، نگاهش، خندهش، رفتارش رو زنده میکنیم. این کار ساده نیست.»
آیبوکه ییلماز با انرژی و اشتیاقش، نشون میده که نسل جدید بازیگران ترکیه با دیدی تازه و پر از رویا وارد این عرصه شدن. از یه پرستار با فوبیای دوربین تا یه بازیگر پرکار و محبوب – سفری که هنوز ادامه داره و قول میده داستانهای جذابتری توی راهه.