به گزارش مجله خبری نگار، به نقل از گاردین، دیک چنی پایان دوران حرفهای خود را به محکوم کردن دونالد ترامپ به عنوان تهدیدی برای جمهوری که دوستش داشت، صرف کرد. اما میتوان گفت دیک چنی پایههای تسلط اقتدارگرایانه ترامپ بر ایالات متحده را بنا نهاد. معاون رئیس جمهور سابق هفته گذشته در سن ۸۴ سالگی مُرد.
چنی، که ۸ سال در دوران جورج دبلیو بوش خدمت کرد، یکی از تاثیرگذارترین و تفرقهانگیزترین معاونان رئیس جمهور در تاریخ ایالات متحده بود. برخی از منتقدان گفتند که هرگز او را به خاطر سوق دادن آمریکا به سمت حمله به عراق بخاطر یک بهانه دروغین نخواهند بخشید، اما آنها باور دارند که مخالفت او با ترامپ نوعی رستگاری را به همراه داشته است.
شاید میراث تعیینکننده چنی، گسترش اختیارات برای موقعیتی بود که وی هرگز خود را در آن سمت نمیدید: ریاست جمهوری. چنی از حملات ۱۱ سپتامبر ۲۰۰۱ استفاده کرد تا یک اختیار اجرایی قدرتمند که اکنون ترامپ آن را تقویت و از آن برای به چالش کشیدن سیستم کنترل و توازن سوءاستفاده میکند، اثبات نماید.
برخی از مفسران، ارتباط مستقیمی بین سیاستهای دولت بوش-چنی مانند جاسوسی بدون حکم و ایجاد دستههای حقوقی جدید و اقدامهای دولت ترامپ علیه مهاجران، قاچاقچیان مواد مخدر و مخالفان سیاسی داخلی قائل هستند.
لری جیکوبز، مدیر مرکز مطالعات سیاست و حکومت در دانشگاه مینه سوتا، گفت: دیک چنی پدرخوانده ریاست جمهوری ترامپ است. ترامپ از زنجیر (محدودیتها) رها شده است، زیرا دیک چنی نیم قرن علیه محدودیتهای اعمال شده (بر رئیس جمهور) پس از ویتنام و واترگیت جنگید. او معتقد بود که اقدام، مهمتر از پیروی از قوانین قانون اساسی است.
بحث بر سر تعادل قدرت بین کاخ سفید، کنگره و دادگاهها با چنی آغاز نشد. در سال ۱۹۷۳، آرتور شلزینگر در کتاب «ریاست جمهوری امپراتوری»، استدلال کرد که قوه مجریه شبیه پادشاهی شده است که اغلب بدون رضایت کنگره عمل میکند.
با این حال، در زمان دولت رونالد ریگان، محافظهکاران جوان احساس میکردند که ریاست جمهوری فلج شده است. این احساس در کتابی که در سال ۱۹۸۹ توسط موسسه امریکن انترپرایز با عنوان «ریاست جمهوری در بند» منتشر شد، به اوج خود رسید و دکترینی را برای بازیابی آنچه که آنها قدرتهای متناسب با قانون اساسی میدانستند، بیان کرد.
چنی به عنوان رئیس دفتر جوان در دولت جرالد فورد، عواقب رسوایی واترگیت را تجربه کرد. او به این نتیجه رسید که کنگره، که به سوءاستفادههای ریچارد نیکسون واکنش نشان میداد، زیادهروی کرده و ریاست جمهوری را به طرز خطرناکی تضعیف کرده است.
جیکوبز گفت: «دیک چنی ماموریت خود را از بین بردن همه اینها قرار داد. او تلاشها برای بازگرداندن پاسخگویی در دهه ۷۰ پس از واترگیت و ویتنام را محدودکننده عمیق و خطرناک برای قدرت ریاست جمهوری میدانست.
چنی معتقد بود که محدودیتهای جدید مانند قانون اختیارات جنگی، قانونی مصوب سال ۱۹۷۳ که قدرت رئیسجمهور را برای اعزام نیروهای آمریکایی به جنگ بدون تأیید کنگره محدود میکرد، قوه مجریه را فلج کرده و تقریبا غیرممکن ساخته است که رئیسجمهور بتواند به طور مؤثر، به ویژه در حوزه امنیت ملی، حکومت کند.
ایدههای چنی به عنوان «نظریه اجرایی واحد» رسمیت یافت. ایدههای او مبنی بر این است که رئیس جمهور باید کنترل کامل و شخصی بر کل قوه مجریه داشته باشد. این امر به طور عملی استقلال طیف وسیعی از نهادهای دولتی را از بین میبرد و میلیونها کارمند فدرال را تحت اختیار رئیس جمهور قرار میدهد تا به دلخواه استخدام و اخراج کند.
دولت بوش همچنین به ارتش آمریکا اجازه داد تا به نیروهای دشمن که از طرف سازمانهای تروریستی عمل میکردند، حمله کند و این امر سوالاتی را در مورد قانونی بودن کشتن یا بازداشت افراد بدون پیگرد قانونی در مکانهایی مانند خلیج گوانتانامو و ابوغریب مطرح کرد.
این دکترین اکنون توسط دولت ترامپ برای توجیه حملات مرگبار به قایقهای مظنون به قاچاق مواد مخدر در آمریکای لاتین مورد استفاده قرار میگیرد. این دولت ادعا میکند که ایالات متحده درگیر «درگیری مسلحانه» با کارتلهای مواد مخدر است و آنها را جنگجویان غیرقانونی اعلام کرده است.
جرمی وارون، استاد تاریخ در مدرسه جدید تحقیقات اجتماعی در نیویورک، گفت: طنز بزرگ این است که ترامپ از یک سو، خود را مخالف نئولیبرال نئوکان مانند چنی و بوش که آمریکا را درگیر جنگهای ابدی کردند، نشان میدهد. اما اکنون «اول آمریکا» به سلاح تبدیل شده است و از قدرتهای «جنگ علیه تروریسم» برای دستگیری، وحشیگری و کشتن مردم بدون هیچ گونه محدودیت قانونی استفاده میکند.
از زمان روی کار آمدن در ژانویه، ترامپ موجی از اقدامات یکجانبه ریاست جمهوری را آغاز کرده است. او کارزاری را برای برکناری هزاران کارمند دولتی از سمتهایشان و تعطیلی کل آژانسهای فدرال به راه انداخته است. اعزام نیروهای گارد ملی به شهرهای بزرگ آمریکا و حملات او به شرکتهای حقوقی، سازمانهای رسانهای و دانشگاهها، او را با خودکامگان در سراسر جهان یکی کرده است.