به گزارش مجله خبری نگار،هدی محمدی، پژوهشگر حوزه فرهنگ و رسانه که برای سالگرد شهادت سیدحسن نصرالله به لبنان رفته است، روایتی از اولین مراسم سالگرد رهبر حزبالله لبنان و مقاومت در برابر رژیم متجاوز صهیونیستی نوشته که در ادامه میخوانید.
«جنوب غربی فلسطین، در میان آبهای مدیترانه، کاروان صمود (همان کشتیها و قایقهایی که چند هفتهایست سفرشان را به مقصد غزه آغاز کردهاند تا محاصره غزه را بشکنند) در حریم آبی اراضی اشغالی است. اگر اسرائیل هر سال و به هر بهانه حدود آبی غزه و اجازه بهرهبرداری از آن را کم نمیکرد، حالا میتوانستیم بگوییم «کاروان صمود به غزه رسید».
کمی بالاتر، درست شمال شرقی اراضی -جایی که هنوز رد حملات اسرائیل بر تن شهر و انگشتان دست برخی از شهروندان دیده میشود- جماعت دور مزار کسی جمع شدهاند که رژیم سال گذشته، درست همین روز حوالی ساعت ۶:۲۰ او را به شهادت رساند.
به جمعیت نگاه میکنم. سراغ قصهای که قلاب نوشتهام باشد میگردم. لبنان شبیه تصاویرش است؛ اما آنقدرها شبیه قصههایی که از آن میسازند نیست. راستش زیباتر است. در لبنان نه زنهای بدون حجابِ معتقد به حزب الله، نه سیگار دودکردن خانمها و نه هیچ چیز دیگر، به اندازه باور مشهود به مقاومت آدمیزاد را شگفتزده نمیکند.
بعد از دو گیت ورودی، حجم جمعیت به چشممان میآید. زنها زیادند، حتی بیشتر از مردها. هوا گرم است و ترکیب شرجی و حجاب همه چیز را سختتر کرده. خبری، اما از نارضایتی نیست، همه میدانند چرا حالا -که هنوز چند ساعتی به مراسم مانده- آمدهاند.
ظاهراً دولت مرکزی با گردهمآیی در آن استادیوم معروف که تشییع هم آنجا انجام شد، مخالفت کرده. حزب هم تصمیم گرفته مراسم را در حوالی مزار سید برگزار کند. از آن مخالفتهایی که سبب خیر شدن عدو را به رخ آدمیزاد میکشد: اینجا همه به نفسکشیدن حوالی «سید الشهدای امت» نیاز دارند.
هر چه به مزار نزدیکتر میشویم، نفس سنگینتر است. روسریام را طوری بستهام که اگر کسی از چهره و چادرم نفهمید، از روسریام بفهمد ایرانیام. اینجا به غریب بودن نیاز دارم، با غریبهها مهرباناند، خصوصاً اگر آن غریب ایرانی باشد. آنقدر مهربان که از همان ساعت اول که پایم را به بیروت گذاشتم، احساس غریبی نداشتم. بیروت -دست کم در این ایام- با آدمیزاد شبیه وطن رفتار میکند.
بین جمعیت برایمان جا باز میکنند تا جلو برویم. یکی دو نفر تلاش میکنند برایمان صندلی پیدا کنند. گفته بودم اهل لبنان غریبنوازند؟
مجری کلام را با نام خدا و شهدای مقاومت آغاز میکند، قرآن را که میخوانند، اعلام میکند که زمان خواندن سرود حزب است.
سرود حزب یک موسیقیست. خبری از متن و سرود ازپیشتعیینشده نیست. معلوم است که خیالشان راحت است مستمعین، دست راستشان را روی قلبشان میگذارند و از عمق جان «نشید حزب» را به زبان میآورند. اینجا سرود خواندنیست، نه شنیدنی.
نوبت سخنرانی شیخ نعیم است. جمعیت فریاد میزند: «یا الله، یا کریم، احفظ لنا الشیخ نعیم» بعد از هر شعار آمین میگویم.
شیخ نعیم بعد از یاد شهدا و رهبران مقاومت، یادآوری کرد که مسئله اصلی فلسطین بوده و هست. به رژیم اشغالگر و متجاوز اشاره کرد. گفت که مقاومت حیات لبنان است و از جمعیت خواست تا سه بار تکرار کنند که بر عهد خود ماندهاند. صدای «انا علی العهد» جمعیت بالا رفت. از بیروت خارج شد، جنوب را رد کرد و رفت در گوش اسرائیل؛ اسرائیلی که حالا رسماً در محاصره است.
بله، محاصره فقط سیم خاردار و گشت دریایی نیست. اسرائیل درست در همان محاصرهایست که روزگاری سیدحسن نصرالله دربارهاش گفته بود: حتی اگر ما را در قطعه زمین کوچکی محاصره کنید، ما میدانیم که محاصره نشدهایم. زمین، کوهها، جانداران، خاک، رودها، دریاها، و اقیانوسها، و ابرها و بادها و خورشید و ماه و ستارهها و هفت آسمان و هر چه خلق کرده از آنچه میدانیم و نمیدانیم همراه ماست؛ و میدانیم که «شما محاصره شدهاید».
محاصره وقتی شروع میشود که جماعتهای انسانی وجه انسانی خود را ببازند. روح را، معنا را، اتصال وجدانی میان خود و هر آنچه در عالم هست را به نسبتی یکسویه و منفعتطلبانه بدل کنند. جهان که از مادیات بالاتر نرود، کار تمام میشود. انسانی که دیگر چیزی از انسانیت برایش نمانده، در عالم رهاست: حیران.
جغرافیای اراضی اشغالی میگوید اسرائیل مرزهای دریایی، زمینی و هوایی دارد. حالا، اما زمین اسرائیل در محاصره تشییع نصرالله است، آسمانش در محاصره موشکهای ایران و یمن، و آبهایش در محاصره آزادگان کاروان صمود! به مدیترانه نگاه کن، این اولین بار است که یک کاروان دریایی از دریا بزرگتر است. به جمعیتی که همصدا با شیخ نعیم یادآوری میکنند بر عهد خود- مقاومت- ایستادهاند. به مادری که روی لباس مشکی پسرش عکس سیدحسن را دارد، به موشکهای ایرانی که خوب میدانند کجا فرود بیایند و به این خطوط، که محاصره حقیقی را، محاصره معناباختگی را یادآور میشوند.
میبینید؟ اسرائیل در پیچیدهترین محاصره تاریخ کوتاه خود به سر میبرد.»