به گزارش مجله خبری نگار، «خبرنگار فرهنگی تصمیم میگیرد یک سوژه مهم پیدا کند؛ سوژهای تأثیرگذار که مثل یک بمب ساعتی، زمینه انفجار در ذهن مخاطب را رقم بزند. بهنظر میرسد موسیقی کرهای کیپاپ و جایگاهش در خانواده ایرانی موضوع مناسبی باشد...»
به ۳۰ سال پیش برگردیم؛ دهه ۹۰ میلادی بود که اولین فعالیت گروههای موسیقی کیپاپ رقم خورد. در آن روزها کرهایها هنوز متوجه نبودند که معدن موسیقی کشف کردند؛ موضوعی که با گذر زمان خودش را نشان داد و موفق شد نقش مهمی هم در اقتصاد کره و هم زندگی افراد در سراسر جهان پیدا کند. محبوبیت این گروهها بهمرور به جایی رسید که دیگر رقیبی در کشورهای دیگر نداشتند و مانند رهبری شده بودند که یک ارتش دنبالکننده در سراسر جهان دارند. از آمریکا گرفته تا ایران، کوچک و بزرگ، زن و مرد با این گروهها آشنا شدند و تعداد قابل توجهی آنها را دائماً دنبال کردند. طرفدارانی که از طریق فضای مجازی با یکدیگر آشنا میشوند و خودشان را خانوادهای میدانند که یک هدف مشترک دارند و آن هم دوست داشتن هنرمندان گروههای موسیقیشان است. محبوبیت گروههای کی پاپ برای کره فرصت طلایی محسوب میشد، اما برای کشورهای دیگر یک زنگ خطر. با افزایش گروههای کیپاپ، روز به روز به طرفداران آن هم اضافه شد و ترس بیگانه بودن، فرهنگی که این گروههای موسیقی ممکن بود انتقال دهند، نگرانی مسئولان فرهنگی و خانوادهها را با خود همراه کرد. روندی که گروههای کیپاپ طی کردند، طیف گسترده مخاطبانشان، تأثیر مثبت و منفی که روی دنبالکنندگانشان داشتند و اصلاً هدف از شکلگیری کیپاپ، همگی مسائل مهمی بهشمار میرود که باید به آن پرداخت.
اما یک موضوع دیگر وجود دارد که در جامعه امروز ایران تبدیل به معضلی برای نوجوانان و جوانان شده است؛ جایگاه موسیقی کیپاپ در زندگی نسل ضد و جنس برخورد خانوادهها با فرزندان علاقهمند به این موسیقی. موضوعی که علی کوثری تصمیم گرفت سراغ آن برود و محمدحسین جعفریان هم تهیهکنندگیاش را به عهده گرفت. اولینباری است که شخصی برای ساخت مستند، سراغ موضوع کیپاپ میرود و این ماجرا کار کارگردان را سختتر میکند. او باید در مرحله اول پیشزمینهای را به مخاطب بدهد که فعالیت این گروهها کی و با چه هدفی شروع شد و اصلاً اهمیت پرداخت به این سوژه در چیست. موضوعی که بهنظر میرسد از زیر ذرهبین کارگردان جوان در رفته و نتوانسته پیشینهای حتی مختصر در مستندش بدهد و یک راست میرود سراغ اصل مطلب؛ یعنی همهگیر شدن موج موسیقی کرهای در ایران یا همان پدیده هواداری. گفتوگو با این کارگردان نشان میداد که برای ساخت مستند کیپاپ بهاندازه کافی پژوهش داشته و اطلاعات کاملی از این گروهها پیدا کرده، اما احتمالاً در ساخت مستند پیشفرض را روی این گذاشته که خود مخاطب برخی موضوعات را میداند و روی آنها عمیق نشده است. کوثری در این باره میگوید: «درباره اینکه چرا در برخی مسائل عمیق نشدیم موضوعی وجود داشت؛ این اولینباری بود که با موضوع کیپاپ مستند تولید میشد و خیلی چیزها در مرحله اول حذف میشد. یعنی مجبور بودم یک فضای کلی ترسیم کنم.»
کوثری میگوید که قرار است این مستند دنبالهدار شود و در همان ابتدا تصمیم گرفته بوده تا در موضوعات عمیق نشود و صرفاً پیشینهای به مخاطب بدهد، بعد آنها را برای مستندهای بعدی آماده کند و در مستندهای بعدی عمقیتر به موضوع بپردازد. او البته میگوید زمان ساخت مشخص نیست، اما گفتوگوهایی با تیم تبیان شده است که از قسمتهای بعدی حمایت کنند، اما هنوز به مرحله عملیاتی نرسیده است. کوثری میگوید: «اگر بخواهم خودم مستند را بسازم، احتمالاً یک مجموعه سریالی میسازم، مثلاً ۱۰ قسمتی که هر کدام شاید یک ساعت باشد و هر کدام از عناصری را که گفتم، از فراگیریاش در ایران، از خانواده و هویتش، تا صنعت فرهنگیاش را بهطور کامل توضیح دهم.»
مستند کیپاپ اولینبار در جشنواره حقیقت رونمایی شد و این کارگردان درباره اینکه در ادامه قرار است چه سرنوشتی داشته باشد و از کدام بستر پخش شود، گفت: «برای رونمایی سیار با سامانه سیار سبز صحبت کردهایم و عماریار هم پیشنهادهایی داده است. بعد از آن با پلتفرمهایی مانند فیلمنت، روبیکا و فیلیمو هم در حال صحبت هستیم.»
او درباره اینکه ممکن است برای پخش این مستند، با صداوسیما هم مذاکراتی داشته باشند، میگوید: «خیلی بعید میدانم، چون ممیزی زیادی دارد. ممیزی تصویری جدا، خط روایی فیلم هم اصلاً مورد پسند این سازمان نیست.»
این کارگردان همچنین درباره اینکه ادامه مستندها را برای پخش در کدام بستر قرار است بسازد، گفت: «اگر ساخته شود، احتمالاً دو یا سه سال دیگر آماده میشود. باید ببینیم چه تصمیمی میگیریم. اما نکتهای که باید بگویم این است که مستند عمیق نشده است. مثلاً در مورد خانواده، ما عمیق نشدیم و فقط کلیاتی را گفتیم. برنامهای که داشتیم این بود که در انجمن اولیا و مربیان یا هر جایی که میخواهیم مستند را پخش کنیم، یک مشاور هم همراه فیلم بفرستیم. اما درنهایت به این نتیجه رسیدیم که این کار را انجام ندهیم. مثلاً خانم ابراهیمی، خانم شجاعی و خانم رحیمپور که در فیلم نیستند، بسیار کار کردهاند و با خانوادهها تعامل داشتهاند. آنها حلقه واسط بین خانوادهها و مدارس بودند. قرار بود این افراد را بفرستیم تا هم همراه با فیلم باشند و هم نواقص فیلم را پوشش دهند که درنهایت اتفاق نیفتاد.»
این کارگردان جوان میگوید در ساخت مستند، مخاطب هدفش بیشتر به اطرافیان یک نوجوان یعنی مدیران مدرسه، مشاوران، مربیان تربیتی و پرورشی و خانوادهها بر میگردد. او در ذهن داشته که یک نوجوان علاقهمند به کیپاپ، دست خانوادهاش را بگیرد و باهم به تماشای این مستند بروند. اما بهنظر میرسد، پرش موضوعی در این مستند و تمرکز نکردن رو یک سوژه مشخص و از طرفی دیگر عمیق نشدن روی موضوعات، نمیتواند آن تأثیرگذاری که در ذهن کارگردان بوده را داشته باشد. کوثری در این مستند گریزی به علاقه نسل ضد به گروههای کیپاپ میزند، سراغ معلمان و روانشناسان میرود و با آنها گفتوگو میکند که چه چیزی در ذهن این نوجوانان وجود دارد. اما دوربینش را روی همین موضوع زوم نمیکند. اشاره این کارگردان به مسئله نوجوانان و خانوادهها در این مستند مشابه افتادن یک سوزن در انبار کاه است. آنقدر مسائل مختلف را وارد قاب دوربینش میکند که اصلاً موضوع اصلی گم میشود. او درباره هدفی که در ساخت مستند داشته میگوید: «من یک هدف داشتم آن هم این بود که نوجوان هوادار، دست مامان و بابایش را بگیرد، حالا مثلاً بیاید در رونمایی بگوید که این مستند را ببین تا بتوانیم با هم حرف بزنیم، تا دیگر آنقدر دعوا نداشته باشیم. برای همین من به چندتا موضوع پرداختم و از قصد هم در موضوعات عمیق نشدم. این تعمدی بود.»
سوژهای که علی کوثری انتخاب کرده تا به آن بپردازد به خودی خود مهم است. اما جنس پرداخت به آن حتماً مهمتر میشود. اگر بخواهیم مستند را به یک صفحه پازل تشبیه کنیم، این کارگردان تکههایی را انتخاب کرده که هرکدام جداگانه میتوانند تکمیلکننده پازل دیگری باشند. اما در یک صفحه پازل با یکدیگر جا نمیشوند و تکههایی اضافه میآید. درواقع این کارگردان جوان سعی کرده با یک دست چند هندوانه بلند کند که درنهایت به افتادن آنها ختم شده است. کوثری تاحدودی خودش هم موافق است که در موضوعات بهخوبی عمیق نشده، او در این باره میگوید: «خیلی از مسائل است که من به آن اشاره نکردم. بحث، بحث محدودیت زمان مستند است. گفتیم هدف ما در مستند چه کسانی بود؟ همان مدارس، مدیران و مشاوران و خانوادهها. من باید سوژه را طوری جمع میکردم که در یک ساعت خلاصه شود و به هدفم هم که داشتم نزدیک باشد. همین الان هم خیلی زمانش زیاد است و باید به نیمساعت یا ۴۰ دقیقه برسم. من میتوانستم در موضوعات عمیق شوم، اما آن موقع فقط در یک مسئله باید عمیق میشدم، یا فقط در خانواده، یا در موسیقی ایرانی و یا در هواداری. البته کلاً مسئله ما، مسئله خانواده بود. من، چون با سوژههایم مصاحبه عمیق داشتم و خودم هم علاقهمند به موضوع بودم، دوست داشتم به مسائل بیشتر بپردازم، ولی یک سری چیزها کار را محدود میکرد.»
کوثری در ادامه گفتوگو از پژوهشهایی که برای ساخت این مستند انجام داده گفت و اینکه سعی کرده هیچگونه سوگیری نداشته باشد. او میگوید: «میگویند وقتی یک عطر را زیاد استشمام میکنید، کمی بوی قهوه حس کنید تا بوی ادکلن خنثی شود. من، چون خودم درگیر مسئله هواداری و کیپاپ بودم، نگاه آسیبشناسانه نداشتم. درواقع، دعوای شدیدی بین من و شرکت سفیرفیلم هم اتفاق افتاد. چهار ماه بر سر این مسئله بحث میکردیم. آنها میگفتند «این گروهها نماد همجنسگراییاند» و من میگفتم «اینطور نیست، شما بدبین هستید.» ۵۰ هواداری که با آنها صحبت کردم، همانند قهوهای بودند که بوی عطر را خنثی میکرد. طبیعتاً در ابتدا نمیگفتم میخواهم مستند بسازم، زیرا هیچ هواداری قبول نمیکرد. آنها میگفتند شما وابسته به صداوسیما هستید و قصد تخریب کیپاپ را دارید. من میگفتم پژوهشگرم و میخواهم تحقیق کنم. سپس از آنها میخواستم کیپاپ را به من معرفی کنند. در ادامه از خوبیهای کیپاپ و از تجربههای شخصیام از کیدرام سخن میگفتم تا اعتمادشان را جلب کنم. نگاه آسیبشناسانهای که من داشتم، از خود هواداران نشأت گرفته بود. من دقیقاً میتوانم بگویم تکتک دیالوگهایی که به ظاهر علیه کیپاپ گفتهام، از کدام سوژهها و با چه دلایلی گرفته شدهاند. درنتیجه، رویکرد من کمی متفاوت و دقیقتر از دیگران بود.»
کوثری در پایان با بیان این موضوع که هر آنچه باید در مستند نشان دهد را در طول پژوهشهایش پیدا کرده بوده و اینطور نبوده که سناریو از پیش تعیین شدهای برای آن بنویسد، گفت: «از شروع پژوهش تا ساخت مستند حدود دو سال طول کشید. من پژوهشهای اولیه را در شهریور ۱۴۰۰ آغاز کردم، اما تا مرداد ۱۴۰۱ که درگیر فیلم قبلیام بودم، دیگر روی آن کار نکردم. از زمانی که دوباره شروع کردم، تقریباً شش هفت ماه درگیر پژوهش بودم. دلیل این درگیری هم این بود که هرچه بیشتر پیش میرفتم، ناگهان با یک کلمه یا موضوع جدید مواجه میشدم که یک جهان دیگر را پیش روی من باز میکرد و دو ماه مرا به خود مشغول میکرد تا بتوانم به آن بپردازم. به همین دلیل ساخت آن طول کشید. برای مثال، دو ماه درگیر این بودم که اصلاً این مستند برای مسئولان ساخته شود یا نه، که درنهایت این ایده بهطور کلی کنار گذاشته شد. بعد از آن میخواستم تاریخچه کیپاپ را بهطور کامل بیان کنم، اما با این رویکرد که اصلاً چرا چنین چیزی در کره وجود دارد و اهداف آن برای کرهجنوبی چیست؟ سپس به این موضوع رسیدم که کیپاپ هوادار خانم بیشتر دارد و مسائلی از این قبیل.»
کیپاپ موج رسانهای است. خاصیت موج نیز گسترش، درهم تنیدن و سپس آرام گرفتن است. با همین چند کلیدواژه مشخص میشود که به مسئله کیپاپ یا محصولات سرگرمیمحور کرهجنوبی چگونه باید نگاه کرد. در برابر موج نباید سدهای بتنی ساخت بلکه باید سازههای موجشکن ایجاد کرد تا بتوانیم آن را کنترل کنیم. مستند کیپاپ به کارگردانی علی کوثری و تهیهکنندگی محمدحسین جعفریان میخواهد این مسیر را طی کند، اما تا چه اندازه در این زمینه موفق است، خود جای بحث دارد.
مستند به واسطه پژوهشهای تیم تولیدکننده و استفاده از کارشناسان بنام در این حوزه، به لحاظ پژوهشی موفق عمل کرده، اما درخصوص روایت موضوع خود، کمی دچار سردرگمی است. زیرا در این مستند مشخص نیست چه مخاطبی هدف گرفته شده است. آیا مستند میخواهد مدیران فرهنگی را با پدیده کیپاپ آشنا کند یا میخواهد به والدین درباره این موج هشدار دهد یا اینکه قصد دارد طرفداران این موج را پای میز گفتوگو بیاورد. تیم تولید در عین حال که به دنبال هر سه هدف بوده، نتوانسته به هر سه هدف خود دست پیدا کند. درواقع توانسته است تنها صورتمسئله را ایجاد کند. گویی که مصداق ضربالمثل معروف سنگ بزرگ نشانه نزدن است، شده است. چهبسا اگر تیم تولید تمرکز خود را روی یکی از اهداف میگذاشت، قطعاً محتوای پژوهشی بهتری برای این مستند ایجاد میشد. اما تا همین جا نیز مستند توانسته مسیر قابل قبولی را طی کند. بهخصوص که تلاش کرده گپ و گفتی با طرفداران موسیقی پاپ کرهای داشته باشد تا بفهمد ماهیت این موج و دلیل علاقه مخاطبانش به محتواهای رسانهای کرهای چیست؛ هرچند در روایت موضوع گاه خانواده و فرزندان را در مقابل یکدیگر قرار میدهد که مسیر مناسبی نمیتواند باشد.
مستند در یکی از بخشهای خود که میتوان گفت حرکت مثبتی بوده به سراغ موسیقی پاپ ایرانی رفته است. بخشی که برای اولین بار در پژوهشهای مرتبط با موسیقی پاپ کرهای مطرح میشود. آن هم اینکه چرا مخاطب علاقه دارد موسیقی کرهای بشنود، اما از آنسو موسیقی پاپ ایرانی را گوش نمیدهد یا بهتر است بگوییم موسیقی پاپ ایرانی و خوانندههای آن نمیتوانند محتوای مناسبی برای او تدارک ببینند. شاید این بخش بتواند ما را به این مسیر هدایت کند که خوانندگان و گروههای موسیقی پاپ ایرانی بیشتر از آنکه برای ذائقه مخاطب محصول تولید کنند، برای خود موسیقی میسازند. موسیقیهایی که اکثراً تم عاشقانه و شکست عشقی دارند و در آنها حرفی از مسائل نوجوانان زده نمیشود. موسیقیای که نتواند امیدبخش باشد و مفاهیمی را که نوجوان امروزی به دنبال آن است ارائه دهد، در رقابت با موسیقی کیپاپ شکست میخورد.
مستند کیپاپ را درمجموع میتوان حرکتی مثبت ارزیابی کرد. حرکتی که نشان میدهد لازم است بیش از پیش به سراغ شناخت این موج برویم. همچنین درحالیکه شناخت لازم را باید از این موج کسب کرد، نباید برخوردهای رادیکالی و سلبی نیز با آن داشته باشیم، زیرا برخوردهای اینچنین نهتنها راهحل نیست بلکه باعث جدایی و فاصله نوجوانها از والدین و سپس از ساختارهای فرهنگی و اجتماعی کشور میشود. از سویی باید بدانیم که نوجوان امروز دنبال شناخت هویت خود است. هویتی که باید در کشور برای آن برنامه داشت و تولیدات متناسب با آن را نیز ارائه کرد. زمانی که نتوانیم برای مخاطب نوجوان ایرانی محصولی درخور او بسازیم، دیگران دست به کار شده و او را تغذیه فکری خواهند کرد.
منبع: فرهیختگان-کیانا تصدیقمقدم و امیرمحمد بهامیر