به گزارش مجله خبری نگار، داستان کلافهای رنگی و میل بافتنی مادربزرگها همیشه با فصل رنگها شروع میشود. کلافهایی که تا آخرین برف چله بزرگ زمستان همدم آنها میشود. دما که به حوالی سرما نزدیک میشود راهکاری نمیماند، جز رفتن سراغ کمد و زیرورو کردن لباسهای گرم. در این میان هنوز هم خیلیها هستند که ترجیح میدهند تاروپود هنر دست خودشان را به تن کنند و سر و بدن را از سوز سرما در امان نگه دارند؛ اما اینکه این بافتها را آماده میخریم یا ترجیح میدهیم خودمان ببافیم ماجرای دیگری است که در نهایت سر کلافش میرسد به یکی از نوستالژیکترین میدانهای تهران. میدان حسنآباد یا همان میدان هشتگنبد؛ جایی که رنگینکمانی از کاموا چشمها را خیره میکند. این روزها عاشقان لباسهای بافتنی رنگی راهی این میدان میشوند و کامواهای مورد علاقهشان و یا سفارش مشتریشان را تهیه میکنند. مرکز بورسی که کامواها تنها ساکنانش نیستند و ابزارآلات و مبلمان اداری هم در گوشهای از این میدان جا خوش کردهاند.
در جنوب غربی میدان سبدهای پر از کامواهای رنگارنگ و طبقهبندی شده در پیادهرو رهگذران و مشتریان را به وجد میآورد. این را میشود از چهره آنها فهمید. کامواهای جدیدتر جایی قرار گرفتهاند که بیشتر به چشم بیایند. کنار برخی از کامواها اتیکتهای قیمت قرار دارد. ۳۰ مغازه دراین ضلع میدان سالهاست نسل به نسل کاموافروشی است. برخلاف آن دست میدان، اینجا عمده خریداران را زنان تشکیل میدهند. «رونق بازار کاموافروشیهای میدان حسنآباد به همین مشتریهایی است که هنوز دوست دارند هنر دست خودشان را به تن کنند یا برای عزیزانشان ببافند. اینجا بورس هنرمندان و علاقهمندان به بافتنی است.» این را یکی از فروشندههای قدیمی صنف کاموافروشها میگوید و سفارش مشتریها را داخل نایلون بزرگ قرار میدهد. در یکی از مغازهها زن میانسالی در حال بالا و پایین کردن کلافهای رنگی است. میگوید: «رنگها همیشه چشمنوازند و همه این دنیای رنگی را دوست دارند. برای همین است که بافتنیهای من، مشتریهای خودش را دارد.» مینا در بین نخهایی که به نخ مکرومه معروف است، رنگ شیری را انتخاب میکند و با اشاره به اینکه این بهترین انتخاب است، میگوید: «چندسالی هست که یک صفحه مجازی راه انداختهام و اکسسوری و تزئینات خانگی مثل کیف، صندل، کوسن با قلاب، مکرومه و ماندلا میبافم و عکس آنها را در این صفحه قرار میدهم و میفروشم. در کنار آن، یک صفحه آموزشی هم دارم که همه نوع بافتنی جذاب و زیبا را آموزش میدهم.»
کمی آن طرفتر زن جوانی سفارش کاموا و تعداد و رنگهای آن را از روی کاغذ برای فروشنده میخواند. میگوید: «هم برای سرگرمی و هم برای درآمدزایی بافندگی میکنم. لیف، اسکاچ، رومیزی، زیربشقابی و... میبافم. بعد از بافتن با دخترم در چهارراه سرسبز بساط میکنیم و میفروشیم. به هرحال هزینه زندگی بالاست و من سرپرست ندارم.»
یکی دیگر از مشتریهای مغازه ادامه حرفهای این زن را میگیرد و میگوید: «بافندگی بهترین سرگرمی برای شبهای بلند زمستان است. من از قدیم لباس، بلوز، دامن، شلوار، شال گردن و کلاه برای بچههایم میبافتم، الان پیر شدهام و حوصله ندارم. با این حال دیدن این راسته میدان مرا به وجد میآورد. باور کنید بافندگی در زمستان برای من مثل قرص اعصاب است. وقتی میل در دست میگیرم و کاموا را دور انگشتم میچرخانم احساس میکنم روح و روانم آرام میشود.»
داخل مغازه دیگری میشوم. اینجا شلوغتر از مغازههای دیگر است. فروشنده و خریدار مشغول صحبت درباره جنس کاموا هستند. فروشنده از وضعیت بازار کاموا رضایت دارد و میگوید: «نسبت به سالهای قبل همچنان فروش خوب است با اینکه هنوز فصل سرما شروع نشده، اما مشتریهای ثابت ما برای خرید کاموا میآیند. ما در فصول مختلف کار میکنیم، حتی در تابستان. ابریشم، لمه و کتان که جزو کامواهای فصل گرم محسوب میشوند مشتری خاص خودش را دارد یا اکسسوریهایی که این روزها بشدت مد شده و طرفدار و خریدار خود را دارد هنر دست علاقهمندان بافتنی است. کیف، کفش، پادری، دیوراکوبهای مختلف، تزئینات و آویزهای داخل خانه و ماندلا از آن جمله هستند.»
بافندگی به افراد میانسال و مسن ختم نمیشود. دختر جوان با جعبهای از توپ نخ و کاموا از مغازه خارج میشود. به سمتش میروم و با او همکلام میشوم. میگوید: «می خواهم کیف حصیری ساحلی ببافم. از نوجوانی علاقه زیادی به هنر بافندگی دارم و به اعتقاد من با همین کامواها میتوانیم چیزهای خیلی قشنگی ببافیم و هدیه بدهیم.»
گوشه پایین راسته کاموافروشها، راه پلهای ایوان بالایی دارد. همان جایی که نگاهت به هشتگنبد سفید که در هر گوشه میدان خودنمایی میکند گره میخورد. یک راهروی تنگ و باریک با تعدادی مغازه کوچک در ایوان کنار هم ردیف شدهاند. زن میانسالی با دختر جوانش مشغول انتخاب رنگ کامواست. مرجان که تجربه زیادی در مورد کامواها دارد، میگوید: «امسال ژاکتهای قلاب بافی به صورت موتیف مد شده و میخواهم برای بچههایم ببافم. از کودکی با میل و قلاب، بافندگی میکردم. آن زمان در مدارس به ما آموزش بافندگی میدادند. اما بچههای این دوره هیچکدام بلد نیستند میل یا قلاب به دست بگیرند یا خیاطی کنند. من خودم همه این کارها را انجام میدادم. به نظر من هنر بافندگی و قلاب بافی باید در مدارس به دختران آموزش داده شود و این هنر قطعاً تأثیر زیادی بر روحیه و پیدا کردن مسیر هنرشان دارد.»
در بازار کاموافروشهای حسن آباد که قدم بزنید متوجه میشوید عمر حضور خیلی از اهالی این راسته رنگی به بیش از نیم قرن میرسد. بسیاری از کسبه بر این باورند در زمستانهای گذشته، کسبوکار پررونقتری داشتند، اما با این حال هنوز هم این کامواها مشتری خودش را دارد. جعفر بابازاده اهل اردبیل است. پنج دهه از عمرش را در این میدان و بین کامواهای رنگی گذرانده است. میگوید: «از سال ۱۳۵۲ پدر مغازه داشت و بعدازظهرها از مدرسه به اینجا میآمدم. کاموافروشهای آن زمان، پایین میدان مغازه داشتند کنار همین بانک ملی. مدتی بعد مالک، آنجا را به بانک ملی فروخت و بعد کاموافروشها به این سمت کوچ کردند. درحال حاضر بافندگی با دست خیلی رایجتر از بافندگی با ماشین است. برای سرگرمی و آرامش اعصاب هم خوب است. بخصوص بافت صنایع دستی و اکسسوری مثل، زنبیل، جوراب، کفپوش، کیف، لیف و اسکاچ.»
بابازاده، از تب و تاب بازار کاموافروشان در گذشته برایمان اینگونه میگوید: «در گذشته با کاهش طول روز و افزایش عمر شب، زنان میل و قلاب به دست میگرفتند و برای اهالی خانه لباس میبافتند. آن زمان خرازی در محلهها زیاد بود و در فصل سرما، کاموا هم میفروختند. به همین جهت، کسب وکار ما هم رونق داشت، اما امروز دیگر اینگونه نیست.»
کسبه این راسته از میدان حسنآباد، وقتی قصه میدان را روایت میکنند یکی از افتخاراتشان سروسامان دادن این راسته است. حسین جلالیان یکی دیگر از کسبه کاموافروشهای حسنآباد است. او در خصوص قدمت این راسته از بازار میگوید: «قدمت این مغازه تقریباً به سال ۱۳۴۱ میرسد. چند سالی مغازه بسته بود و مجدد از سال ۱۳۶۰ فعالیت خودمان را شروع کردیم. بافندگی سنتی در مقطعی خیلی زیاد شد و برای آن دورههای خاص آموزش با کتاب و سیدی برگزار میکردند. اما اکنون این آموزشها به فضای مجازی وارد شده و مردم بخصوص زنان از آن استقبال میکنند. کارهای فانتزی هم که بورس است. از کلاه و شال تا لباسهای فانتزی و اکسسوریهای مختلف.»
علی یکی دیگر از کاموافروشها درباره قیمت کامواها میگوید: «کامواهای ایرانی کلافی ۴۰ تا ۵۰ هزار تومان و کامواهای ترک بیش از ۸۰ هزار تومان قیمت دارند. پشمی یا اکرولیک بودن کامواها هم روی قیمت آنها تأثیرگذار است.»
او درخصوص بهترین نوع کاموا میگوید: «از زمانی که در کامواهای ایرانی مواد اولیه ترک استفاده میشود، کیفیتش تا حدودی خوب شده است، اما اگر حقیقتش را بخواهید کیفیت کاموای ترک حرف ندارد.» از او درخصوص کالای چینی میپرسم، با اطمینان میگوید: «خدا را شکر، تنها جنسی که چینی آن در بازار نیست، کامواست، اما ملزومات بافتنی مثل میل، قلاب و موتیف چینی وجود دارد. این شغل تنها شغلی است که قاچاق در آن معنایی ندارد.» از مغازه بیرون میآیم، کامواهای رنگارنگ زیر نور شدید مغازهها چنان برقی میزنند که دل همه را میبرند حتی آنهایی که سررشته چندانی از بافتنی ندارند. این را از چهره ذوقزده و چشمهای کنجکاو مشتریها که بین قفسهها میچرخند، میتوان فهمید.
منبع: ایران-نیلوفر منصوری