به گزارش مجله خبری نگار/فارس-ریحانه رزمآرا: به نظر میرسد اکنون در یک آستانه جدی در اکتشافات هنری هستیم. قبلا هنروری امری فیزیکی بود، اما حالا با تغییر بوم و همچنین تغییر هنرمند مواجهیم. مثلا هوش مصنوعی AIVA یا DALL-E که سمفونی یا تصویر میسازند ما را با این سوال مواجه میکنند که آیا دستی که قلموی نقاشی را جهت میدهد به اندازهی انگیزههای خلاقانهی مهمند؟ یا این که آیا شاهکار هوش مصنوعی به اندازهی کار یک هنرمند مشهور ارزش دارد؟
ریشههای هنر دیجیتال در سالهای قبل از جنگ جهانی دوم قابل مشاهده است. در سال ۱۹۳۴، موزه نیویورک با برگزاری یک نمایشگاه بر هنر ماشینی تمرکز کرد. جنبه دیگری از تعامل مدرن تکنولوژی و هنر در حاضر-آمادههای مارسل دوشان فرانسوی دیده میشد که چیزهایی بودند که او آنها را به عنوان هنر اعلام میکرد، اما توسط کسان دیگری ساخته شده بودند و معمولا تولید انبوه بودند. او درواقع تاکید بر ماهیت مفهومی اثر هنری را زیر سوال میبرد. برونو موناری ایتالیایی در ۱۹۳۰ ماشینهای بیفایده را ساخت و نقدی در برابر تحسین بیشازحد آیندهگرایان از قدرت مکانیکی مطرح کرد.
مورد دیگر ماشین متاماتیک ۱۷ شماره جین تینگوئلی سوییسی است که یک ماشین نقاشی بود که توسط یک بازوی مکانیکی فعالیت میکرد. کار او هم به عنوان دستگاه هنری و هم به عنوان ابزار مفهومی عمل میکرد. اواخر ۱۹۵۰ و ۱۹۶۰، دزموند پاول هنری و دیگران از کامپیوترهای اولیه برای تولید هنر استفاده کردند تا بفهمند تکنولوژی چگونه به عنوان بوم جدید یا حتی یک همکار در فرایند هنرمندانه عمل میکند.
در ۱۹۶۳ ماشین طراحی هِنری توسعه یافت و همچنین اسکچ پد ایوان ساترلند ایجاد شد که برای اولین بار هنرمند میتوانست با قلم نوری اشکال را بر صفحه کامپیوتر بکشد در حالی که تا قبل از آن تعامل با کامپیوتر بر اساس متن بود. سیستم NLS داگلاس انگلبارت در ۱۹۶۸ ایجاد شد که کاربرهای مختلف میتوانستند از آن استفاده کنند، و همچنین موس و رابطهای کاربرپسندی داشت.
ریچارد ویلیامز نیز در ۱۹۶۸ برنامه کامپیوتری ART۱ را توسعه داد که منادی آیندهای بود که هنرمند راهنماست نه خالق، و تولید هنر خودگردان انجام میشد.Super Paint در ۱۹۷۳ ایجاد شد و مدیومی برای هنرمندان بود تا تجلی دیجیتال را در دنیایی که کامپیوترمحور میشد، ممکن سازند و زمینه را برای توسعه نرمافزارهای پیچیده مثل فتوشاپ فراهم کرد.
در ۱۹۸۴، Mac Paint ایجاد شد که دارای قابلیت کات و پیست و بوم بینهایت بود. حتی کسانی که دانش تکنیکی نداشتند میتوانستند از آن استفاده کنند و به نوعی ابزارهای دیجیتال را دموکراتیزه کرد. نرم افزار ProPaint که توسط هنرمند پاپ اندی وارهول در سال ۱۹۸۵ مورد استفاده قرار گرفت نیز جایگاه ویژهای در داستان هنر دیجیتال دارد. وارهول نشان داد پلتفرمهای دیجیتال میتوانند مدیوم هنری باشند نه فقط ابزار محاسباتی.
نرمافزار بعدی که احتمالا همه با آن آشناییم paint ویندوز است که ۱۹۸۵ ایجاد شد و با آن بسیاری از مردم وارد امر خلق دیجیتال شدند و امکان تصحیح و اصلاح بینهایت وجود داشت.
کامیپوترها نمیتوانند قدر هنر را بدانند.
مسئله تکنیک و مهارت مهم است. یک هنرمند سنتی سالها صرف تسلط میکند. خطاهای هنرمند قابل جبران نیستند و این لایهای از پیچیدگی و چالشها اضافه میکند که هنر دیجیتال قادر به تکرار آن نیست، چون عملکرد undo در آن وجود دارد. بحث دیگر درباره اصالت و اعتبار است. کپی شدن راحت و زیاد اثر هنری دیجیتال تنها با یک کلیک باعث میشود این اثر دیگر فردی و خاص نباشد.
راجر اسکروتون فیلسوف منتقد هنر دیجیتال معتقد است هنر راه وصل شدن انسان به جهان، اینجا و اکنون است و در هنر دیجیتال هنر از هنرمند فاصله گرفته و قادر به این اتصال نیست. بودریار نیز استدلال میکند که هنر دیجیتال ما را از واقعیت دور میکند و به دنیای توهم باکیفیت میبرد. او هشدار میدهد که ممکن است توانایی تشخیص «واقعی» و «وانمود» را از دست بدهیم، و در نتیجه تجربهمان از اصالت در زندگی و هنر کمرنگ شود. او نگران پیامدهای اخلاقی زندگی در جهانی است که به تدریج تحت سلطه غیرواقعیهاست.
فیلسوفانی مانند والتر بنیامین در مورد اینکه چگونه «هاله» یک اثر هنری، حضور منحصر به فرد و تاریخ یک قطعه فیزیکی، در قلمرو هنر تولید شده توسط هوش مصنوعی کاهش یافته یا حتی گم میشود، بحث کردهاند.
حتی بازار هنر نیز پیامدهای این تحول دیجیتال را احساس کرده است. با ظهور NFT (توکنهای غیرقابل تعویض)، هنر تولید شده توسط هوش مصنوعی به روشهای بیسابقهای کالایی شده است، که گفته میشود جوهره معنوی و عاطفی هنر را کمرنگ میکند و آن را به داراییهای دیجیتال قابل معامله تقلیل میدهد.
در نهایت میتوان گفت قدردانی از هنر یک فرایند پیچیده است و شامل بافت تاریخی و فرهنگی، تجارب فردی، عمق احساسی و برانگیختگی معنوی یا اجتماعی میشود. هوش مصنوعی چرایی پشت هنر را درک نمیکند و تنها الگوها را میفهمد. از جنبه اخلاقی نیز آنطور که الیزر یودکوفسکی میگوید هوش مصنوعی بر انسانیت تاثیر درازمدت دارد و چارچوبهای اخلاقی یا ارزشهای انسانها را به ارث نمیبرد، پس، طراحی سیستمهای هوش مصنوعی که همسو با ارزشهای انسانی باشند، مهم است.
هنر همچنین میتواند به عنوان یک مدیوم قدرتمند برای بازتاب اخلاقی عمل کند، به چالش کشیدن تماشاگر و جامعه و ... از طریق هنر رخ میدهد و میتواند به عنوان آینهای که اخلاق جامعه را منعکس میکند یا چکشی که اخلاقیات را شکل میدهد عمل کند. خلق هنر با ایجاد مسئولیت برای هنرمند همراه است.
با ترکیب هنر و تکنولوژی تاثیر و گستره هنر بالا میرود، اما هوش مصنوعی هوشیار و آگاه نیست. هنر و آگاهی رابطه عمیقی با یکدیگر دارند. هنر مرزهای آگاهی ما را به چالش میکشد و ما را برای مقابله با مفاهیم ناآشنا، پذیرش دیدگاههای جدید و زیر سوال بردن ارزشهای خود به چالش میکشد، آگاهی نیز زمینه حاصلخیزی را فراهم میکند که هنر از آن سرچشمه میگیرد. هنر تقدیس آگاهی است و بدون آگاهی ارزش هنر درک نخواهد شد و کامپیوترها هنوز آگاه نیستند.