به گزارش مجله خبری نگار،حرف اصلی این کتاب این یک جمله است «ما به همه دروغ میگوییم به جز جستجوگر گوگل». استیونز در این کتاب درباره انبوه اطلاعاتی که شرکتهای بزرگ به ویژه گوگل از مردم جمع میکنند و کاربردی که این اطلاعات در مطالعات جامعهشناسانه، روانشناسانه، شناسایی رفتارها و عادات جوامع مختلف دارد، صحبت میکند.
او در این اثر به موضوع جالبی اشاره میکند، اینکه ممکن است با اطرافیانمان صادق نباشیم، اما از گوگل نمیتوانیم چیزی را مخفی کنیم؛ در نتیجه گوگل تبدیل به انبار بزرگی از دادههای رفتاری انسانها میشود که میتوان در تحلیلهای بزرگ علمی در رشتههای مختلف از آنها استفاده کرد.
از آنجایی که دانشمندان و متفکران بسیاری از سالهای دور به فکر ارائه راهحلهایی برای شناخت دقیق ساختار مغز و روان انسان افتادهاند، اما هنوز در تبیین دقیق آنچه در ذهن یک انسان معمولی میگذرد ناتوان هستند، نویسنده کتاب همه دورغ میگوییم در این کتاب روشی نوین برای مطالعه مغز انسانی پیشنهاد میدهد.
او مدعی است که اینترنت بهترین منبع برای شناخت انسانهاست. به نظر او همان اندازه که افراد در اجتماع و هنگام مواجهه با دیگران محتاط و تا حدودی فریبکار هستند، هنگامی که گوشی در دست میگیرند و وارد صفحات مجازی خود میشوند و یا پشت کامپیوتر مینشینند و شروع به جستجوی مطالب مختلف میکنند، صادق و روراستاند. به زبان ساده میتوان گفت که ما تنها به موتور جستوجو گوگل حقیقت را میگوییم.
در این کتاب با حقایق تکان دهندهای در مورد انسانها آشنا میشویم، حقایقی که نمیتوان در درست بودن انها تردید داشت، چرا که این حقایق بر اساس شواهد آماری از دادههای مجازی و اینترنتی به دست آمدهاند.
موضوعاتی که در این اثر بررسی شدهاند، تقریبا همه حوزههای زندگی فردی و جمعی را از جمله از علایق جنسی و مشکلات عاطفی گرفته، تا رویدادهای ورزشی و تحولات اقتصادی و تنشهای سیاسی در بر میگیرند.
در پایان یک روز معمولی در اوایل قرن بیست و یکم، با جستوجوی انسانها در اینترنت ۸ تریلیون گیگابایت داده جمع میشود. این اطلاعات حیرتانگیز که در تاریخ بیسابقه است، میتواند چیزهای زیادی درباره اینکه ما چه کسی هستیم به ما بگوید.
بخشهایی از کتاب «همه دروغ میگویند» به شرح زیر است:
«گروه مشاوران هاروارد که در سال ۱۳۴۱ در ایران بودند، این ویژگی فرهنگ ایرانی را یکی از مشکلات اجرایی برنامههای توسعه میدانستند. آنها به این نتیجه رسیده بودند که ایرانیان به جای آنکه درستترین راهحل را انتخاب کنند، اغلب راه حلی را برمیگزیدند که خوشایندتر و مطلوبتر بود، گویی با این اقدام میخواستند رضایت همگان را جلب کنند و ظاهر را حفظ کنند.
شاید چندان بیانصافی نباشد اگر بگوییم که تمایل سنتی ایرانیان به تعارفات سبب میشود که حتی ایرانی آموزش دیده در امور فنی به سمت پذیرش و تبعیت از خوشایندترین راه حل مسئله کشانده میشود؛ فارغ از اینکه آیا خوشایند بودن و درستی راه حل همبستگی کافی با یکدیگر دارند یا نه».