به گزارش مجله خبری نگار، حقیقت این است که عمر زیادی از تشخیص بیماری تروما نمیگذرد، اما این روزها روانشناسان میگویند تروما پیشینهای به اندازه عمر انسان دارد. بیشتر انسانها در دورهای از زندگی خود با نوعی از تروما درگیر میشوند و برخی از آنها به سادگی از آن عبور میکنند و تعدادی دیگر که این روزها به شمارشان افزوده میشود در ایستگاه آن متوقف میشوند و با افکار آزار دهندهای دست و پنجه نرم میکنند. دکتر حسین ابراهیمی روانشناس و استادیار دانشگاه در این گفتگو از این بیماری و شیوههای نوین درمان آن میگوید.
تروما هر چیزی میتواند باشد این را متخصصان علم روان مطرح میکنند و معتقدند تروما میتواند اثرات ناشی از یک حادثه یا اتفاق باشد که فرد را از وضعیت عادی خارج میکند. تروما معمولا ناخوشایند است و پس از حوادثی مثل سیل و زلزله یا دیدن صحنه قتل و جنایت بروز میکند. فردی که در معرض آن قرار میگیرد دچار اختلال استرس پس از تروما میشود که ممکن است خیلی سریع واکنش نشان دهد یا خیلی کند و نشانههای آن پس از چند ماه خودش را نشان دهد.
قبل از توضیح تروما باید گفت این واژهها از زمانی وارد بحث روان شناسی شد که بحث ضایعات روانی دوران جنگ در بسیاری از محافل مطرح شد. ابتد، جنگهای جهانی و به دنبال آن جنگهای منطقهای از جمله مواردی بود که سبب شد بررسی در این خصوص آغاز شود؛ زیرا دیده میشد که افراد که در جنگ شرکت داشتند، دچار مشکلات زیادی میشدند. به طور مثال فرد به طور ناخودگاه از خود بی خود میشد یا حتی فرد برای مدت زمان زیادی هویت خود را از دست میداد و یا اینکه فردی که در این شرایط قرار داشت، نسبت به رفتارها، اطرافیان و دوستان خودش دچار ناآگاهی میشد. در پارهای از موارد هم افرادی که در جنگ مصدوم شده بودند، اطرافیان و خانواده خود را بازشناسی نمیکردند و بسیار پیش میآمد که با داد و فریاد و ترس و وحشت زندگی خود را ادامه میدادند. افرادی با این شرایط ممکن است ویژگیهای دیگری هم داشته باشند چه بسا از خواب بیدار میشدند وحالت بهت و گیجی و ناآگاهی نسبت به اطراف خود داشته باشند. اینها مواردی بود که کم کم اصطلاحی به نام نورز جنگ مطرح شود.
نورز در روان شناسی اختلال روانی است که عملکردهای اصلی شخصیت فرد را در بر نمیگیرد و فرد نسبت به آن آگاهی دارد مثلا در مورد اضطراب، وسواس و ... نورزو استفاده میشود. فردی که احساس ناراحتی میکند و فکر میکند نقش اجتماعیاش دچار مشکل شده است و پرخاشگری میکند نشان میدهد که علی رغم سلامت بدنی که دارد اصطلاحا نورو تیکی دارد. انسان نوروتیک مانند اسب سواری است که گمان میکند هدایت اسب را بر عهده دارد غافل از اینکه عنان خود او هم در اختیار اسب است و هر طرفی که بخواهد او را میبرد.
افرادی که به این عارضه مبتلا میشوند دچار تعارضات خودشان هستند طبق دیدگاههای روان کاوی احتمال دارد علتهای خاص و متفاوتی هم برایشان وجود داشته باشد، اما در مورد کسانی که برایشان نورز جنگ به کار برده میشد عمدتا کسانی بودند که واکنشهای روانی غیر عادی را در هنگام نبرد یا میدان جنگ از خودشان نشان میدادند.
واکنشهایی مانند نوروتیک بیشتر شبیه واکنشهای اضطرابی است. اما در کنار این باید به اختلالات تروماتیک هم توجه کرد. بهتر است به این نکته اشاره کرد که در دیدگاه روان شناسی هر چه به عنوان ضربه محسوب میشود که میتواند ضربه روحی هم باشد، میتواند به عنوان تروما محسوب شود. مثلا همان جنگ یا دیدن صحنه دلخراش یا تصادف وحشتناک یا دیدن صحنههایی مانند زلزله یا سونامی و طوفان یا ... میتوانند به عنوان یک تروما به شمار بروند. عمدتا افرادی که دچار این ضربههای روانی میشوند اختلالاتی را تجربه میکنند به آنها اختلال استرس یا اختلال استرس پس از تروما میگوییم.
این اختلال روانی شدید مزمن و ناتوان کننده است که پس از مواجهه با اتفاقی آسیب زا رخ میدهد معمولا فرد تجربه مجدد سانحه را در ذهن خودش مرور میکند سعی میکند از محرکهایی که با آن تروما ارتباط دارد خودش را دور کند در پاسخ عمومی که میخواهد به دنیای اطراف بدهد حالت کرخی دیده میشود و خیلی هم برانگیختگی بالایی در آنها دیده میشود. تجربه جنگ شکنجه، بلایای طبیعی، حمله، تجاوز، سوانح جدی، تصادف وآتش سوزی و مواردی از این دست میتوانند سبب شوند که فرد واکنش زیادی و خاصی نشان دهد که منجر به این میشود که فرد حال بدتری نسبت به آن چیزی که هست باشد. در بر خی از موارد ممکن است فرد مادام العمر حالش به همین بدی باشد و در زنان ۵ تا ۱۰ درصد و در مردان ۵ تا ۶ درصد شیوعش دیده میشود.
در جاهای متفاوت این تروما دیده میشود که تاثیر بر روی جنبههای زیستی، روانی و اجتماعی هم میگذارد پیگیریهایی که صورت گرفته است نشان میدهد تا مدتها میتواند این حال بد باقی بماند.
بر اساس کتاب تشخیص و آمارهای اختلالات روانی، عوارض تروما چند دسته هستند. این عوارض شامل تجربه آسیب واقعی، یا تهدید به آسیب جسمی و عاطفی، یا عوارض تحمیلی میشود. بازگشت به گذشته، کابوس، خاطرات بد، تغییرات منفی در ادارک، اجتناب از عوامل محرک مرتبط با رخداد و تغییر سطح انگیختگی را در بر میگیرد که باید یک مدت زمانی نیز فرد درگیر این داستان باشد. به طور مثال باید فرد به مدت یک ماه این نشانهها را از خودش نشان دهد.
دو نوع تروما وجود دارد؛ نوع حاد، نوعی است که وقتی فرد درگیر چنین حالاتی میشود و علائم زیادی نشان میدهد و حالت دوم ترومای مزمن است در چنین مواردی ممکن است ماهها نیز بگذرد، اما فرد حالت خاصی از خودش نشان نمیدهد، اما یکباره بروز حالات استرس و اضطراب در این افراد شروع میشود، حالاتی که در واقع تروما معرفی میشود، اما این نوع تروما کمی بدتر است، زیرا ریشه یابی آن بسیار سختتر است یعنی پیدا کردن علت آن برای درمانگرسختتر میشود و اینکه تشخیص دهیم این حالات مربوط به کدام اتفاقی است که برای فرد رخ داده بسیار دشوار است.
در هر حال ناراحتیها شدید روان شناختی در این افراد دیده میشود و میبینیم که این افراد در تلاش هستند تا از یادآوری آن رویداد اجتناب کنند یا اینکه سعی میکنند با افرادی که آن حادثه را یادآوری میکنند مراوده نداشته و از آنها دوری کنند. این افراد مدام در گریز از افراد مکانها و اشیائی هستند که آن خاطره و یا رویداد تلخ را برایشان یادآوری میکند.
از طرفی هم یک سری عقاید منفی اغراق آمیز را در خودشان در مورد دنیا و اطرافیانشان دارند. مثلا اینکه من بد هستم؛ در واقع افراد با این شرایط به هیچ کس نمیتوانند اعتماد کنند. آنها معتقدند دنیا جای خطرناکی است اینها چیزهایی است که مثل ترس و وحشت و اضطراب و ترس مدام همراهشان است. این حالات هیجانی منفی را مدام با خود دارند خیلی هم علاقهای ندارند که در جمع حاضر شوند و روابط خود را با دیگران ادامه دهند.
مدام خودشان را کنار میکشند و همیشه منتظر یک خبر بد هستند. همیشه اختلال خواب و تمرکز دارند و در کل حالشان خوب نیست در خیلی از موارد ما شاهد این هستیم که انگار شخصیتشان مشکل پیدا کرده است. شاید بهتر است بگوییم انگار بدنشان از جسم و روانشان جدا شده است انگار این ادم در عالم واقعیت نیست. به همین دلیل این علائم نشان دهنده این است که حال فرد خوب نیست و نشان دهنده این است که احتمالا فرد با مشکل روبرو شده است.
اگر نشانهها شدید باشد و حتی برای فرد یا دیگران آسیب رسان باشد باید درمان جدی شروع شود. حتی امکان دارد پیش روان پزشک برود، اما در غیر این صورت روان شناس میتواند درمان وی را شروع و از روشهای درمانی مختلف برای بهبود حال او استفاده کند. مثلا از روش شناخت رفتاری میتوان استفاده کرد. البته جدا از افسردگیهای عمدهای که این فرد دچارش میشود، ممکن است فرد دچار افکار خودکشی هم بشود که در اینجا هم نیازبه مراجعه به روان پزشک دارد و اگر بخواهیم امیدوارانه پیش برویم و درمان اساسی انجام ندهیم ممکن است اتفاقات ناخوشایندی رخ دهد.
نه، اما اصول درمانی تروما بر روی چند پایه است؛ اولین پایه این است که هر چه سریعتر درمان صورت بگیرد. دوم این که هر چه سریعتر فرد را به حالت عادی اش برگردانیم و سومین مورد اینکه در نزدیکترین جایی که هست برای درمان اقدام کند، زیرا برخی موارد رفت و آمدها سبب میشود، فرداز درمان فرار کند که این میتواند مشکلات زیادی ایجاد کند، لذا وقتی نشانههای بیماری شدید شد و بیمار از لحاظ فیزیولوژیکی و روان باید تحت نظر روان پزشک قرار بگیرد. اما اگر تنها چند مورد مانند خواب، استرس، فکر کردن، نشخوار ذهنی دارد مراجعه به روان شناس کفایت میکند و ادامه دادن جلسات مشاوره در درمان تاثیرگذار خواهد بود.