کد مطلب: ۹۲۸۸۱۳
|
|
۰۴ آبان ۱۴۰۴ - ۰۶:۴۱

احمد «خانه دوست» چرا زود غروب کرد؟!

احمد «خانه دوست» چرا زود غروب کرد؟!
درباره احمد احمدپور، کودک آرام «خانه دوست کجاست»

به گزارش مجله خبری نگار، احمد احمدپور، همان محمدرضا نعمت‌زاده، همان کودک آرام و ساکت فیلم خانه دوست کجاست، از میان ما رفت. خبر درگذشت او نه تنها مرگ یک انسان، که مرگ بخشی از خاطره جمعی یک نسل بود. نسلی که کودکی‌اش را در چهره معصوم او بازمی‌یافت؛ پسرکی که دفتر مشقش یک دوستی عمیق را روایت کرد. حالا انگار دفتر زندگی خودش بسته شد و ما در غروبِ همان روزِ آخر فیلم، دوباره تنها ماندیم با حسرت و ناتمامی.

رویا‌هایی که از طبقه‌شان بیرون افتادند

سرنوشت برخی از کودکانی که وارد سینما می‌شوند، درخشان آغاز می‌شود، اما زود خاموش می‌گردد. آنان با چشمانی پر از شگفتی، پا به جهانی می‌گذارند که به آن تعلق ندارند. سینما، دنیایی است از آرزو‌هایی که در تضاد با واقعیت طبقاتی و زیست روزمره آنان است. احمد احمدپور نیز از همان تبار بود؛ کودکی روستایی که بی‌هیچ تجربه‌ای در برابر دوربین ایستاد و برای لحظاتی کوتاه، به چهره‌ای جهانی بدل شد. اما زندگی، مثل بسیاری از نابازیگران کودک، او را دوباره به همان جایی برگرداند که آمده بود: حاشیه.

در جامعه‌ای که مسیر صعود طبقاتی از دل فرهنگ و هنر سخت و دشوار است، درخشش در کودکی بیش از آنکه آغاز راه باشد، به رویا‌های ناپایدار می‌ماند؛ رویا‌هایی که زود به فراموشی می‌افتند.

برادری در سایه

برادر بزرگ‌ترش، بابک احمدپور، در دو فیلم دیگر از سه‌گانه کوکرِ عباس کیارستمی ظاهر شد و شهرت بیشتری یافت. اما حتی او نیز در سینما نماند و از بازیگری فاصله گرفت. دو برادر، که روزی چهره‌های درخشان سینمای کودک ایران بودند، در ادامه زندگی با واقعیت‌های اقتصادی و اجتماعی سختی روبه‌رو شدند. هیچ نهادی برای حمایت از آنان وجود نداشت و شهرتی که روزی در قاب جشنواره‌های جهانی ثبت شد، در زندگی واقعی به نانی گرم بدل نشد. بابک امروز از روزگار کودکی‌اش با حسرت یاد می‌کند، از دورانی که «نه تلویزیون دیده بودیم، نه می‌دانستیم فیلم یعنی چه.»

احمد «خانه دوست» چرا زود غروب کرد؟!

از رستم‌آباد تا پرده نقره‌ای

احمد و بابک در روستای رستم‌آباد رودبار زندگی می‌کردند. کیارستمی در سال‌های ۶۴ و ۶۵ در جست‌وجوی چهره‌هایی طبیعی برای فیلم تازه‌اش، بار‌ها به شمال ایران سفر کرد تا سرانجام این دو برادر را یافت. آنها نه از فیلم چیزی می‌دانستند و نه از مفهوم بازیگری. بی‌واسطگی، صداقت و ناآشنایی‌شان با دوربین، همان چیزی بود که کیارستمی می‌خواست. نگاه حیرت‌زده و صادق احمد، از او قهرمانی ساخت که تنها با چند جمله و سکوت، جهانی از معنا را منتقل کرد.

این دو کودک ساده و بی‌ادعا، در قاب سینما تبدیل به نمادی جهانی از «وفاداری»، «مسئولیت» و «انسانیت» شدند، بی‌آنکه خود بدانند سینما چیست.

مرگی که خاطره‌ها را دفن کرد

مرگ در جوانی همیشه تلخ است، اما وقتی کسی می‌میرد که کودکی ما را ساخته، غم سنگین‌تر می‌شود. احمد احمدپور همان محمدرضای فیلم نه فقط بازیگر یک فیلم، بلکه بخشی از حافظه فرهنگی ما بود؛ یادآور دوران پاکی، سادگی و ایمان به دوستی. با رفتن او، گویی آخرین برگ دفتر آن دوران نیز کنده شد. همان‌طور که در خانه دوست کجاست، برادرش، بابک، دفتر دوستش را تا انتهای روز به دوش می‌کشد و سرانجام با دلی غمگین بازمی‌گردد، اکنون ما نیز در پایان راه، با دفتری پر از حسرت ایستاده‌ایم.

دو نگاه، دو سرنوشت

در پوستر ماندگار فیلم «خانه دوست کجاست»، دو چهره معصوم در کنار هم جاودانه شده‌اند. بابک، با نگاهی رو به آسمان، گویی هنوز به آینده امید دارد؛ اما احمد، سر به زیر و آرام، به خاک و زمینِ واقعیت می‌نگرد. همین تفاوت نگاه، شاید نشانه‌ای از دو سرنوشت متفاوت بود: یکی هنوز در جست‌وجوی افق و دیگری آرام و در خود، بی‌آنکه صدایی بلند کند. نگاه او در آن تصویر، خلاصه‌ای از تمام چیزی است که کیارستمی در پی‌اش بود؛ صداقت بی‌پیرایه انسانِ ساده، پیش از آنکه جهان پیچیده و خشنِ مدرن او را آلوده کند.

از خانه دوست تا خانه فراموشی

فیلمی که در جهان درخشید، برای بازیگر کوچکش آغاز تنهایی بود. احمد احمدپور، مانند بسیاری از نابازیگران کودک سینمای ایران، نه آموزش دید، نه تداومی در کارش یافت، و نه حمایتی از سوی نهاد‌های فرهنگی. در سینمای ما، نابازیگر‌ها فقط تا زمانی ارزش دارند که در قاب کارگردانان بزرگ باشند؛ بعد از آن فراموش می‌شوند. همان‌طور که در مستند «درخت زندگی» روایت می‌شود، این کودکان پس از فروکش‌کردن هیاهوی جشنواره‌ها، میان واقعیت سخت زندگی و خاطرات روشن گذشته گرفتار می‌شوند.

احمد احمدپور هم در همان دوگانگی زیست؛ میان رویای کیارستمی و واقعیت ده و روستا. او در فیلم، نگران مشق شب و دفترش بود در زندگی، شاید همیشه به دنبال خانه‌ای بود که «دوست» در آن باشد؛ خانه‌ای که این‌بار نه در کوکر، که در دل خاطرات ما جا دارد.

احمد احمدپور با سکوتی کودکانه وارد سینما شد و با همان سکوت، از جهان رفت. اما در حافظه سینمای ایران، او همیشه همان پسربچه معصوم خواهد ماند که در پیچ‌وخم کوچه‌های روستا، مشقت‌های زندگی و تحصیل را روایت می‌کرد، بی‌آنکه بداند خودش هم دارد دفتر ما را می‌نویسد.

منبع: ایران- محسن سلیمانی‌فاخر| منتقد سینما

ارسال نظرات
قوانین ارسال نظر