به گزارش مجله خبری نگار،قصه گویی یکی از روشهای بازی درمانی در متون پژوهشی مطرح گشته است.
قصهها ابزار بنیادین معنادهی محسوب میگردند و الگویی طبیعی از تفکر میباشند که ما پیش از ورود به مدرسه از طریق قصه و افسانه ها، داستانهای کودکانه و تاریخچه خانوادگی خود آنها را فرا میگیریم.
در سالهای اخیر صورت بندیهای نظری و پژوهشی از فرآیند درمان نشان میدهد که ما باید از مطالعه ذرهبینی اُسلوبهای کلامی به سوی رویکرد کلان نگر حرکت نماییم. این اُسلوبها در قالب قصه سازمان یافتهاند.
تمرکز رویکردهای داستانی در روانشناسی در چند محور میباشند که در زیر به آن اشاره میشود:
۱. استفاده از قصه به مثابه یک فن درمانی در روان درمانی فردی و خانوادگی
۲. استفاده از قصه در جایگاه ابزار تشخیصی
۳. استفاده از قصه در حکم روشی برای پرورش تواناییهای کودکان
قصه گویی یکی از روشهای بازی درمانی در متون پژوهشی مطرح گشته است.
شایان ذکر است که بیان گردد، فریدبرگ در سال ۱۹۹۴اشاره کرده است که در روان درمانی کودکان ترکیب قصه گویی با روش شناختی، با توجه به انعطاف پذیری و غنی بودن فنون شناخت درمانی میتواند بر اثر بخشی این روش درمانی بیفزاید.
اکثر پژوهشهایی که در خصوص کودکان دارای مشکلات یادگیری انجام شده در مسائل یادگیری و شناختی آنها متمرکز بوده است، اما در سالهای اخیر توجه به مشکلات رفتاری، اجتماعی و هیجانی این کودکان افزایش پیدا کرده است. از جمله این مشکلات میتوان به عدم مهارت در تصمیم گیری، سازماندهی و برنامهریزی، اعتماد به نفس پایین، مفهوم خود ضعیف، تکانشی بودن، وجود مشکلاتی در روابط اجتماعی و وابستگی به دیگران اشاره نمود.
"لرنر" قصهگویی را به مثابه رویکردی برای کمک به دانشآموزان دارای مشکلات یادگیری به منظور کمک به آنها برای درک خودشان و مشکلاتشان مطرح میکند. او اعتقاد بر این دارد که در این فرآیند، دانش آموزان با الگو قرار دادن شخصیتهای قصه در مواجهه با مشکلات مشابه، مهارتهای به دست میآورند که قادر به ایجاد تغییراتی در نگرش آنها نسبت به خود میباشد. زیرا آگاهی داشتن نسبت به تجربههای خوشایند و ناخوشایند دیگران، باعث رهایی از درد و رنج و افزایش امید میگردد. کودکان با همانند سازی با یک شخصیت داستانی که با مشکل مواجه میگردد. راهبردهای موثر را فرا میگیرند.
در سالهای اخیر صورت بندیهای نظری و پژوهشی از فرآیند درمان نشان میدهد که ما باید از مطالعه ذرهبینی اُسلوبهای کلامی به سوی رویکرد کلان نگر حرکت نماییم.
این اُسلوبها در قالب قصه سازمان یافتهاند. قصهها ابزار بنیادین معنادهی محسوب میگردند و الگویی طبیعی از تفکر میباشند که ما پیش از ورود به مدرسه از طریق افسانه ها، داستانهای کودکانه و تاریخچه خانوادگی خود آنها را فرا میگیریم.
رویکردهای داستانی با این فکر همگرایی دارند که درمان، اساساً نوع ویژهای از گفتوگو بوده که قابلیت ها، شایستگیها و راه حلها را از خود مراجع فرا میخواند؛ به گونهای که درمانگر در یک گفتگوی خلاق، توانمندیهای مراجع را نمایان میسازد و به او جرأت و شهامت تغییر کردن میدهد.
در این فرایند درمانگر و مراجع موضوعات پیچیده را در فرآیند حل مسئله کشف و تفسیر میکنند و به این ترتیب کودک مشکلاتش را بهتر میتواند مدیریت نماید.
در فرآیند قصه گویی رویدادهای روزمره زندگی در قالب قصه با معنایی طرح میشود که به مراجع کمک میکند درک بهتری از خودش و دیگران به دست آورد.
زیرا قصهها ترکیب قدرتمندی برای سازماندهی و انتقال اطلاعات و معنادهی به زندگی دارند.
در جریان یک قصه ممکن است شخصیتهای آن با بحرانی مواجه گردند و درصدد حل آن برآیند.
ارائه این روشها به طور مستقیم به افراد، به ویژه کودکان همواره آسان نیست ولی میتوان از طریق قصه گویی به این هدف دست پیدا کرد.
این موضوع نه تنها در مورد کودکان بهنجار، بلکه به ویژه در مورد کودکان دارای مشکلات عاطفی و یادگیری که افراد غیر فعال و فاقد روشها و راهبردهای لازم برای حل مسائل خود هستند، اهمیت بسزایی دارد.
همچنین نتایج پژوهشی نشان داد که کودکان دارای مشکلات یادگیری از راهبردهای حمایتی، بیش از راهبردهای رویارویی فعال استفاده میکنند.
برای تبیین این موضوع میتوان به این مسئله اشاره نمود که پایین بودن عزت نفس باعث اتکای شدید به والدین و سایر بزرگسالان میگردد و همین مسئله آنها را به سوی استفاده از راهبردهای حمایتی بیشتر سوق میدهد و از طرف دیگر شواهد نشان میدهد که افرادی که از عزت نفس بالایی برخوردارند، از راهبردهای رویارویی فعال بیشتر استفاده میکنند.
در خاتمه ذکر این نکته شایان توجه است که قصه و شهر و یا بازیهای ریتمیک و نگهداری و مراقبت از حیوانات خانگی میتواند در توانایی و تاب آوری کودکان بسیار موثر واقع شود.
منبع: عصر ایران