به گزارش مجله خبری نگار، خرید حال آدم را خوب میکند و شاید برای شما هم پیشآمده باشد که وقتی حال خوبی ندارید، به خریدن لباس پناه میبرید و بهاصطلاح «خریددرمانی» میکنید و بهاینترتیب بیشتر خریدهای ما عصبی هستند، یعنی صرفا برای حالِ خوب آن را انجام میدهیم. حس سرخوشی بعد از خرید را خیلی دوست داریم و این حس مدت زیادی طول نمیکشد، نهایتا همان روز آدم را خوشحال نگه میدارد و فردایش احساس پشیمانی و عذاب وجدان سراغمان میآید و گاهی حتی دیدن کالای خریداریشده آنقدر برایمان ناراحتکننده است که سعی میکنیم آن را به نحوی از جلوی چشممان دور کنیم و مثلا ته کمد پنهانش کنیم. این حکایت عاشقان خرید لباس است؛ عشقی که بهتدریج به ولع بدل میشود تا جایی که روانشناسان و جامعهشناسان زنگ خطر را به صدا درآوردهاند و میگویند اگرچه اشتیاق به خرید لباس واقعیتی انکارناپذیر در جهان امروز است، اما این پدیده از حد ضرورت فراتر رفته است.
اتاق عاشقان لباس از انواع پوشاک مصرف نشده تلنبار شده است تا جایی که بیشتر مواقع فراموش میکنند چنین لباسی را خریدهاند و معمولا هنگام خرید پوشاک جدید، رضایتمندی و خوشحالی موقتی دارند و همینکه به خانه برمیگردند، حس رضایتمندی آنها به عذابوجدان و احساس گناه تغییر پیدا میکند. بماند که چه پول زیادی بابت خریدهایی میرود که بیشترشان سالها دستنخورده همانجا میمانند، اما مسئله این است که هر چه بیشتر میخرند، دوست دارند بازهم بخرند و این اشتیاق به خرید ذرهای در آنها کم نمیشود که هیچ، هرروز بیشتر هم میشود.
متخصصان روانپزشکی میگویند: «کسانی که تب خرید بهویژه خرید لباسدارند، هیچ نیازی به کالایی که میخرند ندارند و صرفا با خرید لباس به دنبال کاهش تنش و اضطراب هستند و عمدتا پس از خرید پشیمان شده و احساس ندامت میکنند این نوع خرید در حدود یک تا ۶ درصد جمعیت کلی را در برمیگیرد و بیشتر در زنان مشاهده میشود و ممکن است در یک روز، دهها نوع لباس را خریداری کنند، آنهم در شرایطی که نیازی ندارند.»
مطالعات سایکودینامیک علت این موضوع را عزتنفس پایین و نیاز به کاهش اضطراب میداند و شروع این مسئله معمولا از ۱۸ سالگی است، اما این افراد تا دهه سوم یا چهارم یعنی زمانی که دچار مشکلات مالی جدی میشوند در پی درمان برنمیآیند.
یک پژوهشگر و کارشناس اجتماعی در این زمینه تأکید میکند که «بیش از ۷۰ درصد خانوادههای ما به هنگام خرید بهویژه خرید لباس از اولویتبندی نیازهای خود اطلاعی ندارند و تحت تأثیر هیجانات درونی و فروکش کردن خشم و نگرانی به خرید تن میدهند. درواقع تب خرید لباس صرفا هدر دادن پول را نشانه میرود و بدون هیچگونه رفع نیاز صورت میگیرد. درنهایت، تب خرید کار خویش را آنگونه که میخواهد پیش میبرد بدون اینکه خود را با درآمد خانواده متناسب سازد.»
این پژوهشگر معتقد است، این پدیده از نوجوانی شروع میشود و تا میانسالی ادامه دارد و «عمدتا در میان خانمها رواج دارد. این افراد بدون برنامه قبلی فقط با کیف پول خود به بازار میروند تا براساس آنچه میبینند خرید کنند و مدیریت مصرف ندارند؛ طبیعتا بیش از نیاز و عرف معمول خرید میکنند، اما لذت مبتنی بر خرید زیاد، درواقع نوعی خریدسالاری را به زندگی تحمیل میکند و انسان را به یک موجود مصرفی بدل میکند.»
دکتر سهیل رحیمی، روانشناس هم دراینباره میگوید: «اعتیاد به خرید لباس نوعی اعتیاد رفتاری محسوب میشود که در آن خرید اجباری بهعنوان راهی برای ایجاد احساس خوب و جلوگیری از احساسات منفی بهحساب میآید. این اعتیاد جزء اختلالات اضطرابی و خلقی بوده و یکی از مظاهر زندگی معاصر است. ما امروزه نگرانیهایی داریم که دلایل آن برای ما مبهم است و تلاش میکنیم که از این نگرانیها خودمان را خلاص کنیم. در دنیای مصرفگرای امروزی فکر میکنیم که خرید باعث خوشحالی ما میشود، چون تبلیغات [گذشته از ایجاد نیاز کاذب]اینگونه به ما القا میکند که شما باید برای آنکه حالتان خوب شود تا میتوانید خرید کنید و خریدکردنها بهمرورزمان تبدیل به یک ارزش اجتماعی میشود و تبدیل به یک نشانهای برای کسب موفقیت فردی. اما آرامآرام وقتی متوجه میشویم که خریدکردن نمیتواند حال ما را خوب کند، آنوقت است که ممکن است شروع کنیم به اینکه آن خوشی را که در ابتدا از خریدکردن داشتیم، بیشتر و بیشتر کنیم، یعنی همان جنبههای وابستگی که در اعتیادها میبینیم در ما هم رخ میدهد. در ابتدا که ما خرید میکنیم و حالمان خوب میشود هورمونهایی مانند دوپامین یا هورمون شادی از مغز ما آزاد میشود که حال را خوب میکند ولی بعد که سطح آن پایین میآید، اجبار پیش میآید که دوباره خرید کنیم تا دوپامین را برگردانیم بالا.»
رحیمی عنوان میکند: «آدمهایی که تب خرید لباسدارند معمولا بعد از خرید یک هیجان و سرخوشی شدید را تجربه میکنند. آنهایی که برای کنارآمدن با استرسهایشان خرید میکنند، در خریدهای روزانه و هفتگیشان دچار وسواس میشوند و معمولا چیزهای غیرضروری را هم میخرند و از توجیهاتی مثلاینکه فلان چیز بالاخره لازم میشود یا تخفیف داشت استفاده میکنند. آنها همچنین مدیریتکردن پول را فراموش میکنند. افرادی که به خرید لباس معتاد میشوند، بهشدت مقروض هستند و فقط تلاش میکنند که ظاهر زیبایی داشته باشند، اما آیا این خریدکردن و بهویژه اعتیاد به خرید لباس واقعا حال ما را خوب میکند؟ خیر. برای روزهای اول هیجان دارد ولی بهمرورزمان نهتنها این احساس هیجان را به ما نمیدهد بلکه ممکن است گاهی اوقات حتی احساس عذاب وجدان و گناه بدهد. بهمرور، چون نمیتوانیم از این کار دست بکشیم، آرامآرام به اختلالی به نام «اختلال احتکار» ممکن است دچار شویم. اختلال احتکار یعنی کلی لباس میخرید؛ بدون اینکه از آنها استفاده کنید. من در یک مورد شاهد بودم که کسی ۵۰ مدل لباس یک مارک و یکرنگ و یک سایز داشت و یکبار هم هیچکدام آنها را نپوشیده بود.»
رحیمی خاطرنشان میکند: «کسانی که اعتیاد خرید لباسدارند، روزهایی که خرید نمیکنند دچار استرس میشوند و حالشان بد است بهمحض اینکه میروند پاساژ احساس میکنند که حالشان خوب شده است و برای مقابله با این پدیده بهترین راه، مراجعه به روانشناسانی است که در حوزه درمانهای اضطرابی و درمانهای وسواس متخصص هستند، چون اعتیاد به خرید نوعی رفتار وسواسی برای ما ایجاد میکند.»
آناهیتا فخر، روانشناس و مشاور پوشاک نیز دراینباره مواردی را با ما در میان گذاشته است. او میگوید: «ما با دیدی انتقادی انواع رفتارهای انسانی را تحلیل و آنالیز میکنیم و تأثیر آن را بر روحیه و رفتار شخص میسنجیم، اما معمولا لباس پوشیدن را امری کاملا بیرونی و سطحی تلقی میکنیم و از کنارش بهسادگی میگذریم. اما حقیقت این است که منِ درونی و محیط بیرونی باهم در ارتباطند و بر هم تأثیر متقابل میگذارند. طرز لباس پوشیدن شما میتواند نمایانگر آنچه درون شما میگذرد باشد و لباس خریدن بیدلیل و بدون اینکه احتیاجی به آن لباس خاص داشته باشید، درست شبیه پرخوری بیمارگونه است. در این موارد شما سعی دارید خلائی عاطفی را با غذا و یا لباس پرکنید.»
این روانشناس معتقد است: خرید کردن بهصورت موقت به شما لذت میبخشد و خرید مفرط کمکم تبدیل به راهحلی میشود برای اینکه شما حواس خود را از مشکل اصلی و زیربنایی پرت کنید. اما «رودررو نشدن با مسئله اصلی نهتنها کمکی نمیکند بلکه مشکل را پیچیدهتر هم میکند. شما بهمرورزمان به خریدهای بیشتر و پرهزینهتر دست میزنید و نهتنها خلأ عاطفیتان پر نمیشود، بلکه عمیقتر میشود و تازه چهبسا زیر بار قرضوقوله هم بروید و آخرسر هم شما میمانید و کمدی پر از لباسهای درهم، که اکثرشان را نه لازم دارید، نه میپوشید!»
فخر با ارائه راهکاری برای مقابله با این مسئله عنوان میکند: «اولازهمه باید مشکل خود را ریشهیابی کنید. سعی کنید دریابید که چه مواقعی به خریدهای غیرضروری دست میزنید. وقتی دچار استرس هستید، وقتی غصهدار هستید یا وقتی حوصلهتان سر رفته و دچار روزمرگی شدهاید؟ پسازآن یک جایگزین سالم مثل ورزش کردن پیدا کنید. بعدازآن ریشه اصلی مشکل خود را بیابید. سعی کنید راهحلی واقعی برای مشکل اصلی خود پیدا کنید. درهرصورت یادتان باشد لباس اضافی خریدن، هیچ دردی از شما دوا نخواهد کرد! اینکه بیشتر از فضایی که در اختیاردارید، لباس داشته باشید، میتواند نشانگر عادات نادرست خرید کردن شما باشد، اما بهاحتمال قویتر به این دلیل است که شما در برههای از زمان گیر افتادهاید. برخیها نمیتوانند خود را از شر لباسهای قدیمی که دیگر نمیپوشند خلاص کنند. بولیز سایز ایکس اسمال دوران نوجوانی یا شلوار جین سایز سیوشش کماکان توی کمدشان آویزان است، به این امید که روزی دوباره آنقدر لاغر خواهند شد که ازشان استفاده کنند. این افراد به دورانی سپریشده چنگ انداخته و نخواسته و نتوانستهاند با واقعیتِ زندگی و ظاهر فعلی خود کنار بیایند. باز کردن در چنین کمدی هرروز این فکر را به این افراد القا میکند که در زندگی شکستخوردهاند. درحالیکه باید قانونی مفید برای خود وضع کنند، اینکه در ازای هر تکه لباس نو که میخرند، دوتا را به دیگران بدهند! این کار باعث میشود قبل از خرید خوب فکر کنند و اگر چیزی را واقعا لازم ندارند نخرند.»
او میگوید: «خیلی مهم است که یاد بگیریم ارتباط احساسی خود را با اشیا و لباسها قطع و عزم خود را جزم کنیم و یک پاکسازی اولیه درون کمد خود انجام دهیم و بهاینترتیب آنهایی را که مورداستفاده یا اندازهمان نیست، دور بریزیم یا ببخشیم.»
این روانشناس در ادامه تصریح میکند: «در برخی موارد نیز خرید بیشازاندازه لباس ممکن است ناشی از نارضایتی ازبدن باشد. وممکن است فردی چاق باشد و خودش را در لباسهای خیلی گشاد غرق کند تا نه خودش را ببیند و نه دیگران او را. اینیک نوع کتمان واقعیت است. برای خریدن لباس مناسب و اندازه، باید به اندام خود بنگریم، با آن کنار بیاییم و در موردش با خود صادق باشیم. البته در بسیاری از موارد، داشتن تصورات منفی در مورد پیکر خود از نتایج انتظارات غیرواقعبینانهای است که جامعه به زنان تحمیل میکند؛ جامعهای که حتی سوپر-مدلهای سایز سیودو را هم بهاندازه کافی لاغر نمیداند و عکسهای آنها را دستکاری میکنند تا لاغرتر به نظر بیایند. اما اگر مشکل اضافهوزن نه حاصل توهمات و فشار جامعه بلکه واقعی است و چاقی در فرد به یک بیماری بدل شده که سلامتش را به خطر انداخته، بازهم خرید بیشازاندازه لباس و قایم شدن در لباسهای گلوگشاد راهحل مشکل نیست. باید افراد یاد بگیرند که بدن خود را آنگونه که هست بپذیرید. البته گفتن این حرف از عمل کردن به آن آسانتر است و بههرروی، راههای عملی برای حل این مشکل ارائهشده؛ ازجمله اینکه اگر چاقی فرد بیمارگونه باشد، با برداشتن قدمهایی درراه بهبود وضع سلامت، تغذیه مناسب، ورزش و... بهزودی اثرات مثبت آن را روی وضعیت جسمانی و سلامت خود مشاهده خواهد کرد. درعینحال با تصویری که رسانهها از زنان ارائه میدهند باید بهصورت آگاهانه برخورد کرد و به آنها بادید انتقادی نگاه کرد. شاید درنهایت بهتر باشد فرد برای مدتی رژیمِ رسانهای بگیرد و به آن دسته از رسانههایی که سعی میکنند تصویری غیرواقعی از زنان ارائه دهند مراجعه نکنند.»
فخر توضیح میدهد که احساس رضایت از ظاهر البته نشانه خوبی است، اما گاهی افراد از بدنشان و خرید بیمارگونه لباس برای «پیدا کردن ارزش» استفاده میکنند. بااینکه خوب است قدر بدنتان را بدانید، اما اگر بدنتان را عمدهترین سرمایه و منبع ارزشگذاری خود بدانید دچار مشکل خواهید شد و معمولا بازخوردی که از خرید بیشازاندازه لباس دریافت خواهید کرد، شکلی از شی وارگی خواهد بود. این فرهنگ مصرفگرایی که در سالهای اخیر بیشتر در ایران باب شده و زنان را بهصورت بیمارگونهای به توجه بیشازحد بهظاهر خود تشویق میکند و آنها را طبق این معیار ارزشگذاری میکند، به ازخودبیگانگی زنان میانجامد. از سوی دیگر برخی زنان بهشدت ولع دارند که لباس مارک بخرند. اگر افراد به لباسها یا طرحهای مشخصی از یکی دو برند خاص علاقه دارند یک بحث است، اما اگر لباس مارکدار را تنها به خاطر مارکش میخواهند و حاضرند از همهچیز بگذرند و حتی از خرجهای ضروری بزنند تا لباسهای مارکدار بپوشند؛ «واقعا کار بیهودهای است.» حتی اگر تأمین مالی این نوع پوشاک برایتان خیلی دشوار نیست، اما احساس میکنید بدون لباس مارکدار بقیه متوجه شما نمیشوند بازهم یک جای کار میلنگد. این احساس عدم امنیت که خود را در افراط در پوشیدن لباسهای مارکدار نشان میدهد ریشه در نوعی از ترس و عدم اعتمادبهنفس دارد که باعث میشود فکر کنیم بدون این لباسها از بقیه کمتریم یا بهاندازه کافی خوب نیستیم. من سعی میکنم به مراجعینم نشان دهم که رابطهای بین مارک و موفقیت و ارزش فرد وجود ندارد و معیار سنجیدن اینها چیزهای دیگری است. حتی خوشلباس بودن هم ربط مستقیمی به مارک لباس ندارد، برای مواجه با این مشکل سعی کنید از خودتان سؤال کنید آیا بقیه را تنها بر اساس لباسهای مارکی که پوشیدهاند قضاوت میکنید؟ سعی کنید باانگیزهها و سیستم ارزشگذاری خود بادید انتقادی روبهرو شوید. در مرحله اول برای مدتی تمام لوگوها و مارکها را کنار بگذارید، لباسهایتان را از روی مدل و رنگشان انتخاب کنید و آنچه را که به دلتان مینشیند بپوشید، مدتی طول خواهد کشید که به خودتان عادت کنید، اما کمکم متوجه خواهید شد از لباس پوشیدن لذت بیشتری خواهید برد.»
منبع: رسالت