به گزارش مجله خبری نگار، خانمی هستم ۴۸ ساله. دخترم حدود یک سال پیش ازدواج کرد. البته شوهرش را خودش انتخاب کرد و ما به این وصلت راضی نبودیم، اما در نهایت، موافقت کردیم. دخترم این روزها دیگر نه وابستگی دارد به من و نه دلبستگی. بدجوری به سمت شوهرش غش کرده است. من هم وقتی دخترم کنارم نیست، شاد نیستم. راهنمایی ام کنید.
مخاطبگرامی، در پیامکتان گفتهاید که دخترم این روزها دیگر نه وابستگی دارد به من و نه دلبستگی. ما در علم روانشناسی دو کلمه به معنای دلبستگی و وابستگی داریم که هرکدام برای خود تعریف مشخصی دارند. وابستگی به این معناست که من طرف مقابلم را دوست دارم و او هم مرا دوست دارد و این تنها زمانی مصداق پیدا میکند که هر دوی ما در کنار همدیگر باشیم ولی معنای دلبستگی یعنی این که من میدانم طرفمقابلم من را دوست دارد و به یاد من است حتی اگر هم اکنون در کنارم نباشد چراکه میدانم بین ما یک دلبستگی شکل گرفته که همیشه به یاد هم هستیم. با توجه به این تعریف، شما دچار وابستگی شدهاید و فکر میکنید تنها زمانی که دخترتان درکنار شما و با شما شاد باشد، احساس خوبی دارید و با همین طرز تفکر اشتباه، فکر میکنید او اصلا شما را دوست ندارد و هیچگونه دلبستگی به خانواده اش ندارد.
نکته بعدی این که، افکار ما شکلدهنده احساسات ما هستند. ممکن است بعضی افکار نادرست باشند و شما را دچار مشکل کنند یا مانع از آن شوند که مشکلات خود را حل کنید. اگر این افکار تبدیل به عادتهای فکری شوند، آن وقت ممکن است مشکلات بزرگی را برای شما ایجاد کنند. به این عادتهای فکری، خطاهای شناختی یا تلههای فکری میگویند، چون واقعا شما را به تله میاندازند و باعث میشوند هیچ کاری برای بهبود اوضاع و شرایط خود انجام ندهید. در صحبتهای شما این جمله که ما به این وصلت راضی نبودیم، یکی از انواع همین تلههای فکری است که در پی همین جمله در دام تلههای فکری از جمله فاجعهسازی، سرزنش و ... افتادید. همین موضوع باعث شده تا هماکنون به علت درماندگی خود و اطلاعنداشتن از اینکه دخترتان میتواند زندگی خوبی هم داشته باشد و از طرفی به خاطر وابستگیتان که فکر میکنید از شما دور شده و دوستتان ندارد یا به فکر شما نیست، به این تلههای فکری دامن بزنید و هر روز بیشتر از قبل با تکرار مکررات آشفتهتر شوید.
منبع: خراسان