به گزارش مجله خبری نگار/فارس- مریم شریفی؛ از عصر یکشنبه تا صبح دوشنبه آخرین روز اردیبهشت ۱۴۰۳، ساعاتی که قرار بود در اوج شادی و سرورِ شب و روز میلاد امام رئوف (ع)، آب و جارو کند حالِ دلِ ایرانیها را و صفا بدهد به قلبشان، اما تبدیل شد به نگرانکنندهترین ساعات و دقایق عمرشان، تا ابد مثل حفرهای از غم و حسرت در دلشان باقی خواهد ماند؛ درست مثل حفره عمیقی که ساعت ۱:۲۰ سحر آن جمعه دلخراش، با رفتن حاج قاسم در دلشان ایجاد شد.
آنچه از آن ۱۶ساعت پرالتهاب در دلهای بیتاب مردم ایران و رسانهها به یادگار مانده، موج خودجوش و دلنشین دعا و تضرع و نذر و نیاز برای سلامتی گمشدگانی است که عزیز دل محرومان و ستمدیدگان ایران و تمام دنیا بودند؛ از ختم قرآن و صلوات و زیارت عاشورا و حدیث کسا گرفته تا قربانی برای دفع بلایی که کمین کرده بود برای گرفتن خادم جمهور...
حالا که یک روز از اعلام رسمی خبر شهادت آیت الله «سید ابراهیم رئیسی»، رئیسجهور و همراهانش در پی سانحه سقوط بالگرد میگذرد، مرور یکی از این پویشهای خودجوش به همت یک خانم دکتر جوان، خالی از لطف نیست؛ حرکتی که نشان داد «سید محرومان» حتی شهادتش هم برای محرومان، مایه برکت است...
«راستش را بخواهید، دقایق اولی که خبر سانحه برای بالگرد رئیسجمهور منتشر شد، خیلی نگران نشدم. با خودم گفتم بعید است موضوع جدی و مهمی باشد. با همین حس و حال، برای به خیر گذشتن این اتفاق، یک ختم صلوات در کانالم در پیامرسان «بله» و «ایتا» راه انداختم و به اعضای کانال پیشنهاد کردم: سهم هرکس، ۵صلوات بر پیامبر و آل مطهرش (ص). اما هرچه گذشت، اخبار، نگرانکنندهتر شد...»
تیرِ خوشبینیها و قوت قلب دادنها انگار این بار قرار نبود به هدف بنشیند. هیچ اثر و نشانی از بالگرد حامل رئیسجمهور نبود. مه غلیظ و باران و منطقه صعبالعبور جنگلی، دست به دست هم داده بودند برای تکمیل جورچینی که مردم ایران به خواب هم، تصورش را نمیکردند.
دکتر «زهرا موحدی نیا» در ادامه میگوید: «هیچ خبرامیدوارکنندهای از گروههای جستوجو مخابره نمیشد. دیگر همه در سراسر ایران دست به دعا برداشته بودند. اینطور بود که در آن دقایق پراضطراب، تصمیم گرفتم با همراهی دوستان به نیت سلامتی رئیسجمهور و همراهانش، گوسفند قربانی کنیم. تأکیدمان این بود که برای رفع بلا، در همان ساعات انجام عملیات جستوجو، این قربانی انجام شود.»
«مطمئن بودم پول این قربانی، جور خواهد شد، اما اتفاقی که افتاد، واقعاً فراتر از انتظارم بود. به محض طرح موضوع قربانی و اعلام شماره کارت در کانالم، سیل واریزها شروع شد؛ طوری که ارسال پیامکهای واریزی به گوشی من، لحظهای قطع نمیشد. شاهدش اینکه در عرض ۴-۳دقیقه، پول خرید یک گوسفند (۱۰میلیون تومان) جمع شد! ۵دقیقه بعد، واریزها به ۲۰میلیون تومان رسید و خرید و قربانی دومین گوسفند هم قطعی شد.
این روند با همین شدت ادامه داشت و شرایط طوری پیش رفت که مدیریت موضوع بهتنهایی برایم سخت شد و ناچار شدم شماره کارت را از کانالم پاک کنم که واریزیها بیشتر از این نشود. اما گویا پیام در گروهها و کانالهای مختلف پخش شده بود و به همین دلیل تا صبح فردا هم، مدام پیامک واریز میآمد...»
برای خانم دکتر که دستی در آتشِ فعالیتهای خیریهای دارد و با این قبیل پویشهای مردمی بیگانه نیست، اتفاقی که یکشنبه رقم خورد، تجربهای جدید و غیرقابل پیشبینی بود: «من در مناسبتهای مذهبی مثل عید غدیر و نیمه شعبان هم، پویش جمعآوری پول برای قربانی برگزار میکنم و مردم هم الحمدلله مشارکت میکنند، اما اصلاً فکرش را هم نمیکردم برای قربانی به نیت سلامتی یک شخصیت سیاسی، با چنین استقبال و مشارکتی مواجه شوم و هزینه قربانیها اینقدر سریع جمع شود!
در پویش قربانی در مناسبتهای مذهبی، هزینه قربانیها ظرف ۳-۲روز و کمکم جمع میشود، اما برای سلامتی رئیسجمهور، آنقدر سطح اضطرار مردم، بالا بود که ظرف فقط چند ساعت، حدود ۱۲۰میلیون تومان (هزینه خرید ۱۲گوسفند) جمع شد!»
خانم موحدی نیا مکثی میکند و حس قلبیاش از این مشارکت عجیب را اینطور بیان میکند: «احساس کردم همه چقدر تشنه چنین حرکتی بودند. یعنی آنقدر نگران بودند که فقط دلشان میخواست یکجوری یک کاری برای رفع بلا و نجات آقای رئیسی و همراهانایشان انجام دهند.
در همان ساعات در کانالم هم نوشتم که: به کوری چشم دشمن و معاندان داخلی و خارجی، مردمی داریم که برای سلامتی رئیسجمهورشان – حتی با وجود اختلاف نظر و نقد – در پویش قربانی مشارکت و همراهی کردند و در یک کانال کوچک شخصی و با همراهیشان فقط در عرض چند ساعت، حدود ۱۲۰میلیون تومان جمع شد؛ دقت کنید! نه برای نذری هیئت و روضه و عید غدیرها. برای سلامتی یک چهره سیاسی صاحبمنصب در حکومت.»
اما سرنوشت آن ۱۲گوسفندِ نشانشده برای قربانی چه شد؟ بانی پویش در جواب میگوید: «تعدادی از گوسفندها در همان ساعات بیم و امید روز یکشنبه و همزمان با انجام عملیات جستوجو، قربانی شد. انشاءالله قصد داریم تعداد باقیمانده را هم به نیت تعجیل در فرج آقا امام زمان (عج)، سلامتی رهبرمان، تسلای دل خانوادههای شهدای این سانحه و حفظ نظام اسلامیمان، قربانی کنیم.»
لبخند معناداری روی صوت خانم دکتر مینشیند و در همان حال ادامه میدهد: «این قربانیها، انشاءالله در استانهای مختلف مثل کهگیلویه و بویراحمد، هرمزگان، جنوب کرمان، قم، همدان و... ذبح میشود و گوشت آنها میان خانوادههای محروم توزیع خواهد شد؛ و این یعنی سید محرومان، حتی شهادتش هم برای محرومان، مایه برکت است...»
فرصت را غنیمت میشمارم و از دکتر زهرا موحدی نیا، دستیار تخصصی پزشکی اجتماعی دانشگاه علوم پزشکی تهران، که مادر ۵فرزند است و عضویت در کانون جمعیت و فرزندآوری را هم در کارنامه دارد، درباره برنامهها و دستاوردهای دولت شهید آیتالله رئیسی در حوزه خانواده و جمعیت میپرسم. خانم دکتر هم در جواب میگوید: «دولت آقای رئیسی در این ۳سال، پای کار ازدواج جوانان و بحث فرزندآوری و جمعیت بود.
گرچه در این زمینه، شاهد نقض تکلیف از طرف بعضی نهادهای دولتی هم بودهایم، اما واقعاً اقدامات ارزشمندی در حوزههایی مثل وام ازدواج و مسکن زوجهای جوان به همت دولت دلسوز آقای رئیسی انجام گرفت. واقعیت این است که قول این مسکن را دولت قبل داده بود، اما رهایش کرده بود و دولت سیزدهم برای اجرای آن همت کرد.»
«آقای رئیسی یک روز قبل از حادثه سقوط بالگرد، سخنران همایش روز ملی جمعیت بود. من هم در آن مراسم شرکت داشتم و اتفاق عجیبی را تجربه کردم.» خانم دکتر در پایان صحبتهایش، ما را مهمان یک تجربه شخصی خاص از مواجهه با رئیسجمهور دیروز و شهید جمهور امروز میکند و میگوید: «تا آقای رئیسی پشت تریبون رفت، بسم الله گفت و شروع به صحبت کرد، در یک لحظه، حس خیلی خاصی نسبت به ایشان پیدا کردم؛ یک حس معنویت و سبکی خاص.
همیشه حاج آقا را بهعنوان شخصیت خاص ملی، دوست داشتم و هروقت چهره ایشان را از قاب تلویزیون میدیدم، دلم باز میشد ولی هیچوقت اینجور حس ارادت قلبی و کشش روحی نسبت به ایشان نداشتم.
با خودم گفتم: به محض اینکه رئیسجمهور از سن پایین بیاید، به طرفش میروم و میگویم حاج آقا! خیلی ارادت دارم. برایمان دعا کنید؛ و حتماً از ایشان درخواست میکنم دستی به سر پسرم بکشد.
این حس، برای خودم هم عجیب بود. من اصلاً چنین آدمی نیستم و دیدار مسؤولان به طور کلی، جذابیتی برایم ندارد. اما در آن مراسم، یکجور احساس ارادت قلبی نسبت به حاج آقا رئیسی کردم که سابقه نداشت.
با اینکه مصمم بودم با آقای رئیسی صحبت کنم، موفق به این کار نشدم، چون من این طرف سالن بودم وایشان و همراهان به سرعت از آن طرف سالن خارج شدند. لابد باید به سرعت برای کار و خدمتی دیگر خودشان را میرساندند.
دقیقاً یک روز بعد، سانحه سقوط بالگرد اتفاق افتاد و آقای رئیسی به شهادت رسید...»