به گزارش مجله خبری نگار، رویای یکشبه پولدارشدن نسل جوان ما، این روزها درحوزه شغل و درآمدزایی براساس تفکرات غیرعلمی که به عنوان شبه روانشناسی یا روانشناسی زرد شناخته میشود، شکل گرفته است. اما آیا واقعا در مدت بسیار کوتاه میتوان تغییرات بزرگی در زندگی ایجاد کرد؟ در روانشناسی زرد یا غیرعلمی، موفقیت یا تغییر، یکشبه رخ میدهد؛ یعنی مطالبی به شما القا میشود که در مدت بسیار کوتاه میتوان تغییرات بزرگی در زندگی ایجاد کرد؛ مثلا در عرض چند روز از وسواس، افسردگی یا سایرمشکلات رها شد یا یکشبه پولدار شد یا حتی در تحصیل یکشبه نمره عالی گرفت. چرا به چنین تفکری گرایش پیدا میکنیم و باور به آن، چه مشکلاتی برای افراد ایجاد میکند؟
این گونه مطالب مبتنی بر پژوهشهای علمی نیستند. عمدتا، افرادی که به گسترش این عقاید میپردازند، افرادی هستند که کار تجاری برای کسب درآمد میکنند؛ یعنی افراد را ترغیب میکنند که بهصورت موقت حال خوب را تجربه کنند و آنها از همین راه به کسب درآمد میپردازند. غافل از این که پس از مدت کوتاهی مشکلات از نو شروع میشوند، در حالیکه پیچیدهتر شدهاند. با داشتن این نوع تفکر غیرمنطقی بهجای ایجاد انگیزه دوامدار، افراد سرخوردهتر از گذشته میشوند و در نتیجه نه تنها مشکلاتشان کمتر نمیشود بلکه با مشکلات متعددتری روبهرو میشوند. به عبارت دیگر، نه تنها یکشبه پولدار نمیشوند بلکه سرمایه اصلی خود را از دست میدهند و به مشکلات خانوادگی و روانشناختی و اجتماعی بیشتری مبتلا میشوند.
یکی از علتهایی که ما به سمت مسائل غیرعلمی (مثل یکشبه پولدارشدن) گرایش پیدا میکنیم، این است که دوست داریم زود نتیجه بگیریم و این تمایل به زود نتیجه گرفتن، حاصل الگوهای تفکری نادرست است. گاهی برای بهدست آوردن یک چیز، باید تلاش کرد و این اتفاق، مستلزم گذشت زمان است. البته ممکن است بتوان با تلاش بیشتر، برنامهریزی اصولی و ... زودتر به هدف رسید.
برای اینکه در چنین دامهایی نیفتیم، بهتر است تفکرات و عقاید منطقی را درباره موفقیت در ذهن خود ایجاد کنیم. لازمه موفقیت و زندگی بهتر، تغییر در احساسات، رفتار و تفکر ماست و هر تغییری با سختی کشیدن، با مشقت و با تلاش اتفاق میافتد. در روانشناسی معتقدیم تغییر یک فرایند مداوم، مستمر، طولانیمدت و سخت است و به تلاش و کوشش مداوم نیاز دارد و بر اساس روشهایی عمل کنیم که سالها روی آنها پژوهش انجام شده و تعداد این پژوهشها آن قدر زیاد بوده که توانستهاند خود را از فرضیه به نظریه تبدیل کنند.
به طور مثال و در تحقیقات جدید و علم نوین مدیریت نشان داده شده است موفقیت افراد براساس هوش هیجانی (EQ) آنها شکل میگیرد و هر چهقدر هوش هیجانی بالاتری داشته باشیم، درآینده درحوزههای مختلف (تحصیل، شغل وازدواج) موفقیتهای چشمگیرتری داریم. هوش هیجانی هر فرد، مجموعهای ازمولفه خودآگاهی، خودتنظیمی، خود انگیزش، همدلی و مهارتهای اجتماعی و پشتکار و تلاش است. معمولا افرادی که هوشهیجانی بالایی دارند، بهجای تفکرات غیرعلمی مانند یکشبه پولدارشدن اعتقاد بر این دارند که مهارت، پشتکار و تلاش، زمینهساز موفقیت میشود؛ بنابراین با حس احترام به خود از شکستها، منقلب و ناامید نمیشوند و به همین دلیل حتی در مشکلات شغلی هم به دنبال راهکار و تصمیمگیریهای بهتر هستند.
در پایان پیشنهاد میکنیم عقاید و باورهای غیرمنطقی بهخصوص در زمینه کار و شغل را در ذهن خود شناسایی و آنها را مدیریت کنید. بهجای آن، تفکرات و عقاید منطقی درباره موفقیت در ذهن خود ایجاد کنید. کار با سرشت بشر گره خورده است و کار کردن بسیاری از نیازهای روانی انسان را برآورده میکند و حتی در روانشناسی اعتقاد بر این است که کار نوعی درمان است و سبب رشد و تکامل انسان میشود. دراین زمینه گول بعضی رسانهها و صفحات غیرعلمی مجازی را نخورید. در کار و شغل تفکر انتقادی خود را برای یافتن نقاط ضعف در کنار تفکر خلاقانه رشد دهید تا سرعت دستیابی به موفقیتتان بیشتر شود. در ضمن، خوشبختانه هوش هیجانی قابل رشد و گسترش در هر سنی است و لازم است آن را رشد دهیم تا زمینهساز موفقیتهای تحصیلی، کاری و خانوادگی شود. فراموش نکنید که مهمترین عامل موثر در پیشرفت زندگی و رشد شغلی که از مولفههای هوش هیجانی است، پشتکار و تلاش و داشتن روحیه شکست ناپذیری در کار است.
منبع: خراسان