به گزارش مجله خبری نگار، زایش شبهههای تاریخی، مرهون دو چیز است؛ نخست حافظه تاریخی ضعیف یک ملت و دوم، تکاپوهای گروهی که میخواهند تاریخ را به زبان خودشان بنویسند و با منافع خودشان تطبیق دهند. شاید به همین دلیل است که برخی، آگاهانه یا ناآگاهانه، موضوع دشمنی نظام جمهوری اسلامی را با دولت آمریکا، به ماجرای تسخیر لانه جاسوسی باز میگردانند و میکوشند آغاز استفاده از حربه تحریم علیه مردم ایران را به این ماجرای تاریخی مربوط بدانند، در حالی که چنین نیست. آنچه در ماجرای ۱۳ آبان سال ۱۳۵۸ و تسخیر لانه جاسوسی آمریکا در تهران روی داد و نیز هر آنچه که بعد از آن تا به امروز میان ما و دولت آمریکا اتفاق افتادهاست، ریشه در پیشینهای دارد که بی اطلاعی از آن، تفسیرها را به وادی برهوت و نقصان میکشاند؛ آنگونه که قادر نیستند حق مطلب را بیان و اجزای اتفاق را برای مخاطبان آشکار کنند.
نقارِ میان ما و دولت آمریکا، نقاری از جنس استعمار است؛ از جنس مقاومت در برابر اشغالگرانی که میخواهند بر جان و مال و ناموس دیگر ملتها مسلط شوند. از جنس همان اتفاقاتی که از عهد قاجار به این سو در کشور ما رخ داد، از جنس قیام علیه قرارداد رژی و رویتر، از جنس خیزش علیه قرارداد ۱۹۱۹ و ایستادگی در قیام ۳۰ تیر.
لازمه چنین تفسیری از این نقارِ عمیق، پرسابقه بودن ستمی است که میخواهد استعمار را به ملت ما تحمیل کند، استقلالش را به تاراج ببرد و او را تبدیل به غیر خودش کند؛ آنگونه که در برابر آنچه برایش مقدّر میکنند، تسلیم محض باشد و تن به هر ذلتی بدهد. نفوذ دولت آمریکا در ایران، از سالهای بعد از پایان جنگ جهانی دوم آغاز شد. سربازان آمریکایی، همراه با نیروی نظامی انگلیس و شوروی، ایران را اشغال کردند. بنابراین، نخستین برخورد جدی و گسترده ما و دولت آمریکا، از جنس تهاجم و اشغال بود؛ چیزی که معمولاً با استعمارگری ملازمت دارد. در دهههای بعد، شاید این جلوه در ظاهر رنگ باخت؛ نیروهای متفقین از ایران خارج شدند و کشور، ظاهراً از وضعیت اشغال خارج شد، اما واقعیت آن است که آمریکا هیچگاه از تثبیت نفوذ خود در ایران، به عنوان دارنده یکی از عظیمترین منابع نفتی جهان غافل نبود.
آمریکاییها بعد از مدتها بازی دادن دکتر مصدق، بالاخره با انگلیسیها بر سر منافع نفتی ایران به توافق رسیدند و در ۲۸ مرداد سال ۱۳۳۲ با اجرای کودتا، دولت ملی را ساقط و محمدرضا پهلوی را به عنوان دیکتاتور ایران تثبیت کردند. به دنبال این اقدام، هر اعتراضی علیه دولت کودتا و اقدامات آن، به شدت و با وحشیانهترین شکل ممکن سرکوب میشد. آمریکاییها در این ماجرا، حمایت و حضوری فعالانه داشتند و این رویکرد از چشم مردم ایران پنهان نبود.
خروش دانشجویان دانشگاه تهران علیه سفر نیکسون به تهران، در آذرماه سال ۱۳۳۲ نشان داد که ایرانیان میدانند پشتِ پرده سقوط دولت ملی و استقرار کودتاچیها و در پی آن، توافق با اجانب برای تاراج دوباره نفت ایران، کدام دولت است. طی سالهای بعد، آمریکاییها به هر آنچه که میخواستند، میرسیدند. آنها در ایران فعال مایشاء بودند. در حالی که کشورهای شرق آسیا مشغول توسعه صنایع و کسب فناوریهای مدرن بودند، اینجا، در ایران، شاه با مدیریت دولت آمریکا ایران را به یک واردکننده صرف تبدیل میکرد و آنچه در کلانشهرها به عنوان صنعت دیده میشد، اغلب از جنس مونتاژ بود. این آمریکاییها بودند که اساس «اصلاحات ارضی» را در ایران گذاشتند، اقدامی که به ظاهر قرار بود ساختارهای مالکیت را تغییر دهد و با تقویت تعاونیها، باعث رشد تولید محصولات راهبردی مانند گندم شود؛ اما آنچه به دست آمد، از بین رفتن همان ساختارها سنتی مشغول کار، هجوم روستاییان به شهرها، کاهش تولید و در نهایت تبدیل شدن ایران به وارد کننده عمده گندم از آمریکا بود.
چنین وضعیتی اساس اقتصاد ایران را به صادرات نفت وابسته کرد و عملاً فاتحه سایر ساحتهای اقتصادی را خواند. آمریکاییها طی سالهای دهه ۱۳۴۰ و ۱۳۵۰، به تدریج بیش از ۷۰ هزار مستشار را در حوزههای گوناگون نظامی، اداری، اقتصادی و حتی اجتماعی به ایران فرستادند. مستشارانی که به گفته مسئولان بلندپایه رژیم پهلوی، آمدهبودند تا به گستره وابستگی ایران بیفزایند و مراقب باشند که در مدت حضورشان در کشور ما، تغییری در ساز و کار تولید در راستای رسیدن به خودکفایی، ایجاد نشود. آمریکاییها از اواخر دهه ۱۳۳۰ ش، پایشان را در یک کفش کردند تا ایران را مجبور به قبول کاپیتولاسیون کنند؛ رویکردی که مصونیتهای دیپلماتیک را به تمام آمریکاییهای حاضر در ایران و وابستگان آن ها، اعم از خدمتکار، راننده، پرستار بچه و ... تعمیم میداد.
این خواسته آنها در سال ۱۳۴۳ ش، در زمان دولت حسنعلی منصور اجرایی شد؛ اقدامی که امام خمینی به آن اعتراض کرد و به همین دلیل، او را به تبعید فرستادند. بنابراین، آنچه بین ما و آمریکاییها رقم خورده و میخورد، از ۱۳ آبان سال ۱۳۵۸ شروع نشدهاست. یانکیها از اوایل دهه ۱۳۲۰، یعنی بیش از ۸۰ سال قبل، برای ایرانیان حکم استعمارگر را داشتند، استعمارگری که جلوه تمامنمای استکبار بود و مبارزه با او، از اوجب واجبات به حساب میآمد.
منبع: خراسان