به گزارش مجله خبری نگار، ابوالفضل خدائی: نوروز آیینی است کهن و ماندگار با تاریخی شکوهمند که در گستره جغرافیایی جهان ایرانی از غرب چین تا آناتولی، از شبه قاره هند و افغانستان در شرق تا بینالنهرین در غرب و از سین کیانگ و آسیای مرکزی در شمال شرق تا دامنههای شمالی قفقاز بزرگ در شمال و آسیای صغیر در شمال غربی را شامل میشود که دورتا دور ایران زمین را به عنوان خاستگاه تمدن ایرانی در بر میگیرد. این آیین کهن که خاستگاه اصلی آن ایران به شمار میرود نقش مهمی در دیپلماسی فرهنگی ایران و برقراری پیوندهای نزدیک ایفا میکند. موضوع قابل توجهی که سرمایه گذاری بر روی آن میتواند زمینههای شکوفایی اقتصادی کشور را نیز به همراه داشته باشد. دکتر بهرام امیراحمدیان استاد مطالعات منطقهای و کارشناس اوراسیا به بررسی این مهم میپردازد و معتقد است که نوروز برای همه جهان است و مرزی نمیشناسد و این مهم زمانی به سرانجام میرسد که ما به جای جلوگیری از آن درباره آشتی با نوروز صحبت کنیم. مشروح این گفتگو را در ادامه میخوانید:
نوروز را میتوان پدیده بزرگ و مهمی دانست که عالم گیر شده و وجود ویژگیهای انسانی نهفته در آن سبب شده تا نوروز پایدار بماند. زمان حمله اعراب به ایران آداب و رفتار مللی که اندیشههای آنان مغایر با اندیشههای اسلامی بود حذف شد، اما مراسم نوروز در ایران سر جای خود باقی ماند. دلیل آن این بود که نوروز هیچ گونه مغایرتی با یکتاپرستی نداشت، چرا که ایران سرزمین یکتاپرستی بود. در واقع میتوان نوروز را یک نوع سپاسگزاری به درگاه یزدان به پاس نعمتهایی که به ما ارزانی داشته است، ارزیابی کرد. سفره هفت سین نیز نمادی از این مفهوم است و حتی ائمه اطهار نیز بدان اشاره داشتند. آداب مجوسی دانستن نوروز و منتسب کردن آن به آتش پرستی امری اشتباه و ناشی از نبود سواد کافی است. چرا که در نوروز نمادی از بت پرستی وجود ندارد. عنصر آب مفهومش این است که ما در قلمرویی زندگی میکنیم که کمبود آب در آن وجود دارد و از ارزش بالایی برخوردار است. وقتی زرتشت تاکید میکند که انداختن آب دهان در آب گناه است، در اسلام نیز جور دیگر اهمیت پیدا میکند و نماد پاکی میشود. در خصوص سبزه نیز روایتی موجود است و گفته میشود پیامبر اسلام بر اهمیت رنگ سبز تاکید داشتند و نگاه کردن به آن را توصیه میکردند. زرتش میگوید هر کس که گندم میکارد راستی میافشاند. در خصوص دیگر نمادها نیز به همین شکل است. پیتمبر گرامی اسلام میفرماید نان را گرامی بدارید.
همواره تاکید داشتم و در کتابی که در باره نوروز در خارج از قلمرو سیاسی ایران نوشته ام و بزودی منتشر خواهد شد، «نوروزستان» نام داده ام. عنوان کردم که در کشورهایی که نوروز را گرامی میدارند پسوند "ستان" دارند (به استثنای ترکیه و جمهوری آذربایجان) من پیشنهاد دادم که آن را نوروزستان بنامیم. وجود چنین ویژگیهایی است که سبب شده نوروز در تقویم یونسکو ثبت جهانی گردد. وقتی از آن صحبت میشود ویژگی خاص مردمی خود را نشان میدهد. در زمان هخامنشیان و پس از آن نوروز یک جشن دولتی محسوب میشد، اما به تدریج این سنت وارد خانوادهها شد. این خانوادهها هستند که به عنوان کوچکترین واحد اجتماعی آن را نگهداری میکنند و به آن بال و پر میدهند و در نهایت به یک جشن مردمی تبدیل میشود. وقتی چنین رسومی مردمی میشود دیگر از بین نمیرود. در زمان اتحاد جماهیر شوروی در جاهایی که پیشتر نوروز برگزار میشد، ممنوع بود. پس از فروپاشی در جمهوریهای سابق مسلمان نشین دوباره نوروز احیا شد. البته این مراسم پس از مدتی به صورت یک جشن و جشنواره دولتی برگزار میشود. نوروز در ایران به عنوان خاستگاه اصلی آن، یک رویداد مهم و مردمی است و ابدی بوده و خواهد ماند.
تلاشهای زیادی شد تا نوروز از یادها برده شود، اما محقق نشد. یکی از ایراداتی که به شهرداری تهران دارم این است که به جای نوشتن «نوروز» در بیلبوردهای خود از واژه «جشن بهار» استفاده میشود. در صورتی که بهار یک فصل است و ۹۳ روز دارد، در عوض نوروز یک مقطع کوتاه حداکثر ۱۳ روزه است؛ بنابراین جایگزین کردن نوروز به جشن بهار کار درستی نیست. در حالی که در تهران از واژه «جشن بهار» استفاده شده بود در دیگر استانها از جشن «نوروز» استفاده شد و نشان از توجه به این امر مهم دارد. حتی پیشنهاد شده بود که عید غدیر جای عید نوروز را بگیرد که البته این هم امکان پذیر نیست و هر کدام جای خود را دارد. ما هم رستم دستان داریم و هم حیدر کرار. هم علی اکبر داریم و هم سیاوش. هم از قرآن استخاره میکنیم و هم از دیوان حافظ فال. همه اینها با هم همخوانی دارند و اشکالی وارد نیست. جایگزین کردن آموزههای دینی با آموزههای ایرانیت فایدهای نخواهد داشت و به وحدت ملی و قوام و انسجام ملی لطمه خواهد زد چرا که وحدت ملی و نیازمند یک بستر است. ما نمیتوانیم بگوییم که مسلمان ایرانی هستیم بلکه ایرانی مسلمان هستیم. اول سرزمین اولویت دارد. اینکه گفته میشود باید بگوییم مسلمان ایرانی مثل آن است که یک ایتالیایی به خود بگوید من کاتولیک رومی یا ایتالیایی هستم! اول انسان، مکان و سپس اندیشه که بر آن غالب میشود و آن را اشاعه میدهد. وجود اشتراکات در همسایگان میتواند عاملی برای نزدیکی هر چه بیشتر باشد. از ایغورستان سین کیانگ تا آلبانی در اروپا تا بین النهرین در عراق همگی جشن نوروز را میشناسند و به آن احترام میگذارند. ما نوروز را مانند مسیحیت با زمان نمیشناسیم بلکه با تغییر فصل میشناسیم که قابلیتهای زیادی را در خود دارد. نوروز بخشهای اقتصادی را به تحرک وا میدارد؛ شکوفایی بخش حمل و نقل، خدمات مانند هتل و رستوران داری و حتی در بخش پوشاک و صنعت از نمونههای رونق در دوره نوروز آن است.
نوروز به عنوان یک عنصر وحدت بخش میتواند آوردههای زیادی را برای ما در برداشته باشد. چون نوروز در ایران دولتی نیست ماندگار خواهد ماند. در افغانستان در زمانی که طالبان به تازگی روی کار آمده بود و برگزاری نوروز ممنوع بود، باز خانوادهها آن را جشن میگرفتند. در مزار شریف بزرگترین فستیوال نوروزی است که چهل روز ادامه پیدا میکند و در آنجا بیرقی وجود دارد که به نام حضرت علی (ع) مزین است و ترانه زیبای «ملامحمدجان» در همین مزار شریف اتفاق افتاد. این یک رویداد واقعی است. من خود در بلخ کهن شخصا مزار ملامحمدجان را نیز زیارت کردم. وقتی اسم پسری را نوروز میگذارند امری زیباست برای مثال در جمهوری آذربایجان از اسم بایرام به معنای عید استفاده میشود. حتی ایرانیان خارج از کشور نیز هویت خود را با نوروز به دنیا معرفی میکنند همانطور که در جهانی شدن نوروز نیز اقوام ایرانی نقش بسزایی ایفا کردند. زبانهای ایرانی که از سمت شرق به سمت غرب شروع میشود از پشتونها که در افغانستان هستند که جزو خانواده زبان ایرانی محسوب میشوند، تا بلوچها و تاتارها و پامیریها تا اوستیها (آلانها) در قفقاز شمالی همگی ایرانی محسوب میشوند. البته آنها خود را ایرونی میدانند. در اوستیا که بخشی از آن در روسیه و بخشی در گرجستان است وقتی از آن سوال پرسیده میشود خود را ایرانی شرقی میدانند و وقتی که پرسیده میشود چرا در غرب هستید میگویند در طی تاریخ ما کوچ کرده ایم و همانطور که اشاره کردم آنها خود را "ایرونی" میدانند. این ویژگیهای نوروز است که موجب شده پایدار بماند و از همه مهمتر اینکه مختص به یک قوم خاص نیست و به همه تعلق دارد. البته تلاشهای زیادی برای مصادره آن نیز شده است که ترکها روی آن پافشاری میکنند. مصادره کردن نوروز امری پسندیدهای نیست بلکه باید روی اشتراکات تاکید شود و گفته شود که نوروز رسمی مشترک بین همه کشورها است. در تمام آثار شعرای ایران از نوروز نام برده شده است. حتی در ترکیه نیز تم ادبی به نام «نوروزیه» وجود دارد و از اهمیت زیادی به عنوان یک عنصر فرهنگی برای دیپلماسی عمومی برخوردار است. در پژوهشی که در جهان ایرانی انجام دادم از سین کیانگ چین تا آلبانی، آسیای مرکزی و قفقاز، آسیای صغیر و بین النهرین، عنصر نوروز را دنبال کردم. حتی در دوره پیش از صدام نیز عراقیها زیر طاق کسری در تیسفون نوروز را جشن میگرفتند. حتی شنیده ام که در تاتارستان کتابی چاپ سال ۱۹۱۷ به عنوان جشن نوروز منتشر شده است. جشن نوروز در ولگا و در دربند قفقاز برگزار میشده و یا در آلبانی که نشان میدهد نوروز پراکندگی زیادی دارد. حتی ما شاهد هستیم که از دوره اوباما در کاخ سفید سفره هفت سین قرار داده میشود و نوروز امری مرسوم شده است.
از اسم نوروز که فارسی است میتوان دریافت که خاستگاه آن بدون شک ایران است. برای مثال مولوی را در نظر بگیرید که خودش میگوید که هم متعلق به فرغانه و هم ترکستان است. پایان فرغانه منتهی به ایغورستان سین کیانگ میشود که جهان ترک است. اما این سمت جهان ایرانی بوده که بعدها عناصر ترک آن را تغییر دادند. مولوی میگوید که در بلخ زاده شدم و زبان فارسی داشتم و ایرانی بودم. ضمن اینکه در آن زمان افغانستانی وجود نداشت. وی سپس در قونیه ساکن شد؛ بنابراین مولوی متعلق به همه است و میتوان آن را به ستارهای تشبیه کرد که هر کس از هر کجا میتواند به آن نگاه کند. ما دعوا بر سر این داریم که مولوی به کجا تعلق دارد مهم این است که اهمیت وجود را دریابیم. نوروز که کلمه فارسی است و همه چیز درباره آن مشخص است، اما میبینیم که جمهوری آذربایجان تار، دف و کمانچه را به نام خود میزند که هر سه کلمه نیز فارسی محسوب میشود و تصاویر آن پشت اسکناسهای یک مناتی چاپ میشود که بیشترین مبادلات را در بین مردم دارد. ما نمیتوانیم نسبت به این مسائل بی تفاوت رفتار کنیم، اما میتوانیم مشارکت داشته باشیم. خاستگاه اصلی نوروز در ایران بوده است، اما عوامل وحدت بخش را نیز باید در نظر داشته باشیم، میتواند شامل، افراد بزرگ و سرشناس، آثار معماری، ادبی، جشنها و بزرگداشتها باشد. لولا داسیلوا وقتی که به سیرالئون سفر کرده بود به مردم آن کشور گفت که زبان مشترک داریم و میتوانیم روی این مساله بیشتر همکاری داشته باشیم. آن هم در صورتی که زبان دو کشور پرتغالی و هم اینکه استعماری است. پس چه خوب است که از زبان فارسی به منظور عاملی برای وحدت استفاده کنیم. اگر فرهنگ عاملی برای وحدت نشود در نهایت به تفرقه خواهد رسید. عناصر پیوستگی ایران با کشورهای همسایه بیشتر از عوامل گسستگی است. هر موضوعی را که مینگریم متوجه میشویم که فرصتی برای نزدیکی و اتصال بیشتر به یکدیگر است. وقتی که به این نوع از قلمروها سفر میکنید هیچگاه احساس غریبی نمیکنید. محمد کاشغری میگوید: "تُرک بدون کلاه و فارس بدون ترک وجود ندارد" یعنی برای مردان ترک کلاه همچون حجاب بوده است. اشاره پروین اعتصامی به شعر "در سر عقل میباید بی کلاهی عار نیست" یعنی اینکه در جهان ترک وقتی در خانهای به صدا در میآمد، ابتدا مردها کلاه را بر سر میگذاشتند و سپس به استقبال تازه وارد میرفتند. کاشغری تاکید میکند آن که طور نیاز است که مردان ترک بدون کلاه به بیرون نروند، یعنی مرد ترک و کلاه لازم ملزوم یکدیگرند نزدیکی و قرابت ترکها و فارسها نیز از ضروریات دو ملت است.
در سال ۲۰۰۱ در بخش جنوبی تاجیکستان فستیوال همه گیر نوروزی برگزار شد که به دعوت سفیر نیز من در آنجا حضور داشتم و عنوان فستیوال نیز «نوروز هزاره نو» بود. در آنجا نمایشگاهی ایجاد شده بود و غرفههای متعددی وجود داشت. در آنجا انواع ابزار و ادوات کشاورزی و ملزومات زندگی و تولیدات محصولات روستایی و دامی نیز به نمایش گذاشته شده بود. همچنین در زمینه خوراکیهای روستائی از جمله انواع نانهای سنتی از پخت سمنو تا انواع غذاها غرفههایی برپا شده بود. در برگزاری مراسم عقد نیز مانند ایران قند بر سر عروس و داماد ساییده میشد. در آنجا احساس بر این بود که چقدر فرهنگها به هم نزدیک است به گونه ایی که انگار آغاز فرهنگ از روستاها نشأت میگیرد. فرهنگ مانند جویباری که از نقطهای از دور دست سرچشمه میگیرد و زلال است، از روستهای دور دست با اصالت و نجابت تولبد میشود. سرچشمهای که جاری و وارد رود میشود و جویبارهای متعدد به آن میپیوندند و سر راه برخی آلودگیها به آن راه پیدا میکند. مانند این که در این مسیر وقتی این سنتها به شهرهای صنعتی میرسد معانی خود را از دست میدهد. آنجا نوروز را به این نگاه دیدم. در آنجا مراسم کشتی گیری، بزکشی، چوگان وجود داشت و نمایشهایی نیز اجرا میشد. در آنجا پیرمرد تاجیکی را دیدم که دوتار ساخته بود و از او پرسیدم که قیمتش چند است. وقتی از آن استفاده کردم کیفیت خوبی داشت و به آن پیرمرد گفتم قیمت آن چند است؟ وی آن را بدون دریافت مبلغی به من داد و من هر کاری کردم وجهی دریافت نکرد و من غنا را در عین فقر مشاهده کردم چرا که وی تنها دو عدد دوتار ساخته بود و یکی از آنها را به من هدیه داد.
پوشکین چکامهای بلند به نام «یوگنی آنه گین» دارد که گفته میشود دایره المعارف روستایی روسیه است. در همان جشن مهم دایره المعارفی واقعی از زندگی روستائی تاجیکستان دیدم که مجموعه تمام ابزارها و شیوههای تولید روستایی و دامی را به نمایش میگذارد. یعنی اگر کسی از شهر به این نقطه سفر میکرد توسط آن میتوانست به همه جزئیات آگاه شود.
نوروز دیگری را در باکو شرکت کردم و خاطره خوبی از آن دارم که با خط درشت آن را روی یک مقوای آبی آسمانی نوشته ام که از زبان پسری عاشق به دختری است که دوستش دارد: "دل من آخرین چهارشنبه سال، دل تو اولین روز بهار. وه چه نزدیک چه دور"
در روسیه اقوام مسلمان در دربند (در قفقاز شمالی) و منطه ولگا نوروز را جشن میگیرند. جشنی مشابه نوروز نیز به نام «ماسلنیتسا» در اواخر زمستان برگزار برگزار میشود که در آن پن کیک پخته میشود. این ناحیه بیشتر در بخش اروپایی روسیه است. همانطور که میدانیم روسیه دو بخش اروپایی و آسیایی دارد. بخش اروپایی آن ۲۵ درصد خاک آن و ۷۵ درصد جمعیت است. این در حالی است که بخش آسیایی ۷۵ درصد خاک و ۲۵ درصد جمعیت را تشکیل میدهد. جمعیتها پراکنده و اقوام متعددی حضور دارند. حتی بت پرستی نیز در برخی نواحی رایج است و جمعیت بودایی و مسیحی نیز حضور دارند. اگر بخواهیم جامعه روسیه را بررسی کنیم باید به بخش اروپایی توجه کنیم. جالب است بدانیم که در قرن دهم میلادی روسها از کی یف ظهور کردند و از درون اوکراین دولتی به نام روس _ کی یف ایجاد شد. منظور از روس Rus است و با دو تا اس نوشته نمیشود. در قرن سیزدهم نیز مغولها آمدند و حدود ۲۵۰ سال اردوی زرین از سمت چین تا دریای سیاه در آنجا حکومت کرد و روسها خاجگزار و برده مغولها بودند. از قرن شانزدهم بود که رومانفها آمدند و سنتهای نوروزی رشد کرد. در آسیای مرکزی سه ساتراپ نشین در دوران هخامنشی به نامهای مارگیانا، که الان «مرو» مرکز آن است، فرگیانا که همان فرغانه است و دیگری سغدیانا که سمرقند و خجند در همان قلمرو مستقر هستند. سغدیها مردمانی از نژاده ایرانی بودند که رابط بین چینیها و امپراطوری روم در تجارت ابریشم بودند. سالها به دنبال تحقیق در این مساله بودم که چه زبانی بین چین و امپراطوری روم مشترک بوده است بعد متوجه شدم که این سغدیها بودند که هم زبان چینی و هم رومی میدانستند و باعث برقراری ارتباط میشدند.
منبع: خبرآنلاین