کد مطلب: ۹۱۷۳۹۵
|
|
۱۶ مهر ۱۴۰۴ - ۱۰:۴۱

راه‌هایی برای یک منتقد خوب بودن

راه‌هایی برای یک منتقد خوب بودن
برخی منتقد را دشمن نویسنده می‌دانند و نقد ادبی را زائده‌ای بی‌حاصل و اضافی، و نویسندگان نقد‌ها را اصولا جزء نویسندگان محسوب نمی‌کنند. واقعا بهترین نقد‌های کتاب‌ها چه کاری انجام می‌دهند؟ وضعیت کنونی زیست نقد چگونه است؟

به گزارش مجله خبری نگار،، اینها پرسش‌هایی است که «آدام مورگان»، بنیانگذار موسسه و نشریه نقد کتاب شیکاگو در این مقاله تلاش دارد تا به آن پاسخ دهد؛ و نیز نگاهی دارد به وضعیت نقد کتاب در آمریکا که به احتمال زیاد در بسیاری از کشور‌ها چنین وضعیتی دیده می‌شود.

او در این مقاله که در مجله تخصصی ادبیات امروز جهان (World Literature Today) منتشر شده است می‌نویسد:

صحنه موردعلاقه من در اقتباسی از «زنان کوچک» نوشته گرتا گروینگ زمانی است که پروفسور فردریش بوهر، چند داستان کوتاه نوشته خانم رمان‌نویس تازه به‌دوران رسیده‌ای به نام جو مارچ را می‌خواند و می‌گوید: «انصافا از آنها خوشم نیامد. به نظر من آنها خوب نیستند.»

خانم جو برآشفته می‌شود و پیش از آن‌که گلوی پروفسور را بفشارد پاسخ می‌دهد: «چه کسی شما را عالم اعظم دانستن چه چیزی خوب است و چه چیزی بد کرده است؟ شما همیشه یک منتقد خواهید ماند و هرگز نویسنده نخواهید شد و دنیا فراموش خواهد کرد که شما حتی وجود داشته‌اید.»

اهالی ادبیات همیشه به این جمله می‌خندند، زیرا به نظر می‌رسد که حقیقت دارد. در تصور عمومی، نویسندگان خدایگان هستند. آنان جهان‌هایی را در مکان‌هایی بازمی‌آفرینند که پیش از آن فقط تاریکی بود. از سوی دیگر، منتقدان شخصیت‌های منفی، کینه‌توز و گوشت‌تلخی هستند؛ همچون اهریمن در بهشت گمشده جان میلتون، شاعر انگلیسی قرن هفده میلادی، آن هنگام که آسمان را نفرین می‌کند و می‌گوید: «ای خورشید، به تو می‌گویم که چه‌سان از انوار تو متنفر هستم.»

در واقعیت، این دوقطبی کردن میان نویسنده و منتقد خطا است. یک نقد کتاب بسیار خوب می‌تواند به همان اندازه یک داستان کوتاه خیلی خوب غنی، سرگرم‌کننده و روشن‌گرانه باشد. نقد خود ادبیات است – گونه‌ای تغییریافته از یک اثر غیرداستانی خلاقانه که می‌تواند در قالب ظرفیت خود شکل بگیرد. نشریات تجاری، چون هفته‌نامه ناشران، نشریه نقد کرکاس و بوک‌لیست معمولا چند ماهی به تاریخ انتشار یک کتاب مانده، نقد‌های کوتاهی در اندازه ۲۰۰ تا ۳۰۰ کلمه درباره آن منتشر می‌کنند. روزنامه‌هایی همچون بوستون گلوب و مجلاتی مثل اسلیت، هنگامی که کتابی وارد بازار می‌شود، نقد‌هایی حدود ۸۰۰ تا ۱۲۰۰ کلمه منتشر می‌کنند. مجلات تخصصی، چون بوک‌فروم، جهان ادبیات امروز و نقد کتاب نیویورک همسان با نشریات علمی، چون پژوهش نقادانه (Critical Inquiry) هرگاه اراده کنند نقد‌ها و مقالات نقادانه طولانی، به هر اندازه که بخواهند، می‌نویسند.

با این وجود طی بیش از بیست سال گذشته، بسیاری از نشریات عام‌المنفعه همگی با هم نشر نقد کتاب را متوقف کرده و منتقدان را برای فرصت‌های رشد و شکوفایی و دریافت دست‌مزد رها کرده‌اند. رسانه‌های دیجیتال نوین در حال پر کردن این شکاف هستند و گستره وسیع‌تری از کتاب‌ها را پوشش می‌دهند؛ هرچند بیشتر آنها بودجه کمتری در مقایسه با پیشینیان رسانه‌ای خود دارند.

با تمامی این احوال باید پرسید چه چیزی یک نقد خوب را واقعا خوب می‌کند؟ این روز‌ها چه کسانی آنها را می‌نویسند؟ و چرا بسیاری از نشریات انتشار این نقد‌ها را متوقف کرده‌اند؟ روی سخنم با دو دوجین منتقد حق‌التحریری و منتقدان تمام‌وقت است که پاسخی برای آن پیدا کنند.

***

در اواخر دهه سال ۲۰۰۰ من به عنوان دانشجوی بیست‌وسه‌ساله رشته هنر‌های زیبا، کار نوشتن نقد کتاب را آغاز کردم، زیرا به‌نظر می‌رسید سریع‌ترین روش برای منتشر شدن مطالبم است. به تازگی به شیکاگو رفته بودم؛ جایی که چریل رید، دبیر جدید بخش کتاب‌های جدید شیکاگو سان‌تایمز شده بود. جنیفر دی خیلی زود همان سمت را در شیکاگو تریبیون به‌دست آورد، کریستین نیومن دبیر ادبی مجله شیکاگو مگزین بود و شیکاگو ریدر به‌طور مرتب نقد‌هایی درباره کتاب‌های نویسندگان محلی منتشر می‌کرد.

نمی‌دانستم چگونه با این آدم‌ها تماس برقرار کنم، اما خانم جسیکا کریسپین، بنیان‌گذار نشریه الکترونیکی بوک‌سلات (Bookslut) آمد تا در دانشکده تحصیلات تکمیلی من سخنرانی کند؛ خودم را معرفی کردم و پرسیدم که آیا می‌توانم برای سایت او مطلب بنویسم؛ پاسخ داد بله. حق‌الزحمه؟ هیچ. با این وجود بسیار خوشحال شده بودم. (این روز‌ها هیچ یک از آن نشریات در نسخه‌های چاپی خود دبیر سرویس کتاب یا بخش اختصاصی نقد کتاب ندارند. یوک‌سلات در سال ۲۰۱۶ تعطیل شد. من در دهه ۲۰۱۰ به عنوان نویسنده حق‌التحریری در مجله شیکاگو کتاب‌ها را پوشش می‌دادم، تا اینکه یکی از سردبیر‌ها از من خواست تا کتابی را پیشنهاد بدهم؛ چند کتابی را معرفی کردم و سپس درباره یکی از آنها نوشتم که خیلی مورد توجه قرار گرفت، زیرا «در واقع خودش می‌خواست چنین مطلبی بنویسد.» تقریبا در همان زمان، معاون خبر آن زمان روزنامه شیکاگو سان‌تایمز از من خواست تا بخش کتاب آن روزنامه را بگردانم. حق‌الزحمه؟ هیچ. خیلی ناراحت شدم.)

برویم به دهه ۲۰۰۰، چند روز پس از آن که به موسسه بازاریابی رسانه رفته بودم، تازه دریافتم که مشکلی وجود دارد: اصلا نمی‌دانستم چگونه نقد کتاب بنویسم. در کتابخانه‌ها به دنبال کتاب‌های تخصصی درباره چگونه نوشتن نقد ادبی گشتم؛ چیزی به‌دست نیاوردم. بکا رودفیلد، یکی از منتقدان نشریه واشنگتن‌پست می‌گوید «فکر نمی‌کنم کتابی درباره چگونه رمان بنویسیم واقعا به کسی کمک کند تا رمان بنویسد؛ بنابراین، منتقدان نیز از این نظر تافته جدابافته نیستند.» و می‌افزاید: «من همان‌طور که آموختم چگونه مقاله بنویسم، نوشتن نقد را نیز یاد گرفتم؛ و تصور می‌کنم بیشتر رمان‌نویس‌های مطرح به همین روش داستان‌سرایی را آموختند: بیشتر وقتم را به خواندن گذراندم.»

خانم الکساندر جیکوبز، منتقد نیویورک‌تایمز نیز تجربه مشابهی داشت. او می‌گوید: «پدرم عادت خیلی خوبی داشت؛ نقد‌های منتقدانی، چون آناتول برویارد یا کریستوفر لمان هاپت را از روزنامه‌ها می‌برید و برای گم نکردن صفحات لای کتاب‌‍‌هایی که خریده بود می‌گذاشت؛ و وقتی برخی از این کتاب‌ها را درآوردم، این تکه‌های زرد کاغذ بیرون افتادند؛ گویی که پدرم از ورای همه آنها با من حرف می‌زد.»

البته من برعکس این منتقدان، با خواندن نقد‌های سینمایی راجر ابرت بزرگ شدم و نه نقد‌های کتاب. خوشبختانه، به جست‌و‌جو درباره توصیه‌های تخصصی ادامه دادم تا اینکه به معدن طلا رسیدم: شش قانون جان آپدایک، نویسنده آمریکایی درباره نقد ادبی در مقدمه مجموعه مقالات او با نام «گردآوری قطعات» که در سال ۱۹۷۵ منتشر شده بود:

یک: سعی کنید بفهمید که نویسنده می‌خواسته چه کند و او را برای رسیدن به چیزی که تلاش کرده ولی نتوانسته بیان کند سرزنش نکنید.

دو: به اندازه کافی نقل‌قول مستقیم، به‌ویژه عبارات طولانی از کتاب بیاورید تا خواننده نقد بتواند برداشت و سلیقه خودش را نیز داشته باشد.

سه: توصیف‌های خود از کتاب را با عباراتی هرچند کوتاه از کتاب تایید کنید و از نوشتن خلاصه‌های مبهم بپرهیزید.

چهار: در نوشتن خلاصه داستان زیاده‌روی نکنید و پایان قصه را لو ندهید. خود من در دوران آغاز به کارم از منتقدان وراجی که گویی، چون مالکین مست درباره رعایای خود زیاده‌گویی می‌کردند خشمگین می‌شدم. نکته جالب این است که خود خوانندگان کتابی را آنگونه که نویسنده انتظار دارد نمی‌خوانند و حتی بدون پیش‌آگاهی از طرح داستانی، منتقدان بی‌رحمی هستند.

پنج: اگر کتاب کم و کاستی دارد، به مثال‌های موفقی از دیگر نویسندگان و یا هرجایی دیگر، در کنار همان اشکالات اشاره کنید. تلاش کنید تا اشکال را درک کنید؛ اطمینان پیدا کنید، که مشکل از شما است یا نویسنده؟

ممکن است بتوان به این پنج مورد مشخص، نکته ششم کمی مبهمی را نیز اضافه کرد؛ که مربوط به خلوص واکنش شیمیایی میان محصول تولیدشده و ارزیاب آن است. نقد کتابی که شما را از پیش به دوست نداشتن آن ترغیب می‌کند نپذیرید؛ یا آن که دوستانه می‌خواهد از آن خوشتان بیاید. تصور نکنید که مدافع هر سنتی یا هر استاندارد گروه خاصی هستید؛ جنگجوی تفکر خاص یا کارمند اصلاحات از هر نوعی. هرگز، هیچ‌گاه تلاش نکنید در رقابت با دیگر منتقدان نویسنده را «سر جایش بنشانید»؛ کتاب را نقد کنید نه نام و آوازه نویسنده را. بهتر است ستایش‌گر و همیار باشید تا سرزنش‌گر و نفی‌کننده. پیوند میان منتقد و مخاطب او برمبنای برخی لذت‌های فرضی است و تمام تلاش ما باید بر این مبنا باشد.

جو مارچ اگر می‌دانست که کسی، چون آپدایک به دلیل رمان‌هایش شناخته می‌شود و نه منتقدان کتاب‌هایش، ذوق‌زده می‌شد. درهر حال، قوانین آپدایک درباره نقد به من کمک کرد تا دریابم چه کتاب‌هایی را برای نقد کردن انتخاب کنم، چطور از آنها نقل‌قول کنم و چگونه درباره آنها عادلانه حرفی بزنم.

همچنان، دو نکته مهم وجود دارد:

چگونه نقد را شروع کنیم و چگونه آن را به پایان برسانیم.

***

بسیاری از منتقدان کتاب در نوشتن چند جمله نخست در عذاب هستند. برخی اوقات، چند دقیقه طول می‌کشد و بعضی وقت‌ها یک هفته پراضطراب. من شخصا نمی‌توانم اگر ندانم از کجا باید شروع کنم، حتی کلمه‌ای بنویسم.

ران چارلز، یکی از منتقدان نشریه واشنگتن‌‍‌پست در سال ۲۰۰۵ می‌گوید: «شاید یک‌سوم وقتم را برای یافتن شروع مطلب صرف می‌کنم.»

و می‌افزاید: «خوانندگان من به طرز عجیبی مشغولیت دارند. اگر نتوانم در چند جمله نخست نظر آنها جلب کنم، همه چیز تمام است. هیچ‌کس عاشق شما نیست تا بخواهد نقدتان را بخواند. نقد باید جذاب، جالب توجه و هیجان‌انگیز باشد.»

شاید پارول سیگال، یکی از منتقدان نیویورک تایمز و نشریه نیویورکر بهترین نمونه برای جملات آغازین یک نقد باشد. نوشته‌های او اغلب با عباراتی مانند مطالب یک مجله شروع می‌شود؛ جملاتی شفاف و غیرقابل ندیدن مثل:

در بهار سال ۱۹۹۵ چندین مار در سواحل کالیفرنیای جنوبی دیده شدند.

پرده از برابر اتاقی تاریک و دودگرفته بالا می‌رود.

در چند سال اخیر، جانوران بدون سر در پارک‌های شهر دیده شده‌اند؛ بیشتر شبیه بز و گاهی مثل مرغ و برخی اوقات خوک.

برای برخی منتقدان پایان نقد حتی سخت‌تر است؛ جیکوب می‌گوید: «عاشق شروع مطلب هستم، اما همان‌طور که سردبیر صبور من شاهد است برای پایان آن خون به جگر می‌شوم.»

منتقد دیگری نیز با پایان‌بندی نقد به شدت مشکل دارد و می‌گوید: «در اولین نوشته همه چیز را ول می‌کنم و بعد دوباره برمی‌گردم برای نوشتن؛ خیلی دوست دارم پایان مطلب را با نقل‌قولی تمام کنم؛ عبارتی که گویای چیزی باشد که تلاش کردم بگویم یا حتی به‌طرزی خنده‌دار، مخالف آنچه نوشته بودم. برخی اوقات، عبارت پایانی را پاک می‌کنم و از نو می‌نویسم؛ کاری که هیچ‌وقت برای آغاز نقد انجام نمی‌دهم.»

در سال ۲۰۱۶، تحت تاثیر نشریاتی مثل «کمی نقد» (The little Review) و نقد کتاب لس‌آنجلس، مجله آن‌لاین نقد کتاب شیکاگو را راه‌اندازی کردم. هنگامی که دستورالعمل‌های نقد را برای منتقدین خودم مشخص می‌کردم، که شامل شش قانون آپدایک هم می‌شد، براساس بازخورد‌هایی که از سردبیرانم داشتم، چهار قانون به آن اضافه کردم:

هفت: بگویید که چه چیزی از این کتاب ارزشمند است. همان اول آن را بنویسید؛ چرا باید این کتاب را مردم بخوانند؟

هشت: درباره داستان کامل توضیح دهید؛ به نوشته‌های پشت جلد یا توضیحات ناشر بسنده نکنید؛ کمی بیشتر به عمق داستان بپردازید و از گفتن ۵۰ تا ۷۰ درصد داستان، بدون آن‌که کل قصه را لو دهید، نترسید.

نه: بیش از آنکه بگویید کتاب خوب است یا بد، درباره ماهیت کلی آن بگویید. چه چیزی از کتاب می‌توانید یاد بگیرید؟ صرف‌نظر از اینکه مخاطب شما چه چیزی را دوست دارد؛ قضاوت شما در مرحله دوم است.

ده: شفاف و دقیق بنویسید. عبارات ستایشی، چون «نوشتاری عالی»، «تحقیقی شگرف» و عبارات کلیشه‌ای واقعا هیچ کمکی به ما نمی‌کند. ساختار، لحن و چکیده کتاب را تا جایی که می‌توانید به وضوح بنویسید؛ مثال‌هایی بیاورید که خواننده با آن آشنایی دارد (مثلا: داستان بیگانه همان آرواره‌های کوسه است، اما در فضا.)

روتفلد می‌گوید: «راه‌های بسیاری برای منتقد خوب بودن است؛ درست مثل رمان‌نویس یا شاعر بودن. بهترین منتقد‌ها روش و حساسیت‌های خاص خود را دارند؛ و بهترین آنها واقعا غافل‌گیرکننده هستند. ایجاد تعادل بین دو امر ضروری بسیار دشوار است: کتاب‌های جیمز وود را می‌خوانیم، چون جیمز وود آن را نوشته است؛ با تمامی دغدغه‌ها و علاقه‌های متفاوتش. اما همچنین جیمز وود را می‌خوانیم، زیرا دقیقا نمی‌دانیم قرار است چه بگوید.

***

هنگامی که جو مارچ میان نویسنده و منتقد تمایز می‌گذاشت که در سال ۲۰۲۵، اغلب هر دو یکی هستند. نگاهی به بخش نقد کتاب نشریه نیویورک تایمز بیندازید؛ تقریبا همه منتقدان خودشان کتاب هم نوشته‌اند. در حقیقت، تا جایی که می‌دانم، فقط هفت منتقد کتاب تمام‌وقت باقی مانده‌اند: سه منتقد در نیویورک‌تایمز، دو نفر در واشنگتن‌پست و در هر کدام از نشریات وال‌استریت ژورنال و مجله نیویورک و اسلیت یک منتقد؛ اگرچه منتقد نشریه اسلیت گاهی برنامه‌های تلویزیونی نیز اجرا می‌کند.

چارلز، یکی از منتقدان کتاب می‌گوید: «درحال حاضر تعداد کسانی که روی ماه قدم گذاشته‌اند بیشتر از کسانی است که از راه نقد امرار معاش می‌کنند.» مابقی منتقدین حق‌التحریر هستند – و بنابر گزارش اتحادیه روزنامه‌نگاران حق‌التحریری، تقریبا یک‌سوم آنها کمتر از حداقل دستمزد استاندارد از راه نوشتن نقد کتاب درآمد دارند. برخی نشریات اصلا توانایی پرداخت حق‌التحریر را ندارند؛ سازمان‌های غیرانتفاعی مبلغی بین ۲۵ تا ۱۰۰ دلار برای هر نقد دستمزد می‌دهند. تعداد اندکی از روزنامه‌ها هنوز بین ۲۵۰ تا ۶۰۰ دلار برای هر نقد می‌دهند و میزان حق‌التحریر نشریاتی، چون نیویورک تایمز، نیویورکر و مجله نقد کتاب نیویورک از سوی حامیان مالی به همان مبلغ پرداخت می‌شود.

مایکل هارت، یکی از منتقدان حق‌التحریری و جانشین سردبیر پیشین مجله اپرا می‌گوید: «یکی از دشوارترین بخش‌های نوشتن نقد حق‌التحریری این است که ناچار هستید بخش قابل‌توجهی از کتاب را پیش از ارائه نقد بخوانید. انصافا چه کسی وقت و درآمد کافی دارد تا چنین کاری انجام دهد؟ بسیاری از منتقدین حق‌التحریر یا درباره اینکه کتابی را دوست داشته‌اند درحالی که بیشتر کتاب را نخوانده‌اند دروغ می‌گویند، یا درباره کتاب‌های نویسندگانی می‌نویسند که کتاب‌هایشان بسیار پرسروصدا بوده‌اند.»

نکته دردآور دیگر درباره حق‌التحریر‌ها چیست؟ این است که جا‌هایی که برای نقد کتاب پول می‌دهند درحال ناپدید شدن هستند. جی. هوارد روزیر، یکی از منتقدان و عضو هیات‌مدیره انجمن ملی منتقدان کتاب می‌گوید: «در زادگاه من، شیکاگو، هر دو روزنامه‌های معتبر و پرتیراژ در واقع هیچ کتابی را پوشش نمی‌دهند و نشریاتی که بخش نقد کتاب دارند، پول زیادی پرداخت نمی‌کنند. در چنین شرایطی، نوشتن نقد کتاب بدون درآمد تدریس کردن و یا داشتن شغل تمام‌وقت دیگر، کار بسیار دشواری است.»

***

در آمریکا نقد کتاب از سال ۱۷۲۱ که جیمز فرانکلین روزنامه طوفان نیوانگلند را تاسیس کرد به روزنامه‌ها راه پیدا کرد؛ برادرش، بنجامین فرانکلین با نام مستعار سایلنس دوگود در ستونی درباره نویسندگان دیگر هجویه می‌نوشت. در دهه ۱۸۳۰، ادگار آلن پو خیلی پیش از آنکه برای داستان‌ها و شعرهایش معروف شود، به‌خاطر نقد‌های کتاب در نشریه پیام ادبی و دیگر نشریات شناخته می‌شد.

بنابراین، چرا طی ۲۰ سال گذشته تعداد زیادی روزنامه و مجله بخش نقد کتاب خود را یا تعدیل کرده‌اند یا تعطیل؟

گویا نخستین ضربه، گذار نشریات از شرایط چاپی به دیجیتالی بود. از زمان رونق گرفتن نشریات دیجیتال، معیار عملکرد هر بخش از نشریه، تعداد مخاطبین هر یک از مقالات بود و این تعداد برای نقد‌های کتاب خوب نبودند.

لینکلن مایکل، سردبیر ارشد نشریه ادبی الکترونیک بین سال‌های ۲۰۱۴ تا ۲۰۱۷ می‌گوید: «به یک‌باره حجم فهرست‌نویسی کتاب‌ها، مقالات مرتبط با انتشارات کتاب‌ها یا گفت‌و‌گو با نویسندگان نسبت به نقد مستقیم یک اثر بالا رفت. وقتی حجم مراجعات توسط پژوهش‌های رسانه‌های اجتماعی منتشر می‌شود، می‌بینید که بیشتر مردم روی تیترهایی، چون «ده رمان برتر ترسناک» انگشت می‌گذارند تا نقد یک کتاب ترسناک که نامش را نشنیده‌اند.»

همین امر وقتی طی سال‌های ۲۰۱۶ تا ۲۰۱۹ سردبیر نقد کتاب نیویورک بودم درباره خود من مصداق داشت: حتی نشریه‌ای که در نام خود واژه «نقد» را یدک می‌کشد، نقد کتاب کمترین علاقه‌مندان را میان مخاطبان خود دارد. فهرست‌ها، گفت‌و‌گو‌ها و مقالات در رسانه‌های اجتماعی بیشتر مخاطب دارد و بازدیدکننده بیشتر در دیگر سایت‌ها.

هارت می‌گوید: «هنگامی که در مجله اپرا بودم، ما تنها نشریه پررونقی بودیم که همچنان دقیقا نقد کتاب را منتشر می‌کردیم؛ منظورم از دقیقا یعنی مشخصا نقد خود کتاب است نه اینکه کتاب را در متن فرهنگی گسترده بررسی کنیم یا برخی بخش‌های آن را منتشر کنیم. هرچند، فکر نمی‌کنم حتی همان نشریه اکنون نقدی منتشر کند. حتی نمی‌دانم سمت سردبیر نقد کتاب آنجا یا هرجای دیگری وجود داشته باشد.»

برای بسیاری از بخش‌های نقد کتاب، آخرین میخ بر تابوت زمانی زده شد که شرکت‌های سهامی و موسسات مالی خریدن روزنامه‌ها را آغاز و آنها را مانند شرکت‌های دانش‌پژوه مدیریت کردند. (بنابر تحقیقات موسسه ملی پژوهش‌های اقتصادی، بین سال‌های ۲۰۰۲ و ۲۰۱۹ تعداد روزنامه‌هایی که توسط شرکت‌های سهامی خصوصی خریداری شدند از ۵ درصد به ۲۳ درصد رسید.) وقتی سرمایه‌داران لاشخور تعدیل نیرو‌های اتاق خبر را آغاز کردند، به همه چیز با معیار وجب کردن نگاه کردند. حدس بزنید، کدام بخش‌ها باید قبل از همه حذف می‌شدند؟

***

دفاتر کمتر، پرداخت‌های پایین‌تر، هفت شغل تمام‌وقت؛ واقعا شبیه جوک‌های وحشیانه در فیلم‌های برنده جایزه اسکار می‌ماند.

با این وجود در واقعیت نقد ادبی در سال ۲۰۲۵ این پرسش مطرح است که چرا به‌نظر می‌رسد اکنون تعداد منتقد خوب کتاب بیشتری داریم؟

برای برخی، نقد کردن کتاب مثل کار‌های خدمات عمومی رایگان است. سامر فرح، شاعر و منتقد حق‌التحریری می‌گوید: «برخی اوقات نقد می‌نویسم، زیرا این کار ثابت می‌کند که کسی هست که با نوشتار وقت خود را بگذراند. نمی‌توانم به چیز دیگری فکر کنم غیر از اینکه اگر من درباره کتاب ننویسم، آیا شخص دیگری این کار را خواهد کرد؟»

روزیر این سخن را تایید می‌کند و می‌گوید: «جدی فکر کردن به ادبیات به من حس اجتماعی بودن می‌دهد؛ که به نوبه خود حس اشتیاق در انجام پروژه‌های اجتماعی خودم را تقویت می‌کند.»

برای منتقدان دیگر، نوشتن نقد کتاب نوعی سرگرمی روشنفکری است. چلسی لیو، منتقد حق‌التحریری و دبیر پیشین نقد در نشریه رامپوس می‌گوید: «نقد کتاب نوشتن شما را ترغیب می‌کند تا با دیدگاه‌های گسترده‌تر و پیچیده‌تری مواجه شوید و دریابید درباره تمامی آنها چگونه فکر می‌کنید. دیدن نام منتقدان هوشمند در صفحات نشریات هرکسی را به این فکر می‌اندازد که باهوش‌تر است؛ یا شاید متفکر بهتری است.»

کار دیگری نیز وجود دارد که نشریات می‌توانند انجام دهند تا به دنیا یادآوری کنند که منتقدان کتاب هنوز زنده هستند: هنگام نقل‌قول کردن از ما، نام ما را نیز عنوان کنند. جملات نقد‌های کتاب در پشت جلد، روی جلد و داخل میلیون‌ها خلاصه‌نویسی‌ها آورده می‌شوند درحالی که هیچ‌کس نمی‌داند آن را چه کسی گفته است؛ معمولا این جملات به نشریات نسبت داده می‌شوند.

ران چارلز به طنز می‌گوید: «وقتی پای نظری انتقادی نامی مثل دوییت گارنر را می‌بینم درحالی که اسم من حذف شده است، همه فکر می‌کنند که واشنگتن‌پست آن را گفته است. با این وجود، فکر می‌کنم تعداد کسانی که نام یک منتقد کتاب را می‌دانند صد‌ها نفر باشد.»، اما همچنان تصور کنید که در مقابل، چطور نشریات واکنش نشان می‌دهند: منتقدی درباره اثر یا یکی از نویسندگان نظری می‌دهد و آنها فقط می‌نویسند «انتشارات پنگوئن» یا «رویورهد بوکس.»

این در حال است که هیچ فرمول رازآلودی در نوشتن یک نقد کتاب عالی وجود ندارد غیر از اینکه تمامی منتقدانی که با آنها صحبت کرده‌ام، با همان حس و حال، دقت و جست‌وجوگری یک رمان‌نویس یا شاعر نقد می‌نویسند. بهترین نقد‌ها به شما ایده‌های جدید ارائه می‌کنند، باعث خنده شما می‌شوند و شما را شگفت‌زده می‌کنند.

حتی اکنون و در همین شرایط، بزرگترین چالش یک منتقد این نیست که جایی را پیدا کند تا بابت نقد به او پولی پرداخت کند؛ بلکه، پیدا کردن صدای منحصر‌به‌فرد در میان این همه هیاهو و جنجال است.

وقتی از آلکساندر جیکوب پرسیدم: «چه تفاوتی میان یک نقد خیلی خوب با نقدی بسیار عالی وجود دارد؟»

منبع: ایسنا
ارسال نظرات
قوانین ارسال نظر