کد مطلب: ۸۸۲۹۱۵
|
|

خاطره بامزه و خواندنی شبنم مقدمی درمورد برادر عزیزش

خاطره بامزه و خواندنی شبنم مقدمی درمورد برادر عزیزش
بهنام و شبنم مقدمی از روابط خوب خواهر برادری و خاطرات بامزه‌شان می‌گویند.

به گزارش مجله خبری نگار، شاید اینطور به نظر برسد که ارتباط دو خواهر یا دو برادر باهم زیباتر و مستحکم‌تر از ارتباط یک خواهرو برادر است چرا که داشتن جنسیت مشترک، احساسات، عواطف، دنیا‌ها و حرف‌های مشترک را هم به دنبال خواهد داشت، اما اگر پای صحبت‌های شبنم مقدمی و برادرش، بهنام مقدمی بنشینید متوجه خواهید شد که ارتباط آنها با هم چقدر مستحکم و دوست‌داشتنی و دنیاهای‌شان با وجود داشتن بیش از یک دهه اختلاف سن تا چه حد به هم نزدیک است.

شبنم مقدمی: من و بهنام حدود ۱۱ سال اختلاف سنی داریم ولی با این وجود ارتباط‌مان یکی از بهترین ارتباط‌های خواهر و برادری است که بین آشنایان و فامیل می‌بینم. حتی کسانی هستند در اطرافیان‌مان که این اختلاف سن و شاید بتوان گفت فاصله نسلی را ندارند، اما نوع ارتباط‌شان به اندازه من و برادرم شیرین و صمیمی نیست.

من از نوجوانی کودک درونم بسیار زنده و فعال بود (می‌خندد) و کمی هم اخلاق و تخسی‌های پسرانه داشتم و همین موجب می‌شد بتوانم به برادرم نزدیک‌تر شوم. از یک سنی به بعد هم این بهنام بود که سعی می‌کرد به من نزدیک‌تر شود. برادرم سعی کرد زود بزرگ و با اخلاق افراد بالاتر از سن خودش آشنا شود. شاید بتوان اینطور گفت که در سن و سالی بهنام پله‌های رشد را دوتا یکی طی کرد تا به من نزدیک‌تر شود و از آن سن و سال به بعد نوع ارتباط ما بسیار صمیمانه و دوستانه‌تر شد؛ آنقدر که تا قبل از اینکه من ازدواج کنم وقت‌مان را مرتب با هم می‌گذراندیم. کلی از سفر‌های ایرانگردی‌مان با هم بود و حتی به نوعی همکار هم بودیم.

کامل‌ترین پک دانشگاهی برای ارتقای رزومه علمی را از ما بخواهید

بهنام مقدمی: شبنم نقشی بسیار ویژه در رشد من داشت. درست در سنینی که شخصیت من شکل می‌گرفت، همیشه کنار خواهرم بودم و اوقات‌مان را با هم سپری می‌کردیم. من سعی می‌کردم بزرگ‌تر از سنم رفتار کنم و به این قضیه دامن می‌زدم تا از نظر رفتاری و شخصیتی به خواهرم و سن ایشان نزدیک‌تر شوم. بودن در کنار خواهرم و زندگی در فضای هنرمندانه‌ای که او دوست داشت و دارد، همواره برایم لذتبخش بوده و هست.

شبنم مقدمی: وقتی مادرم بهنام را باردار بود، من به همه می‌گفتم که دوست دارم خواهر‌دار شوم. بعد که مشخص شد بچه پسر است، پدر و مادرم جرات نمی‌کردند این موضوع را به من بگویند، اما در صحبت‌های‌شان مدام تاکید می‌کردند که «داداشی داشتن هم خوب است» به این ترتیب شستم خبردار شد که از خواهر خبری نیست. (می‌خندد) تا اینکه برادرم به دنیا آمد و من که حدود ۱۰ سال کانون توجه والدین و فامیل بودم با وجود همه ملاحظات خانواده از مرکز توجهات خارج شده بودم و این موضوع در آن سن و سال برایم ناراحت کننده بود. همه سعی می‌کردند کاری کنند تا من به برادرم حسادت نکنم، اما خوب یادم هست که به برادرم حسودی می‌کردم؛ تا جایی که به مادرم می‌گفتم داداش را بدهیم مادربزرگ نگه دارد و ما هم گاهی برویم دیدنش (می‌خندد).

بعد از تولد برادرم به مدت یک ماه مدرسه نرفتم و بدون اینکه دلیل جسمانی داشته باشم، تب می‌کردم. تا اینکه دکتر خانوادگی‌مان به مادرم گفت که مشکل من همین خارج شدن از کانون توجهات است و اینکه به برادرم به چشم کسی که قرار است جای من را بگیرد، نگاه می‌کنم.

اسم برادرم را من انتخاب کردم

شبنم مقدمی: خانواده‌ام برای اینکه حسادت من به برادر تازه متولد شده‌ام کم شود، به من اجازه دادند تا اسم او را انتخاب کنم و من هم اسم بهنام را انتخاب کردم. یادم هست مرتب به من می‌گفتند حالا که اسمت با شین شروع می‌شود، اسمی انتخاب کن که شین داشته باشد مانند شهروز، شهرام و... اما من این اسم را دوست داشتم و آن را از یکی از داستان‌های مجله «کیهان بچه‌ها» انتخاب کرده بودم و مصرانه روی حرفم ایستادم و حتی وقتی شناسنامه برادرم را گرفتند فوری اسم داخل آن را چک کردم (می‌خندد).

ارسال نظرات
قوانین ارسال نظر