به گزارش مجله خبری نگار،پروین غفاری معروف به پری غفاری متولد ۱۳۰۹ بوده که در سال ۱۳۹۲ درگذشت پری غفاری در خاطرات خود نوشته است که رابطه عاشقانه با محمدرضا پهلوی داشته ولی بعد از مدتی محمدرضا پهلوی او را از کاخ بیرون انداخته است.
پری بعد از انقلاب ۵۷ خاطرات خود را در کتابی به نام سیاهی در دام شاه منتشر کرد این کتاب فقط یک بار در سال ۱۳۷۶ منتشر گردید بسیاری از کارشناسان معتقد بودند که اگر این کتاب مجدداً چاپ میشد یکی از پرفروشترین کتابهای تاریخ تبدیل میشد.
پروین غفاری سابقه بازیگری نیز داشت «فریاد نیمه شب» ساموئل خاچیکیان و «بن بست» میرمهدی صمدزاده و «زن و عروسک هایش» به کارگردانی اسماعیل ریاحی فیلمهایی هستند که پری غفاری بازی کرد. او یکی از نمادهای فیلم فارسی است. فیلم «موطلایی شهر ما» در کنار فردین به کارگردانی عباس شباویز نام او را به سر زبانها انداخت.
آخرین نبرد (فیلم ۱۳۵۱)
فریاد انسانها (۱۳۴۹)
رابطه (فیلم ۱۳۴۸)
گربه کور (۱۳۴۸)
گناه مادر (۱۳۴۸)
تونل (۱۳۴۷)
سکه دورو (۱۳۴۷)
فردای باشکوه (۱۳۴۶)
زن و عروسک هایش (۱۳۴۴)
مو طلایی شهر ما (۱۳۴۴)
بن بست (فیلم ۱۳۴۳)
فریاد نیمه شب (۱۳۴۰)
داستان شاه و پری حکایت دختری بوده که به واسطه فردوست و مادرش به کاخ شاه راه پیدا کرد و آرزوی ملکه شدن در این کار را در سر میپروراند پری با دلبری محمدرضا پهلوی را شیفته خود کرد و سرانجام شاه را علاقمند کرد، اما بعد از چند سال رابطه شاه با پروین غفاری او را شوکه کرد، چون به یک باره محمدرضا پهلوی با ثریا اسفندیاری ازدواج کرد.
پروین غفاری در کتابش مینویسد که محمدرضا پهلوی او را همچون تفالهای از کاخ بیرون انداخته است و رویای کاخ آرزوهایش ترکیده است.
پروین غفاری میگوید در حقیقت محمدرضا پهلوی مرا سرگرم تفریحات خود کرده بود در روزهایی که شاه و فوزیه از هم جدا شده بودند محمدرضا پهلوی به دنبال یک سرگرمی میگشت و پروین غفاری را انتخاب کرده بود.
پروین غفاری یکی از زیباترین زنان ایرانی به شمار میآمد و تصاویرش در مجله زن روز دیده میشد پروین دختر میرزا حسن غفاری همدانی بود اصالتا اهل تفرش بوده و پدرش در مجلس شورای ملی فعالیت میکرد آخرین سمت پدرش مشاور رئیس بازرسی مجلس بود پری میگوید پدرش مردی دقیق و آزادیخواه بود و زمانی که من پایم به کاخ باز شده بود و شاه به دور من میچرخید به من گوشزد میکرد که خطر در کمین من است و جذب دلبریهای محمدرضا پهلوی نشوم، اما رویای ملکه شدن در ذهن من باعث شده بود که گوشم به این حرفها بدهکار نباشد.
فردوست درباره آشنایی شاه و پری میگوید پری دختر ۱۶ ساله بود مو بور و قد بلندی داشت فردوست در یک مهمانی در باشگاه افسران پری را به همراه مادرش دید و نزد آنها رفت و خود را معرفی کرد فردوست در کتاب ظهور و سقوط سلطنت پهلوی مینویسد وقتی که به سمت آنها رفتم گمان کردند برای خودم میخواهم او را خواستگاری کنم وقتی که آدرس شان را گرفتم ماجرا را به محمدرضا پهلوی گفتم محمدرضا گفت مادر و دختر را به سرخه حصار بیاور و من رفتم سراغ آنها و پری و مادرش را به سرخه حصار بردم بعد از مدت کوتاهی محمدرضا آمد همه جلوی او بلند شدیم و بعد از معرفی، شاه مدتی با دختر ۱۶ ساله قدم زد و بعد از یک ساعت نزد من آمد و گفت که با پری قرار گذاشته است.
پری در ۱۵ سالگی یک بار عقد کرده بود
خانه پری غفاری در نظامیه نزدیک میدان بهارستان بود زمانی که ۱۵ سال سن داشت مادرش او سر سفره عقد نشاند و این دوشیزه دبیرستانی بی خبر بود که به عقد علی عاشوری پسر اسعدی نظام در آمده است عقد نافرجام پری و علی آشوری که بر اثر توطئه چینی ـ مادر پری و پدر علی ـ طراحی شده بود؛ پس از گذشت چهار ماه استحکام خود را از دست داد، و مادر پری فهمید که این پلکان ترقی محکم نیست، پس از طریق دیگری سعی نمودکه در بدبختی دخترش کوشا باشد … پری از همان ابتدا با اکراه به عقد علی آشوری در آمده بود. مادر پری هم با وساطت حسین فردوست تلاش کرد که طلاق او را بگیرد.
نمایش فردوست و مادر پروین برای دیدار با شاه بسیار جالب است.
پری در خصوص اولین دیدار با شاه گفت: “… احساس کردم که بروی ابرها گام بر میدارم، از اینکه در کنار شاه قدم میزنم خود را خوشبخت احساس کردم و غافل از اینکه همچون صیدی دست و پا بسته اسیر یک سفاک شدهام”.
شاه و پری با هم قرار بعدی گذاشتند؛ فردای روز ملاقات، شاه ساعت یازده صبح زنگ زد و گفت: “… من تمام شب به یاد تو بودم، میخواهم امشب در کاخ میهمان من باشید، تا بیشتر با هم آشنا شویم”.
با رسمیت یافتن طلاق فوزیه در سال ۱۳۲۷، روزنهی امیدی برای ازدواج پروین با شاه دوباره گشوده شد، اما محمدرضا دو هفتهای پس از اعلام رسمی طلاق به گوشه انزوا خزید، و زمان آن رسیده بود که پری با تمام قوا وارد میدان شود و به هر صورت جای فوزیه زن اول شاه را پر کند، اما چه خیال عبثی بود. اولین ملاقات پس از دوره انزوا که پیش آمد؛ شاه همچنان مغموم بود … شاه در حالت ناراحتی به پری گفت: ” اگر روزی به من خیانت کنی تو را خواهم کشت ”. شاه به پری گفت که فوزیه به وی خیانت کرده است.
به مروز زمان شاه نسبت به پروین بدبین شده بود و رفتار وی را زیر نظر داشت، به طوری که با وجود این که مسافت بین خانه پری و شاه زیاد بود، در یک شب تابستانی … مردی از دیوار خانه او پایین پرید، شخص شاه بود؛ اتاق وی را جستوجو کرده و به حیاط بازگشت …
پری به شاه گفت: ” آیا صحیح است که شخص شاه از دیوار منزل کسی بالا برود؟ ”
شاه پاسخ داد: “به من گزارش داده بودند که مردی در خانه شماست. ”
البته در بدبینی شاه نسبت به وی نباید از نقش اشرف غافل بود؛ پروین در کتاب “تا سیاهی…” نقل میکند:
“در شبی من بیرون زیر آلاچیق کنار خواهرم خوابیدم، یک دفعه از درون اتاق خوابم صدای انفجار نارنجک آمد، من متقاعد شدم که اشرف قصد از بین بردن مرا دارد. ”
اشرف در یک مهمانی سعی کرد از طریق قهوه پری را مسموم کند که این دومین سوء قصد به جان وی بود و پری تصمیم گرفت رابطه خود را با اشرف قطع کند. با دسیسههای اشرف کم کم شاه باور کرد که پری به وی خیانت میکند و شبهایی که با او نیست با دیگران سر میکند، این گونه شد که زمینه اختلاف و درگیری بین شاه و پری پیش آمد.
روزی شاه به پروین گفت: ” پروین از من سیر شدهای و دلت برای مردان دیگر پر میکشد ” اشرف میگفت این دختر خوشگل است و باید بمیرد، زیبایی شومی دارد.
به هر حال ارتباطات و مهمانیهای پری با مردان دیگر و بوسیدن دستهای وی به وسیله دیگران شاه را رنج میداد و باعث این اختلاف شد؛ شاه حتی ایادی را نزد وی فرستاد تا از این اعمال دست بردارد، پری با شیطنت زنانه سعی کرد توجه ایادی را به خود جلب کند و به حالت غش خود را به آغوش ایادی انداخت، پری از ایادی خواست که حامی او باشد؛ دوستی شاه و پری به روزهای پایانی آن رسیده است. وی از ایادی خواست گاه گاهی به عیادتش بیاید و گیلاسی با هم بنوشند.