به گزارش مجله خبری نگار،اینکه چرا فیلم سینمایی «مسیح پسر مریم» نخستین ساخته کارگردانش باید سه سال در محاق بماند و هرگز فرصت اکران روی پرده را پیدا نکند، سوالی است که همچنان و پس از دیدن سریال «دختران کوچه غم» که نسخه سریالی آن فیلم است متوجه آن نشدهام. اینکه اصولا ساختار توقیف سریال یا فیلمها چه رویکردی دارد هم سال هاست متوجه نمیشوم و اصلا نمیفهمم مگر میشود خطوط قرمز روزانه مرز عوض کنند که اگر چنین هم باشد «دختران کوچه غم» اتفاقا هیچ موردی برای حذف و سانسور ندارد چه رسد به سه سال دریغ کردن فرصت دیدن از آن و بر باد دادن رویاهای یک گروه و خصوصا کارگردان جوانی که با هزار امید و شوق ساخته نخستش را ساخته است.
به هر ترتیب پخش این سریال سه قسمتی در فیلم نت این فرصت را پدید آورد تا هم شاهد سریال باشیم و هم از خودمان بپرسیم چرا؟ چرایی که گویا جز چند اعمال سلیقه هیچ دلیل منطقی نداشته است.
سریال «دختران کوچه غم» داستان روحانی جوانی است که در شب عقدش متوجه میشود خواهری که سالها به دلیل اختلاف عقیده از او دور بوده است به جرمی نکرده در زندان است و حالا معلم جوانی که خواهرزاده اوست برای کمک به سراغش آمده است. آنچه داستان را پیش میبرد تضاد میان موقعیت هاست؛ موقعیتی که مسیح به عنوان یک طلبه جوان و روضه خوان دارد و از همان ابتدا بر آن تاکید میشود و در مقابل حضور خواهرش (پانتهآ پناهی ها) در کازینو که تدوین موازی در همان ابتدا به مخاطب اشاره به ارتباط این دو را گوشزد میکند.
در همان قسمت نخست روایت و طراحی شخصیتها برای مخاطب عیان میشود و آنچه میماند گره اصلی است که به خوبی در داستان جای گرفته است. ورود یک روحانی جوان و معتقد که تلاش کرده در این سالها از خانواده متضادش فاصله بگیرد، به دنیایی که هیچ نسبتی با آن ندارد به خودی خود جذاب است. حال اینکه ناچار است برای نجات جان یک بیگناه که اتفاقا خواهر اوست دست به تلاش بزند داستانی از سفر قهرمان را به وجود میآورد که مخاطب را برای دنبال کردن مشتاقتر میکند.
آنچه در این دو قسمت اتفاق افتاده و مخاطب را برای دیدن بخش پایانی مشتاقتر میکند همین تقسیم بندی صحیح روابط و اتفاقات است و در کنارش بازی معقول و قابل درک شخصیتها که به مدد بازی روان و درک خوب بازیگران از موقعیت و فضا ایجاد شده است.
یکی از نکات برجسته در قسمت دوم را باید دیدار مسیح و خواهرش ثریا دانست؛ خواهری آوازه خوان که در زیر نمایی از چوبه دار هم آوازی را زمزمه میکند و دیدارش با برادری که سالها ندیده است بسیار متفاوت با کلیشههای رایج این چنینی است.
«دختران کوچه غم» ترکیبی از بازیگران خوب را در خود دارد، اما بی تردید بازی پانتهآ پناهیها به عنوان بازیگری توانمند که در این سالها با حضور در نقشهایی چالش برانگیز همانند نقش هایش در سریالهایی همانند «شهرزاد» و «مرداب» و… نشان داده بازیگری است که ترسی از نقشهای غریب و سخت ندارد، چیز دیگری است.
در «دختران کوچه غم» اگرچه تنها تصویری کوتاه از نقش ثریا با بازی پناهیها را میبینیم، اما در قسمت دوم در همان سکانس ملاقات نشان میدهد که بازیگری است که تمام مختصات نقش را میشناسد و دربدری و تنهایی نقش را در همان نوع نگاه و لحن بیان نشان میدهد به نحوی که مخاطب سریع با او همراه و اینجاست که مخاطب بیشتر به سمت تلاش مسیح متمایل میشود.
«دختران کوچه غم» تصویری از موقعیت زنان در جامعه ایرانی است، آنچه که گویی در گذر دورههای مختلف تاریخی تنها شکلش عوض میشود و در نهایت این زنان هستند که در هر موقعیتی باید دست به انتخابی بزنند که این غم و درد را به دنبال دارد.
اینجا زنان همه در شکلی درگیر ماجراهایی هستند که خود نقشی در آن نداشتهاند و هرجا که تصمیم گرفتند در جهت تغییر زندگی خود تلاش کنند جهان مردانه آنها را دچار خسران و مشکلات کرده است.
ثریا از زمانی که تصمیم میگیرد دیگر در کازینو خوانندگی نکند و شوهرش را از نزول خواری برهاند، از سوی همان جامعه مردانه دچار آسیب و متهم به قتل نکرده میشود. دخترش که تلاش کرده از این فضا دور بماند و معلمی خوشنام است به تاوان گناه نکرده مادر بر سر دو راهی انتخاب قرار میگیرد و حتی ناچار است زندگی اش را به بهای نجات جان مادرش بدهد و حتی نامزد مسیح، دختر روحانی سرشناس حوزه هم در آستانه تشکیل زندگی با مردی که دوستش دارد به ناگهان میبیند همه چیز در حال از دست رفتن است. این نگاه هوشمندانه به رابطه علت و معلولی در این سریال و توجه به زوایای پنهان تاثیر اتفاقات فردی بر زندگی جمعی از جمله نقاط مثبت فیلمنامه است که توسط کارگردان به خوبی در خود اثر پرداخته شده است.
در فضای فیلم و سریالهای چند سال اخیر آنچه بیشتر مورد توجه مخاطبان قرار گرفته است مجموعههایی است که توانستهاند از سطح داستان و اتفاق عبور کنند و به دیگر زوایای داستانی و همچنین رویکردهای اجتماعی، فرهنگی و سیاسی جامعه اطراف خود توجه کنند. توجه به اصول روانشناختی به عنوان اصل مهمی از زیست امروز جامعه در هر اثر هنری میتواند به صورت ناخودآگاه مخاطب را با داستان همراه و درگیر کند. در این میان فارغ از زمان اتفاقات در داستان آنچه همواره به عنوان اصلی غیر قابل تغییر تکرار میشود ماهیت درونی انسان و تضادهای اوست، اصولا هر داستان پر کشش و تاثیرگذاری از یک چرا آغاز میشود، از یک خلاف روال عادی. در «دختران کوچه غم» تضادها چندگانه هستند و همین توانسته آن را به اثری قابل توجه بدل کند.
تضاد فضای زندگی مسیج با خانواده خودش و در تضاد با آن سوی جامعهای که در آن زندگی میکند، تضاد میان دیدگاه همان طلبهها در حوزه، تضاد میان تفکرات مسیح که روزگاری کشتی گیر بوده و حالا میبیند همان ورزش هم دستخوش تغییرات شده است و حتی تضاد در دیدگاه پدر مقتول و صاحب کازینو با آدمهای اطرافش همه و همه دست به دست هم داده است تا کشش و کنشهای درون داستانی اثر مخاطب را بیشتر با خود همراه کند.
حالا باید منتظر ماند و دید در قسمت پایانی این مجموعه فیلمنامه چه برای شخصیتها رقم زده است و صد البته همان پرسش ابتدای یادداشت که اصولا که دلیلی برای ندیدن سه ساله «مسیح پسر مریم» وجود داشت؟