کد مطلب: ۶۹۱۸۴۸

گنج یک دهه هشتادی، خَر است!

کارآفرین دهه هشتادی خودش را سلطان خر ایران می‌داند

به گزارش مجله خبری نگار، «چموش»، «مردنی» و «قبرسی» را با ۲ میلیون و ۵۰۰ هزار تومانی که مادر در قرعه‌کشی صندوق‌های وام خانگی برنده شد، خرید. چموش حسابی وحشی بود و هر چه احمدرضا نازش را می‌کشید و به او محبت می‌کرد، بیشتر جفتک می‌پراند و سرکشی می‌کرد، ولی قدو‌بالای ورزیده‌اش نشان می‌داد نژادش هم از مردنی بهتر است و هم از قبرسی. مردنی لاغر بی‌آزار، از آن کره الاغ‌های رام بی‌سروصدا بود که خوب شیر می‌داد و سال تا سال صدایش هم درنمی‌آمد. برخلاف او قبرسی فربه گوشتالو با آنکه شیر چندانی نداشت، وقتی صدای نخراشیده‌اش را توی گلویش می‌انداخت هیچ‌کس و هیچ‌چیز نمی‌توانست آرامش کند.

احمدرضای نوجوان اوایل فکر نمی‌کرد هر روز بتواند همان یک و نیم کیلو شیر ۳ کره الاغش را هم بفروشد، ولی آگهی‌ها و تراکت‌های تبلیغاتی که در شمال و جنوب شهر پخش کرده بود، جواب دادند و مشتریانش هر روز بیشتر از روز پیش شدند. درست وقتی احمدرضا می‌خواست بادی به غبغب بیندازد و به همه بگوید در فروش شیر الاغ کاسب قابلی شده قبرسی ناغافل و یکباره سرش را زمین گذاشت و مرد. هنوز غصه مرگ کره الاغ پرافاده روی دل صاحب کم‌سن‌و‌سال بی‌تجربه‌اش سنگینی می‌کرد که عمر چموش تازه‌بالغ هم سر رسید و احمدرضا ماند و مردنی مهربان بی‌سروصدا. احمدرضا دیگر از دل و دماغ افتاده بود و امیدی نداشت مردنی به تنهایی او را سر پا نگه دارد، ولی شیر کره الاغ باوفا برکت کرد و کارش آنقدر رونق گرفت که مدتی بعد یک چشم آبستن را هم خرید؛ یک‌چشم نخستین الاغی بود که در مزرعه احمدرضا کره به دنیا آورد و حالا این مزرعه بزرگ‌ترین مزرعه پرورش الاغ ایران است که ۱۵۰ رأس الاغ شیری دارد.

آقای پدر

همین که صدای عرعر خر تازه بالغ بلند می‌شود، الاغ‌های ماده هم او را بی‌جواب نمی‌گذارند و با عرعر دسته‌جمعی خود سالن را روی سرشان می‌گذارند. او تنها حیوان نر مزرعه است و، چون همه الاغ‌ها کم یا بیش دلبسته‌اش هستند، امرالله و کارگران مزرعه او را ناصرالدین‌شاه صدا می‌زنند! خر را دور از الاغ‌ها توی حیاط بسته‌اند و اتاقک سرپوشیده‌اش فقط به سالن کره‌های نابالغ راه دارد. او به لطف هیکل ورزیده و خوش‌تراشش از سرنوشت سایر نر‌های مزرعه و بارکشی برای دیگران در امان مانده و به‌عنوان پدر جوان مزرعه بروبیایی دارد.

سالن تازه‌بالغ‌ها رو به حیاط است و کره الاغ سیاه را که هنوز از شیر گرفته نشده، کنار تازه بالغ‌ها گذاشته‌اند تا آفتاب حیاط پوست پشمالویش را برق بیندازد. یک ساعت دیگر وقت چاشت خوردن الاغ‌هاست و امرالله در انبار آذوقه با چنگک چهارشاخ مشغول بادکشیدن کاه و کلش‌های گندم است تا برای مخلوط کردن با کنسانتره‌های مقوی کارخانه‌ای آماده شوند. طبع جو سرد است و احمدرضا سفارش کرده به جای جو کاه نخود، لوبیا و گندم به الاغ‌ها بدهند که هم کیفور شوند و هم مزاج‌شان به هم نریزد.

تازه‌واردان و قدیمی‌ها

کره «برکت» بوی کلش گندم به دماغش خورده و آرام و قرار ندارد. هر بار هم که به انبار سرکی می‌کشد، سرخوش و خوشحال به طرف برکت برمی‌گردد تا خبر آماده شدن ترید کاه و کنسانتره را به مادرش بدهد. کره بازیگوش هنوز شیرخوار است و ۱۲ ساعت سهم شیر او هیچ‌وقت کم و زیاد نمی‌شود. ۱۲ ساعت از شیر برکت و دیگر الاغ‌های شیری هم سهم مشتریان مزرعه است که پشت در شیشه‌ای سالن صف کشیده‌اند و منتظرند تا امرالله برای‌شان شیر گرم تازه بیاورد. برکت الاغ محبوب صاحبش است و از وقتی کره بود هیچ‌کس جفتک انداختن و بدخلقی او را ندیده و همیشه هم از دیگر الاغ‌ها بیشتر شیر داده است. او احمدرضا را یاد مردنی می‌اندازد که حتی وقتی پا به سن گذاشته بود، هر سال یک کره می‌زایید و به اندازه ۲ الاغ هم شیر می‌داد. احمدرضا «قهوه‌ای» و «سفید» را تازه به مزرعه آورده و کارگران مزرعه باید به آنها خوب برسند تا جان بگیرند و ته چشم‌های بی‌حالشان برق بیفتد. کُره‌هایی که همین جا به دنیا می‌آیند، کنار الاغ‌های بالغ، آرام و راهوار بزرگ می‌شوند، ولی الاغ‌هایی را که از مزرعه‌های دیگر می‌خرند، باید مدتی هوایشان را داشته باشند تا سرکشی و چموشی یادشان برود.

گنج یک دهه هشتادی، خَر است!

سفره‌ای با برکت

در ابتدای کار کمتر کسی احمدرضای نوجوان را جدی می‌گرفت و بسیاری از همکلاسی‌هایش وقتی باخبر شدند که او به پرورش الاغ و فروش شیر این حیوان مشغول شده، از سر شیطنت او را سلطان خر ایران صدا می‌زدند، ولی نمی‌دانستند همکلاسی لجبازشان تصمیم گرفته این طعنه و شوخی دوستانه آنها را به لقب باابهت خود تبدیل کند.

از آن روز‌ها سال‌ها گذشته و احمدرضای شهرکن حالا که با پرورش ۱۵۰ رأس الاغ شیری و ارسال شیر الاغ به نقاط دور و نزدیک کشور بزرگ‌ترین پرورش‌دهنده این حیوان و از تولیدکنندگان عمده فرآورده‌های لبنی آن به شمار می‌آید، می‌تواند خود را شایسته عنوان «سلطان خر ایران» بداند! در این سال‌ها سلطان، شب‌های زیادی را به مراقبت و تیمار الاغ‌های پا به‌ماه گذرانده و شاهد تولد بسیاری از کره‌های مزرعه‌اش بوده است. احمدرضا در مقطع کارشناسی رشته مدیریت کسب‌وکار تحصیل می‌کند، ولی وقتی استادانش به غیبت‌ها و تأخیر‌های گاه و بی‌گاهش خرده می‌گیرند، جوابی در آستین دارد که جای، اما و اگر نمی‌گذارد: «من کار و کاسبی‌ای را اداره می‌کنم که بیش از ۲۰ نفر از آن نان می‌خورند، هرچه در کتاب‌ها نوشته‌اند من عملی اجرا کرده‌ام....»

گنج یک دهه هشتادی، خَر است!

سلطان خر ایران

احمدرضا وقتی ۱۴ سالش بوده با خرید ۳ کره الاغ شیری برای خودش کار و کاسبی راه انداخته و ۷ سال از عمر ۲۲ ساله‌اش را صرف پرورش این چهارپایان کرده است. فرزند دوم خانواده شهرکن تعریف می‌کند: در تایباد آشنایی داشتیم که به دامداری مشغول بود و در کنار رمه بزرگ گوسفندش کره الاغ چموش بامزه‌ای داشت که به کمتر کسی سواری می‌داد، ولی با من حسابی ایاق بود و من گاهی به عشق خرسواری از تهران تا تایباد می‌رفتم! از طرف دیگر همیشه دلم می‌خواست کاسبی داشته باشم. یک روز که عده‌ای از بزرگ‌تر‌ها دور هم جمع بودند، از قیمت نجومی پنیر الاغ در کشور‌های پیشرفته بحث به میان آمد و با شنیدن حرف‌های آنها فکر پرورش الاغ به سرم افتاد.

منبع: همشهری

ارسال نظرات
قوانین ارسال نظر