کد مطلب: ۶۸۵۳۳۳
۱۵ شهريور ۱۴۰۳ - ۰۶:۲۶

راز وجود آگاهی: کاوش‌های علمی در معمای فلسفی آگاهی

آیا ممکن است احساسات و عواطف به ما کمک کنند تا دریابیم چرا ما از آگاهی برخورداریم؟ در کتاب «بهار پنهان»، مارک سولمز با ارائه دیدگاه‌های جدید علمی و فلسفی، به این معمای دیرینه پاسخ می‌دهد و نشان می‌دهد که احساسات، هسته اصلی آگاهی را شکل می‌دهند و نه تنها در انسان‌ها بلکه در بسیاری از موجودات زنده نیز وجود دارند.

به گزارش مجله خبری نگار، زمانی که فیلسوفان درباره آگاهی صحبت می‌کنند، معمولاً به زامبی‌های فلسفی اشاره می‌شود. زامبی فلسفی، بر خلاف زامبی‌های فیلم‌های ترسناک، در جستجوی مغز‌ها برای خوردن نیست. زامبی فلسفی واقعاً شبیه به یک فرد معمولی است، اما تفاوت این است که زامبی فلسفی تجربه داخلی و آگاهانه‌ای ندارد.

یک فرد غیر زامبی ممکن است هنگام درست کردن صبحانه، احساس گرسنگی، انتظار، نگرانی یا هیجان کند. اما یک زامبی همان صبحانه را درست می‌کند ولی هیچ احساسی ندارد.

به گفته فیلسوف دیوید چالمرز، ما می‌توانیم موجودی را تصور کنیم که هیچ تجربه آگاهانه داخلی نداشته باشد ولی همان فرآیند‌های شناختی که ما در طول روز تجربه می‌کنیم را داشته باشد.

این سؤال را مطرح می‌کند: چرا انجام کار‌های روزمره به نظر ما حسی خاص دارد، در حالی که زامبی‌های فلسفی به سادگی با کار‌های روزانه خود ادامه می‌دهند بدون اینکه هیچ احساسی درونی داشته باشند؟

من این مطلب را به خاطر کتاب عالی «بهار پنهان» نوشته مارک سولمز، دانشمند اعصاب و روان‌پزشک، می‌نویسم که پاسخ دیگری به این معمای فلسفی ارائه می‌دهد. در این کتاب، سولمز استدلال می‌کند که برخی از توابع پردازش اطلاعات در سطح بالاتر، مانند تبدیل ورودی‌های بصری به شناسایی اشکال بصری، به راحتی می‌توانند به صورت ناآگاهانه تصور شوند. (مدل‌های هوش مصنوعی که در سال‌های اخیر منتشر شده‌اند نشان داده‌اند که با تنظیمات صحیح پردازش اطلاعات، یک کامپیوتر می‌تواند اشکال بصری را از ورودی خام تصویر استخراج کند.) با این حال، یک تابع از مغز وجود دارد که نمی‌توانیم تصور کنیم که چیزی جز آگاهانه باشد: احساس.

به طور خاص‌تر، سولمز استدلال می‌کند که «احساس» یا «عاطفه»، هسته اصلی حالت روحی و تجربیات احساسی، به طور ضروری آگاهانه است. هیچ زامبی فلسفی نمی‌تواند عاطفه (یا حالت روحی یا احساسات) داشته باشد، زیرا این یک فرآیند است که به طور ضروری آگاهانه است. همیشه «حسی خاص» دارد که در حالتی روحی قرار داشته باشید. علاوه بر این، سولمز و چندین محقق برجسته علوم اعصاب به توافق رسیده‌اند که عاطفه هسته اصلی آگاهی است. هسته آنچه برای تجربه آگاهانه لازم است—در انسان‌ها و حیوانات—عاطفه است.

در این مدل و در تحقیقات روان‌شناسی دهه‌ها، عاطفه به عنوان اطلاعاتی درباره وضعیت‌های داخلی در نظر گرفته می‌شود. این احساسات از عدم تطابق بین نیاز‌های فعلی شما—برای گرسنگی، استراحت، پناهگاه، یا ارتباط اجتماعی—و وضعیت فعلی شما ناشی می‌شوند. احساسات منفی از «کمبود» و احساسات مثبت از نیاز‌های برآورده‌شده می‌آیند. ما آنها را داریم، زیرا به ما کمک می‌کنند تا آنچه بدن ما در حال پردازش درباره وضعیت داخلی ماست را خلاصه کنیم. احساسات به ما کمک می‌کنند تا اقدامات خود را به سمت جلوگیری از تهدیدات و بهره‌برداری از فرصت‌ها هدایت کنیم.

ما همه می‌توانیم قدرت انگیزشی احساسات را در زندگی روزمره خود بشناسیم. اگر احساس کنیم که در مسیری درست در یک کار قرار داریم، هیجان‌زده می‌شویم و می‌خواهیم فعالیت‌هایمان را ادامه دهیم. اگر احساس کنیم که در موقعیت تهدیدآمیزی هستیم، می‌ترسیم یا عصبانی می‌شویم و می‌خواهیم اقدام کنیم تا از آن موقعیت خارج شویم یا آن را تغییر دهیم. به گفته سولمز، ما به احساسات نیاز داریم، زیرا آنها به ما کمک می‌کنند تا تصمیم بگیریم چه اقداماتی باید انجام دهیم. یک احساس مثبت، روش سریع بدن برای ارتباط «بهترین حدس» است که یک اقدام سودمند خواهد بود، در حالی که احساس منفی خلاصه‌ای از «این کار را نکن!» است.

مقدار اطلاعاتی که می‌توانیم در ذهن آگاهانه خود نگه داریم، به طور معروف محدود است. تحقیقات در زمینه حافظه کاری نشان می‌دهد که ما معمولاً فقط می‌توانیم حدود پنج قطعه اطلاعات را در یک زمان به یاد داشته باشیم. راهی برای دور زدن این محدودیت به طور عمومی، فرآیندی به نام «بسته‌بندی» است. اگر فقط می‌توانیم پنج قطعه اطلاعات را به یاد داشته باشیم، یکی از راه‌ها برای وارد کردن بیشتر اطلاعات به حافظه، به یاد داشتن الگو‌های پیچیده به عنوان یک قطعه اطلاعات است. فکر کنید به نحوه‌ای که شماره تلفن به سه یا چهار «بسته» تقسیم می‌شود: کد منطقه، سه رقم اول، و سپس چهار رقم بعدی. به یادآوری آن زمانی که اطلاعات به صورت بسته‌بندی شده خلاصه می‌شود، آسان‌تر است.

پس می‌توانیم عاطفه را به عنوان نوعی «بسته» اطلاعات درباره وضعیت‌های آینده پیش‌بینی‌شده در نظر بگیریم. احساسات مثبت یک خلاصه هستند که به راحتی در ذهن نگهداری می‌شود. اگر ما بین گزینه‌های متعدد انتخاب می‌کنیم، می‌توانیم احساساتی که آنها ایجاد می‌کنند را مقایسه کنیم تا بفهمیم بدن و ذهن ناآگاه ما پیش‌بینی کرده است که هر گزینه چه نتیجه‌ای خواهد داشت. (و درست مانند اینکه «بسته» کد منطقه می‌تواند بیشتر بررسی شود، می‌توانیم احساسات خلاصه را برای درک اجزایش بیشتر بررسی کنیم. پردازش احساسات به این شیوه در مرکز روان‌درمانی است.)

تحقیقات علوم اعصاب ادعای سولمز را تأیید می‌کند. اول، کار پیشگامانه‌ای که آنتونیو داماسیو در کتاب «خطای دکارت» توصیف کرده است. در آن کتاب، داماسیو به بیمارانی اشاره می‌کند که آسیب مغزی آنها توانایی تجربه واکنش‌های احساسی را به شدت محدود می‌کند. به نتیجه، آنها قادر به انجام محاسبات «سطح بالاتر» منطقی هستند، اما نمی‌توانند به سادگی تصمیم بگیرند.

او به بیمارانی اشاره می‌کند که می‌توانند تمام جزئیات درباره مزایا و معایب رفتن به رستوران را بیان کنند (مدت زمانی که طول می‌کشد، هزینه غذا، مدت زمانی که از آخرین بار نگذشته است)، اما نمی‌توانند آن جزئیات را به یک قضاوت خلاصه تبدیل کنند که به کدام رستوران بروند. بدون عاطفه، سیگنال خلاصه‌ای برای تصمیم‌گیری وجود ندارد.

همچنین شواهدی وجود دارد که به تفصیل در کتاب سولمز بررسی شده است که آگاهی از نواحی عمیق ساقه مغز ناشی می‌شود. به طور خاص، سولمز سیستم فعال‌سازی رتیکولار را به عنوان محل آگاهی شناسایی می‌کند. این ساختار، به طور حیاتی، قشر پیش‌پیشانی نیست، جایی که دهه‌ها تحقیق نشان می‌دهد که بیشتر پردازش‌های پیچیده و تصمیم‌گیری‌های ما انجام می‌شود.

در عوض، سیستم فعال‌سازی رتیکولار اطلاعاتی را که به بدن درباره خواب، درد، ضربان قلب و سایر عملکرد‌های زیستی پایه وارد می‌شود، خلاصه می‌کند. این ساختار بنیادی در بسیاری از گونه‌های حیوانی دیده می‌شود. آگاهی از قسمتی از مغز که سطح بنیادی «چگونه هستید» را دنبال می‌کند ناشی می‌شود: آیا درست نفس می‌کشید، آیا قلبتان به درستی می‌زند، آیا چیزی درد می‌کند، و غیره؟

پس چرا ما تجربه‌های آگاهانه داریم؟ در مدل سولمز، به این دلیل است که تجربه‌های آگاهانه به حیوانات اجازه می‌دهد تا پیامد‌های اقدامات خود را در سطح پایه پیش‌بینی کنند. به گفته سولمز در صفحه ۲۹۵: آگاهی «به طور بنیادی عاطفی است.» هسته آگاهی، قضاوت خلاصه بدن و ذهن درباره آنچه مفید خواهد بود و آنچه نخواهد بود، است. این همچنین تنها چیزی است که نمی‌توانیم حتی تصور کنیم که بخشی از یک زامبی فلسفی باشد: احساس.

برچسب ها: علم و دانش
ارسال نظرات
قوانین ارسال نظر