به گزارش مجله خبری نگار،فردوس کاویانی در تاریخ ۳ مهر ۱۳۲۰ در کرمان متولد شد. از کودکی به بازیگری علاقهمند بود. پس از اتمام دورهٔ شش سالهٔ ابتدایی، او به تهران آمد و برای چند سال در یک فروشگاه پارچه کار کرد. سپس پس از دریافت دیپلم، در بورسیهای شرکت کرد و به خارج اعزام شد و در نهایت به آلمان رفت.
فردوس کاویانی که در رشته شیمی در برلین تحصیل میکرد که آن را نیمه کاره رها کرد و در سال ۱۳۴۰ در ۲۰ سالگی به ایران بازگشت. این هنرمند دانشآموختهٔ رشتهٔ بازیگری و کارگردانی از دانشکده هنرهای زیبای دانشگاه تهران است و در سال ۱۳۵۰ از این دانشکده فارغالتحصیل شد. بازی در تئاتر را از سال ۱۳۴۰ آغاز کرد و بازی در سینما را از سال ۱۳۴۹ با فیلم «تجاوز» به کارگردانی «حمید مصداقی» شروع کرد.
فردوس کاویانی بعد از سپری کردن یک دوره زیر نظر حمید سمندریان شروع به بازی در تئاتر کرد. اوج درخشش فردوس کاویانی بازی در سریال پربیننده «همسران» سال ۱۳۷۳ در نقش کمال بود. فردوس کاویانی روز یکشنبه ۹ مهر ماه ۱۴۰۲ در ۸۲ سالگی بعد از یک دوره تحمل بیماری دار فانی را وداع گفت تا جامعه هنر بازهم داغدار یکی دیگر از چهره هایش باشد. «اجاره نشین ها»، «در مسیر تندباد»، «سفر پر ماجرا»، «سگ کشی» و... از جمله آثار ماندگار این هنرمند ارزنده در سینما محسوب میشود.
دو تن از اهالی هنر سینمای ایران آقایان: هادی مرزبان و محمد فیلی در آستانه نوروز ۱۴۰۳ در فراق این هنرمند پیشکسوت سینمای کشور از او گفتند.
هادی مرزبان نویسنده و کارگردان تئاتر و بازیگر سینما که سابقه همکاریهای متعددی با زنده یاد کاویانی را دارد به سینماپرس گفت: من خاطرات قشنگ زیادی با فردوس دارم. او به معنای واقعی کلام هنرمندی درجه یک و مستعد بود. من لقب استانیسلاوسکی ایران را به او داده بودم چرا که همیشه همه کارهایش روی برنامه ریزی و مرتب بود. او نه تنها روی کار خودش که روی همه چیز نظارت ویژه داشت! یادم میآید یک بار ما اجرایی در سالن اصلی تئاتر شهر داشتیم و یک سبد گلی را برای ما آورده بودند و در گوشهای از صحنه گذاشته بودند؛ فردوس قبل از اینکه روی صحنه برود این سبد گل را دید و به مدیر صحنه گفت لطفاً بروید و آن را بردارید چرا که من فکر میکنم صحنه کج و یک وری شده است! یعنی میخواهم این را بگویم که فردوس به شدت منضبط بود و چشمانش همه چیز را میدید. او هنرمندی طناز، متین و مهربان بود و دلی دریایی و صاف داشت. باور کنید همواره او را به یاد دارم. یکی دیگر از خاطرات من با او به نمایش «پلکان» بر میگردد؛ یادم میآید فردوس در این نمایش شخصیت یک مهندسی را بازی میکرد که پیش از این فقیر بود. موقعی که در صحنه چهارم وارد شد دیدم زیپ شلوارش که برایش اندکی تنگ بود باز است! من بسیار ناراحت شدم و به مسئول صحنه و لباس گفتم چرا لباس او را چک نکردید! خلاصه فردوس روی صحنه بود و قرار بود هرمز سیرتی که نقش روبرویش را بازی میکرد چند لحظه بعد روی صحنه برود؛ من از آقای سیرتی خواستم که یواش به فردوس بگوید زیپت را ببند. سیرتی روی صحنه رفت و آرام این را به فردوس که نیمرخش رو به تماشاچیان بود گفت و در نهایت حیرت ما فردوس رو به تماشاگران کرد و زیپش را بالا کشید! آن روز تماشاگران در مواجهه با عملکرد فردوس بسیار خندیدند، اما این کار فردوس یک کلاس درس بود! من بارها این حرکت فردوس را در کلاسهای دانشگاه تعریف کرده و به دانشجویانم گفتم که فردوس رسما با این کار خود ثابت کرد که تماشاگر را به عنوان دیوار چهارم فرض کرده و او را نمیبیند.
خلاصه هر چه از فردوس در ذهن دارم همه نیکی است و معرفت! یادم میآید فردوس وقتی میخواست برود در فیلم یا سریالی کار کند با صداقت و شفافیت خود به من زنگ میزد و میگفت هادی نمیخواهی تئاتر شروع کنی؟ اگر تئاتر شروع میکنی نروم قرارداد ببندم! این یعنی او به تئاتر بیش از سینما و تلویزیون بها میداد. جایش خالی است و قطعا فردوس بدون جانشین خواهد بود و دیگر عرصه فرهنگ و هنر کشور مثل او را نخواهد دید.
محمد فیلی بازیگر پیشکسوت سینما ضمن تشکر از سینماپرس برای یادبود هنرمندان فقید در آستانه سال نو اظهار داشت: من و فردوس سالهای سال با هم رفاقت داشتیم، اما همکاری طولانی مدت مان در سریال «تفنگ سرپر» باعث شد دوستی و رفاقت مان بیشتر و بیشتر شود. من یادم میآید در زمانی ما بسیار به هم نزدکی بودیم و تقریبا هر وقت کاری نداشتیم همه روز و شب را با یکدیگر سپری میکردیم. فردوس رفیقی واقعی و در عین حال هنرمندی متعهد و کاربلد و درجه یک بود. او روی نقش هایش به شدت وسواس داشت و وقتی پیشنهادی به او میشد بیش از آنچه از یک بازیگر انتظار میرود روی نقش تمرکز میکرد و مشتاق بود کارش را بدون هرگونه خللی انجام دهد. او عاشقانه به نقش هایش نگاه میکرد و در واقع نقش هایش را زندگی میکرد. من این نکته مهم را از فردوس یاد گرفتم که چقدر خوب است آدم بتواند با نقش هایش زندگی کند و به قول خودمان با نقشها کلنجار برود.