به گزارش مجله خبری نگار،دانشمندان علوم اجتماعی و روزنامه نگاران در سراسر جهان عمدتاً سخنان آردرن در سخنرانی او را به عنوان اشارهای به فرسودگی شغلی تفسیر کردند.
کریستینا ماسلاخ (Christina Maslach) محقق و روانشناسی که دهها سال است با کارگرانی که با پریشانی ناشی از محل کار دست و پنجه نرم میکنند، مصاحبه میکند، میگوید: مطالعات متعدد و گزارشهای رسانهای نشان میدهد که فرسودگی شغلی، به ویژه در میان کارکنان در مشاغل خاص مانند مراقبتهای بهداشتی، آموزش و خدمات به شدت افزایش یافته است. ماسلاخ میگوید، همه گیری کرونا نشان داد که مشاغل مورد نیاز برای یک جامعه سالم و کارآمد، به شدت فرسایشی است.
اما اختلاف نظر در مورد چگونگی تعریف و اندازه گیری فرسودگی شغلی فراگیر است و برخی از محققین حتی این سوال را مطرح میکنند که آیا این سندرم صرفاً افسردگی با نام دیگری است یا خیر. چنین بحثهایی تخمین شیوع فرسودگی شغلی یا شناسایی بهترین روش کمک به کسانی که رنج میبرند را دشوار کرده است.
برخی از محققان استدلال میکنند که فرسودگی شغلی یک پدیده کاملاً مدرن است که ناشی از کار بیش از حد و شلوغی است. اما برخی دیگر معتقدند: فرسودگی شغلی صرفاً آخرین تکرار از یک سلسله طولانی از اختلالات فرسودگی است که با مفهوم یونان باستان از acedia شروع میشود. جان کاسیان راهب قرن پنجم مینویسد که این وضعیت با بی حالی بدنی و خمیازه مشخص میشود.
مفهوم امروزی فرسودگی شغلی در دهه ۱۹۷۰ سرچشمه گرفت. هربرت فرودنبرگر (Herbert Freudenberger) روانشناس مشاور که با معتادان به مواد مخدر کار میکند، از این اصطلاح برای توصیف از دست دادن تدریجی انگیزه، تحلیل عاطفی و کاهش تعهد کارکنان نسبت به شغل استفاده کرد.
ماسلاخ و تیم تحقیقاتی او، فرسودگی شغلی را متشکل از سه مولفه تعریف کردند: خستگی، بدبینی و ناکارآمدی. روانشناسان معتقدند که مفهوم فرسودگی شغلی به عنوان ترکیبی از خستگی، بدبینی و ناکارآمدی خودسرانه است. به گفته پژوهشگران علوم روانشناسی بالینی، خستگی از ویژگیهای اصلی این سندرم است.
تحقیقات در دو دهه گذشته همچنین بر این ایده همگرا شده است که به نظر میرسد فرسودگی شغلی شامل تغییراتی در شناخت مانند مشکلات حافظه و تمرکز است.
چارلی رنو (Charlie Renaud) روانشناس بهداشت حرفهای در دانشگاه رن فرانسه میگوید: این مشکلات شناختی میتوانند به شکل فراموشکار شدن افراد به وجود بیایند. چنین کشمکشهایی میتواند به زندگی شخصی افراد کشیده شود و باعث شود که فعالیتهای اوقات فراغت مانند کتاب خواندن و تماشای فیلم نیز پرزحمت شوند.
به گفته رنو، در نگاه اول، دو مفهوم فرسودگی شغلی و افسردگی متناقض به نظر میرسند. افسردگی معمولاً ناشی از درون فرد و فرسودگی شغلی ناشی از نیروهای اجتماعی و عمدتاً محل کار است. تحقیقات نشان میدهد که این مفاهیم متقابل نیستند. استرس مزمن در محیط میتواند باعث افسردگی شود و خلق و خوی خاص میتواند فرد را مستعد فرسودگی شغلی کند.
ماسلاخ در پایان میگوید: فرسودگی شغلی هرگز و هیچگاه به عنوان یک تشخیص بالینی در نظر گرفته نشد. محققان میگویند اگر فرسودگی شغلی نوعی افسردگی است، میتوان آن را به همین شکل درمان کرد چراکه برخلاف فرسودگی شغلی، درمانهای افسردگی با دارودرمانی قابل پیگیری هستند. او میگوید: امید است که مداخلات، درمانها و شکلهای حمایتی که برای افراد افسرده وجود دارد، بتواند برای افسردگی شغلی نیز به کار رود.