به گزارش مجله خبری نگار، محسن فرخانی، استاد دانشگاه اصفهان و کارشناس مسائل بینالملل در یادداشتی که در اختیار قرار داده، نوشته است:
«روز دوشنبه ۱۰ نوامبر ۲۰۲۵، کاخ سفید صحنهای بیسابقه را به خود دید؛ ابومحمد الجولانی، احمدالشرع، رهبر پیشین جبهه تروریستی النصره و فردی که تا همین یک سال پیش جایزه ۱۰ میلیون دلاری برای سرش تعیین شده بود، در کنار دونالد ترامپ و فرمانده سنتکام ایستاده بود. این دیدار، نهتنها نقطه عطفی در تحولات ۱۴ساله سوریه و پس از بشار اسد است، بلکه نمادی آشکار از استراتژی ایالات متحده در خاورمیانه بهشمار میرود که عبارتند از: بازسازی هویت متحدان میدانی، اولویت ثبات و استفاده ابزاری از بازیگران محلی برای حفظ منافع انرژی، ژئواستراتژیک و مهار رقبا.
تحلیل حاضر، با رویکردی واقعگرایانه در سیاست خارجی و روابط بینالملل، شش پرسش کلیدی را بررسی میکند: از پیامهای پنهان دیدار کاخ سفید تا نقش نفت و موقعیت استراتژیک سوریه و جایگاه گروههایی مانند هیئت تحریرالشام در نظم مطلوب آمریکا. این تحولات، فراتر از یک رویداد دیپلماتیک، بازتابی از دکترین جدید واشنگتن است، جایی که گذشته تروریستی و داعشی نادیده گرفته میشود، اگر آیندهای ضدایرانی، ضدروسی و همراستا با بسط و تثبیت هژمونی آمریکا را تضمین نماید.
این دیدار که در اتاق بیضی کاخ سفید برگزار شد، نمادی آشکار از چرخش پراگماتیک سیاست خارجی ایالات متحده در قبال سوریه پس از سقوط بشار اسد در دسامبر ۲۰۲۴ است. از منظر سیاسی، این رویداد سیگنالی قوی برای مشروعیتبخشی به الجولانی، احمدالشرع، بهعنوان رئیسجمهور سوریه است. ترامپ با لغو تحریمهای سوریه پیش از این دیدار، نهتنها به دنبال یک دستاورد دیپلماتیک سریع برای تقویت تصویر "صلحساز" خود است، بلکه پیامی روشن به رقبای منطقهای خود یعنی روسیه و ایران ارسال میکند؛ پیامی مبنی بر اینکه ایالات متحده آمادگی دارد با همسویی با بازیگران جدید، برای تضعیف نفوذ مسکو و تهران در دمشق و خاورمیانه اقدام عملی انجام دهد.
این دیدار که با حضور فرمانده سنتکام، برد کوپر، همراه بود، جنبهای نمادین نیز داشت؛ ویدئویی از الجولانی در حال بازی بسکتبال با مقامات نظامی آمریکایی که نشاندهنده تلاش سوریه جدید برای عادیسازی روابط و کاهش تنشهای امنیتی به قیمت بازی در زمین آمریکا و با قواعد تعیین شده آمریکا است.
از دیدگاه امنیتی، این تعامل بر استراتژی آمریکا در خاورمیانه بهمنظور کنترل خطوط مقدم علیه نفوذ ایران تأکید دارد. سنتکام بهعنوان بازوی اجرایی، الجولانی را بهعنوان شریک بالقوه در عملیات زمینی علیه شبهنظامیان شیعه در مرزهای عراق و لبنان میبیند، چرا که الجولانی را بهرهمند از مرجعیت گفتمانی در میان بقایای داعش در سوریه و عراق میداند؛ تا جایی که آمریکا حاضر شده است گذشته تکفیری و داعشی الجولانی را نادیده بگیرد و ثبات موقتی در سوریه را به شرط همسویی با راهبردهای آمریکا در مواجه با ایران و محور مقاومت و همسویی با رژیم صهیونی، تضمین نماید. این رویکرد، ریشه در دکترین "دشمن دشمنم، دوست من است" دارد که در استراتژیهای ترامپ، نظیر معامله قرن، مشهود است و با وجود اینکه ریسک بازگشت به افراطگرایی را افزایش داده، اما در عوض منافع کوتاهمدت ضدایرانی و ضدروسی را اولویت میبخشد.
واشنگتن از سابقهای طولانی در شستوشوی چهره متحدان میدانی بهرهمند است، بنابراین تبدیل چهره الجولانی از رهبر جبهه النصره، شاخه القاعده در سوریه که تا ۲۰۲۴ افبیآی جایزه ۱۰ میلیون دلاری برای سرش داشت، به رئیسجمهور سوریه، بهعنوان شریک امنیتی مشروط، انعکاس دهنده نمونهای کلاسیک از "بازسازی هویت" در سیاست خارجی آمریکا است. این فرایند، ریشه در استراتژیهای ایالات متحده برای مدیریت بحرانهای پساجنگ دارد، جایی که واشنگتن بازیگران سابقاً غیرقابل اعتماد را در صورت همراهی و همخوانی با منافعش مشروعیتبخشی و از گروههای شبهنظامی در خاورمیانه بهعنوان ابزاری برای حفظ نفوذ بدون هزینههای مستقیم نظامی استفاده میکند. در چارچوب روابط بینالملل، این تحول بر پایه واقعگرایی، بنا شده است که آمریکا پس از ۱۴ سال جنگ داخلی سوریه، با اولویت بخشی به ثبات، از خلأ قدرت به نفع ایران جلوگیری نماید. سقوط اسد در ۲۰۲۴، سبب برجسته شدن هیئت تحریرالشام، با حمایت آمریکا و ترکیه، بهعنوان نیروی غالب در ادلب و شمال سوریه شد. در همین راستا، تغییر نام جبهه النصره به هیئت تحریرالشام، توسط الجولانی از ۲۰۱۶، قطع ظاهری روابط با القاعده و بازسازی چهرهاش بهعنوان یک ناسیونالیست سوری، فرایندی که با حمایت ضمنی ترکیه و قطر، متحدان آمریکا بهعنوان سناریویی از پیش تعیین شده، قابل تحلیل است.
با توجه به چالشهای بودجهای آمریکا، واشنگتن به دنبال متحدان ارزان است. هیئت تحریرالشام پتانسیل نقشآفرینی بهعنوان نیرویی ضدایرانی در سوریه و حضور نیابتی در جهت منافع آمریکا در شمال و غرب سوریه را دارا است تا به جلوگیری از نفوذ مجدد روسیه و ایران بیانجامد. بر همین اساس، آمریکا با اعطای ثبات مشروط به الجولانی، وی را متعهد به شرکت در عملیات ضدایران و ضدحزبالله کرده است. هر چند همسویی الجولانی با منافع آمریکا، سبب تسلط آمریکا بر منافع نفتی سوریه و تحقیر اقوام سوری نیز خواهد شد و احتمال تجزیه سوریه را به شدت افزایش خواهد داد.
سوریه در نگاه ایالات متحده آمریکا، پل خاورمیانه است، چرا که با برخورداری از بیش از ۲/۵ میلیارد بشکه نفت در شرق سوریه، تحت نظارت و کنترل سنتکام، کلیدی برای امنیت انرژی امریکا، عامل درآمدزایی برای شرکتهای آمریکایی به واسطه بازسازی میادین نفتی سوریه و ایجاد کننده یک جبهه نیابتی ضدایرانی است که ثبات نفتی برای متحدان آمریکا در حاشیه خلیج فارس و موقعیت استراتژیک برای مهار روسیه در مدیترانه را به همراه خواهد داشت که بدون این عوامل، حمایت از الجولانی دارای هیچ توجیهی نبود.
در پایان، با توجه به چالشهای داخلی آمریکا و چالشهای جهانی، نظیر جنگ اوکراین و تنش تایوان، نظم مطلوب آمریکا بر پایه بسط معاهده ابراهیم استوار است، چرا که آمریکا ائتلاف ضدایرانی با اسرائیل، عربستان و ترکیه را تضمینکننده ثبات اقتصادی از طریق انرژی، عامل کاهش دهنده نفوذ روسیه و چین، عالم برقراری تنوع نفتی و افت وابستگی به اوپک و خلق دولتهای متوسط قابل کنترل، میپندارد تا بدون مداخله مستقیم و از طریق نیابتیها اقدام به مدیریت ریسک و برقراری توازن در جهت منافع ملی خود در خاورمیانه نموده و تمرکز خود را معطوف به چین نماید.»