به گزارش مجله خبری نگار، به نظر میرسد که غرب، مکانیسم ماشه را در ادامه جنگ ۱۲ روزه دید. به دو معنا؛ تمدید در ازای امتیازهای بزرگ که میتوانست بخشی از اهداف جنگ باشد و اجرای ماشه با چند هدف؛ ناآرامی در ایران و بستر فصل هفتی درست کردن برای حمله اسرائیل. به این ترتیب غرب از مکانیسم ماشه رسیدن به اهداف جنگ را دنبال میکرد؛ دستیابی به مواد و حالا آشوب داخلی. دو هدفی که در جنگ ناکام ماند.
نگاه ایران به تمدید ماشه از جنس رئال پالتیک و موازنه قدرت بود. در نگاه ایران، هر لحظه احتمال جنگ مجدد وجود دارد و پیشنهادهای اروپا هم نه برای یک توافق منصفانه که در راستای توافق به نفع اسرائیل بود؛ نامتوازن و غیر متعادل؛ با عدم پایبندی به وعدهها که نمونه اش زدن زیر توافق قاهره بود. طبیعی است که موضع واقعی حاکمیت ایران با آنان که از اجرای ماشه خوشحال شدند، تفاوت دارد، اما توافق تمدید ماشه با این شرایط حتما بدتر از اجرای خود ماشه بود؛ چرا که امتیازهایی را طلب میکرد که مخصوص یک توافق سیاسی با امتیاز رفع تحریم برای ایران بود نه تمدید ۶ ماهه.
واقعیت این است که ادراک غرب درباره ایران دو بخش دارد؛ ۱/ ضعف ایران و ۲/ حرکت ایران به سمت برنامه تسلیحاتی. ادراک اول پیش زمینه امتیاز ندادن در جلوگیری از برنامه هستهای ایران بود. این گونه گمان میکنند که با ترکیبی از فشار سیاسی و اقتصادی، در آستانه جنگ نگاه داشتن ایران و ناآرامی اجتماعی در نهایت بدون امتیاز، برنامه هستهای ایران را مهار میکنند. ماشه را هم ذیل همین ادراک جلو بردند.
در سمت ایران، این درک به وجود آمد که امتیازهایی که غرب در ازای تمدید ماشه میخواهد در حد یک توافق سیاسی برای رفع تحریم است. چیزهای زیادی میخواستند بدون منافع بزرگ برای ایران. این پیشنهادها به صورت کلی برای عدم توافق بودند نه توافق.
در عین حال این جمع بندی در تهران وجود دارد که تمدید ماشه در ازای امتیازهای بزرگ، خطر جنگ را رفع نمیکند. در واقع هر دو حالت تمدید یا عدم تمدید به معنای پایان جنگ نیست. این جمع بندی هم در ایران به وجود آمده که با ادراک فعلی غرب، امکان امتیازهای بزرگ وجود ندارد و مذاکره شکل بده- بستان ندارد؛ و هزینه سازش واقعا بیشتر از مقاومت است.
در چنین شرایطی اکنون سوال این است که چه باید کرد؟ پاسخ آسانی نیست، اما واقعیت این است که دو گروه برای «چه باید کرد»، تصمیم خود را گرفتهاند؛ گروهی که در بیانیه جبهه اصلاحات متجلی هستند و راه را در نرمال سازی با آمریکا میدانند. مشکل بزرگ این گروه در این است که الان و در این لحظه نرمال سازی آمریکایی به معنای ایران بدون هستهای و موشکی و منطقهای است. ترامپ به وضوح از این معامله به عنوان «تسلیم بدون قید و شرط» نام میبرد. این گروه همچنان در صحنه میمانند و به دنبال به هم زدن توازن اجتماعی پس از جنگ خواهند رفت. صدای بلند و ناامیدانهای دارند و به جای این که بخشی از راه حل باشند، بخش بزرگی از مشکل هستند.
گروه دیگر، اما فضای انتخابات ۱۴۰۳ را با قدرت بیشتری دنبال میکنند و ماشه را شاهد بینش درست خود میدانند و با قدرت بیشتری وارد کمپین ۱۴۰۷ میشوند. در این طیف، ادبیات از «پزشکیان شبیه بنی صدر تا پزشکیان تحت سلطه یا بی تفاوت به الیگارشی» یافت میشود. این گروه به دنبال ادامه برنامه هستهای ایران، خروج از NPT و برخی طرحهای اجتماعی و فرهنگی و قطبیت سازی خواهند رفت که ممکن است در نهایت توازن اجتماعی را به شکل دیگری تغییر دهد.
راه درست به نظر من، عبور از این دوقطبی سیاسی است که از ۹۲ شروع شده و همچنان هم ادامه دارد. گروه اول مشکل واقع بینی بین المللی و عدم درک ماهیت قدرت دارند و گروه دوم مسئله گزینه ایجابی و کارآمدی. راه حل جدید، راه حلی است که تجربه ۹۷ تا ۱۴۰۰ را جلوی چشم بگذارد و راه متفاوت از این سه سال برود. امکان راه متفاوت وجود دارد؛ در سطح روابط بین الملل، چین و روسیه میتوانند بخشی از تدابیر ایران باشند. گرچه این همکاری را نباید مطلق انگاشت و باید واقع بینانه شرق را تحلیل کرد. فرصتهای واقعی در شرق قابل دستیابی است. در زمینه هستهای هم راه منطقی، «در آستانه ماندن» است که مغایرتی با فتوای رهبری ندارد و در عین حال خلاف ادراک غرب درباره حرکت ایران به سمت سلاح هستهای است.
در سطح دولت، اصلاحات بزرگ لازم است. ادامه این روند دولت را ضعیفتر خواهد کرد. راه حل هم به خانه فرستادن کارمندان نیست بلکه تعیین تکلیف شرکتهای دولتی، منتفع کردن مردم از بهینه استفاده کردن انرژی، اصلاح نظام بانکداری و کم کردن مداخله گری دولت است. در غیر این صورت دولت رفته رفته ضعیفتر خواهد شد و کسری بودجه بیشتر. این اصلاحات البته باید سریع جمع بندی شود و با حوصله اجرا.
با این فرض اجرا نشود که دولت، مشکلات خود را با مردم حل کند بلکه از خود برای مردم هزینه کند و بوروکراسی اش را اصلاح کند.
اگر نسبت به نقش جامعه در ایستادگی ایران در جنگ ۱۲ روزه جمع بندی وجود دارد، هر گونه راه حلی باید مبتنی بر حفظ این انسجام باقی بماند. چه اشکالی دارد که رئیس جمهور در راستای کاهش هزینه ها، اقدامات روشنی در سطح شرکتهای نیمه دولتی انجام دهد؟ مردم باید احساس کنند که دولت در کنار آن هاست. چه اشکالی دارد که در مالیات مشاغل کوچک تسامح بیشتری صورت گیرد؟ و اقدامهایی از این دست. دولت باید در سطح راهبردی و تاکتیکی به خود سخت بگیرد.
این راه حل هم میتواند کشور را برای شرایط جنگ احتمالی آماده نگاه دارد و یا احتمال جنگ را پایین آورد و هم میتواند ادراک غرب را درباره ایران تغییر دهد و دیپلماسی را آماده یک مذاکره واقعی رفع تحریم و نه تسلیم گونه کند. قابل انتظار است که در این میان اتفاقهایی در سطح جهان هم برای ما گشایش ایجاد کند و فرصت بسازد. از همین نمونه فشاری است که جامعه بین الملل به اسرائیل وارد کرده است.
روزهای پیش رو بیش از هر چیز نیازمند کارآمدی، عدم قطبیت و استفاده از فرصتهای جهانی است که میتواند ذیل بسته مقابله با ترامپ- نتانیاهو مورد توجه قرار گیرد.
منبع: خراسان-سعید آجورلو