به گزارش مجله خبری نگار، در دیار عارفان و زاهدان، در خاک زرخیز و روحپرور آستانهاشرفیه، کودکی چشم به جهان گشود که نامش نوید پاکی و خلقش نشان ایمان بود؛ مهدی خوشسیرت، فرزندی که روحش از جنس زلال رودهای گیلان و دلش پر از تپشهای آسمانی بود، از همان آغاز، در نگاهش برق ایمان موج میزد و در لبخندش، وعده یک حضور بینظیر پنهان بود.
بزرگ شد در سایهسار تقوا، بالید در دامان خانوادهای مؤمن، و قد کشید در فضای انقلابی آن سالها هنوز جوانی را تمام نکرده بود که لباس سبز پاسداری به تن کرد و راهی میدانهایی شد که مردانگی در آن معنا میگرفت و کمکم نامش در میان همرزمان آشنا شد؛ نه فقط بهخاطر رشادتهایش، بلکه به سبب اخلاق خوش، تواضع بیحد، دل مهربان و لبهای همیشه ذکرگویش.

او در دوران دفاع مقدس، با لیاقت، تدبیر و شجاعت، بهعنوان جانشین لشکر ۱۶ سپاه قدس گیلان منصوب شد، فرماندهیاش، آمیختهای از نظم نظامی و نورانیت عرفانی بود و زیر دستانش نهتنها فرمانبر، بلکه شیفتهاش بودند و میگفتند «مهدی، دل میبرد پیش از آنکه فرمان بدهد.» و واقعاً چنین بود و در میدان نبرد، بیپروا و مصمم میجنگید؛ اما در خلوتهای شبانه، اشکهایش را تنها خدای خودش میدید.
زندگیاش در میان ۲ صفت بزرگ خلاصه میشد: دلاوری در میدان و دیانت در خلوت، آنگونه که شبها با قرآن انس داشت، روزها با مجاهدت و برنامهریزی نظامی در مسیر دفاع از وطن میدرخشید.
از آن فرماندهانی نبود که پشت نیروها بایستد؛ او همیشه پیشاپیش صف، با دلی آرام و چهرهای مطمئن حرکت میکرد. ذکر "یا زینب" بر لب داشت و تصویر حضرت ابالفضل (ع) در دل؛ و سرانجام، در یکی از عملیاتهای دفاع مقدس، آن هنگام که خاک عطش خون داشت و آسمان در جستجوی پرواز، مهدی نیز سبکبال شد، تیری که او را به زمین افکند، در حقیقت پلهای شد بهسوی آسمان. پیکرش به خاک افتاد، اما نامش در قلبها و تاریخ ایستاد.

امروز، هر قدمی در کوچههای آستانهاشرفیه، نشانی از مهدی دارد. هر گلزار شهیدی که بوی ایثار میدهد، یاد او را زنده میکند.
مادران برای پسرانشان، از سیرت خوش شهید خوشسیرت میگویند و فرماندهان، در سخنرانیهایشان از تدبیر، تقوا و خلوص او مثال میزنند.
مهدی خوشسیرت، در لباس سپاه، در قامت یک فرمانده، در دل یک مؤمن، و در خون یک شهید تجلی یافت؛ و این تجلی، تا همیشه در تاریخ گیلان خواهد درخشید؛ چون نوری که نه غروب دارد، نه فراموشی.
