به گزارش مجله خبری نگار/فرهیختگان-میلاد جلیلزاده:: آقای خاتمی با خوشسلیقگی تمام لباسهایش را انتخاب کرده و رنگ پسزمینه گفتگو و لحن غیرآمرانه صحبتهایش و حتی فریم دایرهای عینک او که میتواند به چهرهاش حالتی معصومانه بدهد، همگی با هوشمندی تمام انتخاب شدهاند. او جلوی دوربین آمده تا بگوید به مسعود پزشکیان رأی میدهد و البته به کسی امر نمیکند که او هم چنین کند. تا اینجای کار همهچیز به لحاظ تکنیکی درست و بهقاعده انجام شده و اینکه مردم حرفهای رئیسجمهور اسبق را باور کنند یا نه، ارتباطی به سبک تهیه ویدئو ندارد. مشکل، اما موزیکی است که زیر صدای او پخش میشود؛ موزیک فیلم «حکومتنظامی» ساخته میکیس تئودوراکیس فقید که در یکی از سیاسیترین فیلمهای تاریخ سینما مورد استفاده قرار گرفت. ظاهرا سازندگان این کلیپ میخواستند تا از نام فیلم حکومت نظامی که اتفاقا بیربط به موضوع انتخابات هم نبود، استفادهای نمادین بکنند و این محتوازدگی شدید باعث یک ناهمگونی فاحش بین ریتم آن گفتار و ریتم موسیقیاش شده است. این موزیک با این لحن از گفتار هیچ تناسبی ندارد و اصرار سازندگان کلیپ روی تکهپراکنیهای سیاسی به انتخاباتی که اصطلاحا میخواهند همراه با فشردن دستمالی روی بینی وارد دالان آن شوند، باعث یک اعوجاج در خروجی کار شده است. خیلی بعید است تعداد قابل توجهی از مخاطبان این ویدئو نام فیلمی که موزیک به آن تعلق دارد را حدس بزنند و به متن گفتار خاتمی ربط بدهند؛ درحالیکه استفاده از یک موزیک مناسبتر، حتی اگر متعلق به فیلمی بود که در تناقض گفتمانی با اصلاحطلبان قرار داشت، بیشتر میتوانست به تاثیرگذاری آن ویدئو کمک کند.
حالا دو نکته برای اشاره باقی میماند. اولا با اینکه هم حکومت نظامی فیلم خوبی بود و هم این موزیک که از آن در ویدئوی خاتمی استفاده شده، اما به نظر میرسد آن فیلم و موزیکش ربط چندانی به هم نداشتند. در فیلم هم از این موسیقی فقط یک بار در مقیاسی کوچک استفاده شده است. نکته دوم این است که انگار همراهان آقای خاتمی و کسانی که این ویدئو را ساختهاند، ارتباط چندان وثیقی با نسل جدید ندارند و نمیدانند اگرچه در میان افراد نسل اول و دوم انقلاب این فیلم و موسیقیاش بسیار مشهور است، در میان جوانترها به جز آنهایی که حرفهشان سینماست، کسی چندان فیلم حکومت نظامی را نمیشناسد؛ حتی اگر این موسیقی را بارها شنیده باشد. به عبارتی این تکهپراکنی سیاسی که ریتم ویدئو را فدای آن کردهاند، توسط بخش مهمی از جامعه ایران که اکثریت رأیدهندگان را تشکیل میدهند اساسا دریافت نمیشود.
به نظر میرسد مساله عدم ارتباطگیری با نسلهای جدیدتر چیزی باشد که در کمپین انتخاباتی اصلاحطلبان بزرگترین ضعف آنها بهحساب میآید. شاید خود آنها هم متوجه این موضوع شدهاند و از چندی پیش به فکر طرحریزی برنامههایی برای ارتباطگیری با این نسل و به میدان آوردنشان بودند، اما برگزاری نابهنگام انتخابات ریاستجمهوری چهاردهم فرصت به اتمام رساندن موفق یا ناموفق پروژه این جناح سیاسی در شناخت و ارتباطگیری با نسلهای جدید را از آنها گرفت و حالا با طیفی از سیاسیون طرف هستیم که اگرچه مدعی و پرچمدار نوگرایی هستند، اما ایدهآلهایی که مطرح میکنند، قطببندیهایی که مورد تاکیدشان قرار میگیرد و بهطور کل گفتمانی که طرح آن را درمیاندازند، نسبتی با نسلهای جدید پیدا نمیکند. در مورد نسل قبل هم میشود گفت که بخش قابل توجهی از رویاهایشان به دیوار سخت واقعیت خورده و نه اینکه کارگزاری را مناسب تحقق آنها پیدا نکنند، بلکه در اصل اینکه آن رویاها قابل دستیابی باشد، شک و تردیدهایی اساسی به وجود آمده است. مثلا وقتی دولت ایالات متحده از برجام خارج شد، اینکه بتوان با به خرج دادن مقداری نرمش و به کار نبردن ادبیات ایدئولوژیک، بین ایران و آمریکا دوستی برقرار کرد، دیگر نمیتواند رویای کسی باشد، چون به نظر میرسد حتی اگر ما بخواهیم، آنها نمیخواهند که این دوستی برقرار شود. در چنین شرایطی پیدا کردن دشمن داخلی برای معرفی او بهعنوان کسی که مانع تحقق رویاهاست و هیولاسازی از این دشمن فرضی، چندان نمیتواند کارگر بیفتد.
این قضیه روی جنبههای زیباییشناسی جریان اصلاحات هم اثر میگذارد و آنها را دچار تناقضی درونی میکند. این است که خاتمی میگوید رأی میدهم، اما نمیتواند با استواری دیگران را هم به رأی دادن ترغیب کند و درحالیکه لباس روحانیت بر تن دارد و تمام شناختهشدگی خود را مدیون مناصبش در جمهوری اسلامی است، زیرصدای سخنرانیاش موزیک حکومت نظامی پخش میشود تا یک تکهپراکنی به شرایط موجود سیاسی صورت گرفته باشد. نه این تناقضات میگذارند کسی با این گفتار به قدر کافی کنار بیاید نه نسل جدید با این ادبیات ارتباطی برقرار میکند و نه فدا کردن ریتم کار برای استفاده نمادین از یک موسیقی کار به صرفهای است؛ چون این متلکپراکنی نمادین اساسا توسط بخش قابل توجهی از مخاطبان نسل جدید فهمیده نمیشود. شاید در مورد بخش قابل توجهی از سینمای ایران که خروجی و محصول مدیران فرهنگی اصلاحطلب در دورههای متعدد هستند هم توجه به این نکات مهم باشد. وقتی دوره یک گفتمان تمام شده، اما هنوز سررشتههای قدرت و نفوذ را در دست دارد، طبیعتا یک تنازع نسلی و گفتمانی پدید میآید تا کهنه فرسوده کنار برود و امر نو متولد شود.