به گزارش مجله خبری نگار/کیهان: دین فلسفه و سبک زندگی را تعیین میکند. این بدان معناست که انسان دیندار سبک زندگی خود را از دین میگیرد و به منابع دیگر مراجعه نمیکند مگر آنکه دین مجوزی به عنوان حجت برای آن داده باشد. از این رو مراجعه به عقل به معنای خاص آن و حجیت آن در دین اسلام مورد تاکید قرار گرفته است.
اگر کسی به دین به عنوان یک هستیشناسی و ایدئولوژی و جهانبینی، اعتقادی نداشته باشد، چهبسا به ستیز با آن بپردازد و بکوشد تا آن را از زندگی خود و دیگران بیرون راند. این همان دینستیزی است که در اشکال گوناگون و با شیوههای متعدد در طول تاریخ انجام گرفته و میگیرد. در نوشتار حاضر تحلیل قرآن از این پدیده و شیوههای دینستیزی ارائه شده است.
دینستیزی به معنای مخالفت با دین میتواند در اشکال گوناگونی نمود پیدا کند. اصولا عدهای از مردم با دین مخالفت میکنند تا از هرگونه محدودیتی رها باشند و در آزادی مطلق و بیبندوباری زندگی کنند؛ اما این مخالفت هرگز یک شکل و یک نوع نیست؛ بلکه در اشکال گوناگون نمایان میشود. به سخن دیگر، همه مخالفان دین در کلیت یا در جزئیت در یک امر، مشترک هستند و آن اینکه همه محدودیتها یا برخی از آنهائی را که دین ایجاد و اعمال میکند بردارند؛ اما برخی به علل و عوامل گوناگون نمیخواهند انگ بیدینی به آنان خورده شود و یا اصولا خود را دیندار میدانند و مخالفتهای خویش را مستند به دلایل و یا شبهاتی میکنند که به آنها پاسخ داده نشده یا به نظر خودشان پاسخ درست و مناسبی دریافت نکردهاند.
شاید شما هم افراد مسلمانی را بشناسید که در علت مخالفت با برخی از نمادها و احکام دینی، این مطلب را عنوان کنند که چه دلیلی بر حکم حجاب یا حرمت دست دادن یا مانند آن است؟ به نظر آنان اگر دلیلی هم باشد یا قطعی نبوده و مخدوش است یا اینکه دلالت آن تمام نیست یا سندیت ندارد. پس در یکی از وجوه دلالتی یا سندی آن خدشه وارد میکنند و اگر نتوانند این کار را بکنند به اصل دیگری تمسک میکنند که «دینداری به اینها نیست، باید ایمان قلبی داشته باشی و دلت پاک باشد».
البته برخی از دینداران بر اساس این قاعده عمل میکنند که خداوند در قرآن از آن به «ایمان به بعض و کفر به بعض» یاد کرده است. (بقره، آیه ۵۸؛ نساء، آیه ۵۰) اینان میخواهند با این روش یک راهی میان دین برای خود پیدا کنند که هم هواهای نفسانی خودشان را ارضا کنند و هم خدا را راضی نگه دارند. (همان)
برخی دیگر که اصولا با هرگونه دین و آیین و سنت مخالفت میورزند بر این باورند که انسان، آزاد آفریده شده و خودش باید درباره زندگیاش تصمیم بگیرد و پاسخگوی کسی در زمین و آسمان نیست. اینان بهطور کامل با هر شکلی از اشکال محدودیتساز که از آن به ایدئولوژی یاد میشود مبارزه میکنند.
البته در میان اینان میتوان افراد و گروههایی را یافت که به اصولی دیگر مبتنی بر عقلانیت ابزاری، اخلاق طبیعی، سنتهای آباء و اجداد، قوانین عقل ابزاری و مانند آن باور داشته و میخواهند دنیای خودشان را در چارچوب کمترین محدودیتها سامان دهند تا بیشترین نفع را از زندگی مادی و اجتماعی ببرند؛ زیرا میدانند که انسان نیازمند اجتماع و ارتباط است و باید محدودیتهایی را برای رهایی از تضاد منافع و جنگ بپذیرند؛ ولی این محدودیتها در کمترین حجم و شکل باشد و هر کسی بتواند به همه نیازهای غریزی و طبیعی خود به طور کامل بدون هیچ محدودیتی پاسخ دهد. از اینرو مبنای آزادی آنان، عدم تضاد با منافع دیگران است؛ یعنی انسان از هرگونه قید و قانونی آزاد است مگر آنکه به منافع دیگری ضرر برساند. البته این ضرررسانی در صورتی که اکثریت بهرهمند میشوند باز هم مشکل ندارد؛ چرا که به طور طبیعی یک اقلیتی همواره ممکن است ضرری متوجه آنان باشد.
همه این انواع و اشکال گوناگون مخالفت با دین چه در درون دین یا بیرون دین، در یک امر مشترک هستند.
خداوند در آیات نخست سوره قیامت بیان میکند که علت همه مخالفتهای دروندینی و بروندینی چیزی جز دستیابی به آزادی مطلق و بیبندوباری نیست. پس چه آن کسی که خدا و غیب را باور ندارد و تنها اصالت را به دنیا میدهد و منکر هر متافیزیک و دینی است و چه آن کسی که خدا و غیب و معاد را میپذیرد و به آخرت باور دارد، جز به هدف باز بودن دستش و آزادی کامل این سخنان و باورها را بیان نمیکنند. (قیامت، آیات ۱ تا ۵) به سخن دیگر، انسان میخواهد جلویش باز باشد و هر گناه و خطایی را بکند؛ لذا به انگیزه شهوت عملی شبهه علمی طرح میکند.
در حوزه بیرون دینی نیز همه کسانی که به دشمنی و ستیز با دین میپردازند کسانی هستند که باید آنان را دوستان، یاران و شاگردان مکتب ابلیس برشمرد که سوگند خورده تا مردم را از فلسفه و سبک زندگی دینی دور نگه داشته و آنان را گمراه کرده و به دوزخ بکشاند. (نمل، آیه ۲۴؛ حجر، آیه ۳۹؛ اسراء، آیه ۶۲)
با نگاهی به آنچه گفته شد، دانسته میشود که چه بسترها و زمینههایی برای گرایش افراد به دینستیزی وجود دارد. همچنین برخی از اهداف و انگیزههایی که موجب میشود آدمی به ستیز با دین رو آورد دانسته شده؛ اما برای تبیین بهتر و کاملتر موضوع به بسترها و زمینههایی بیشتر توجه داده میشود تا معلوم شود چه کسانی با چه انگیزههایی برای دینستیزی برنامه دارند و در یک عمل برنامهریزی شده، طرح و پروژه خود را اجرا میکنند.
۱. کفر: شاید نخستین و اولین بستر در دینستیزی کفر باشد. کافر به دلیل اینکه جهان غیب را باور ندارد و هستیشناسی و جهانبینی او محدود به دنیای مادی است؛ زیرا از نظر معرفتشناسی، راهها و منابع معرفتی را محدود به حس و ابزارهای حسی میداند، بنابراین از نظر وجودشناسی به این نتیجه میرسد که غیبی وجود ندارد؛ زیرا هرچه با ابزارهای حسی، چون چشم و گوش و مانند آن بررسی و تحقیق میکند، امری را ورای آن نمییابد. بنابراین، وجود تنها چیزی است که دیده میشود و با ابزارهای حسی درک میگردد. یعنی قابل تجزیه و تحلیل آزمایشگاهی و تجربی است. چنین افرادی با دین که بر معرفت شناسی غیر حسی، چون معرفتشناسی عقلی و شهودی تاکید دارد نمیتوانند کنار بیایند؛ زیرا بر غیب و جهان غیرمادی تاکید میکند که در آن خدا اصالت مییابد؛ خدایی که مالک، مدبر و مدیر هستی است و بر اساس علم و حکمت و قدرت خود هستی را آفریده و از آنجا که برای انسان اراده قرار داده، برای او برنامه و دستور عملی برای زیست نیز قرار داده تا در چارچوب آن زندگی خود را جهتدهی کند و در صورت تخلف او را در قیامت و معاد بازخواست خواهد کرد. چنین تصور و تصدیقی به معنای این است که نمیتواند هرگونه که بخواهد عمل و زندگی کند و باید پاسخگو باشد.
اینگونه است که کافر با دین و دینداران در ستیز است؛ زیرا در تضاد کامل و مستقیم با هستیشناسی و فلسفه و سبک زندگی او قرار میگیرد و مانع از آزادی عمل اوست.
خداوند در آیات بسیاری بیان میکند که کافران دینستیزان اصلی هستند و همین کفر است که آنان را به دینستیزی سوق میدهد. (اعراف، آیه ۴۷؛ نساء، آیات ۱۶۰ و ۱۶۱؛ انفال، آیه ۳۶؛ نحل، آیه ۸۸؛ محمد، آیات ۱ و ۳۲ و ۳۴)
۲. دنیاطلبی: دومین زمینه گرایش انسان به دینستیزی، دنیاخواهی بشر است. البته اهل کفر دنیاطلب میشوند، ولی این اختصاص به آنان ندارد؛ چرا که اهل دین نیز ممکن است دنیاطلب شوند. آنان هرچند عوالم غیر حسی، چون خدا و فرشتگان و جنیان و برزخ و قیامت و آخرت را باور دارند، ولی به حکم غوره نقد، دست از حلوای نسیه برمیدارند و به همین زندگی دنیوی بسنده میکنند و راضی نمیشوند که امری، چون دین مانع بهرهمندی آنان از دنیا شود. دوستی دنیا چنان اینان را به خود مشغول میکند که دیگر آموزههای عقلانی و وحیانی را برنمیتابند و به مخالفت با آن میپردازند. (توبه، آیه ۹؛ ابراهیم، آیه ۳)
البته این دو زمینهساز مهم برای دینستیزی انسان است؛ اما نباید فراموش کرد که غیر از انسان یک عامل بیرونی، چون ابلیس و شیاطین از این زمینهها برای رسیدن به مقصود خود استفاده میکنند و انسان را در این امور تشویق میکنند و اجازه نمیدهند تا با دین کنار آیند و دست از ستیز با آن بردارند.
دینستیزان برای اینکه گفتمان رقیبی را در صحنه نداشته باشند، به اشکال مختلف میکوشند تا دین را کنار گذاشته و از جامعه حذف کنند. هدف آنان این است که شرایط روحی و روانی برای فجور و بهرهمندی آنان فراهم شود. از اینرو به همه اشکال و شیوههای حذف دین چنگ میزنند که در اینجا به سه روش اصلی آنان اشاره میشود.
۱. تزیین اعمال: از روشهایی که دینستیزان برای رسیدن به هدف خود استفاده میکنند، تزیین اعمال باطل و خوب جلوه دادن آنهاست. به این معنا که آنان روشهایی را بهکار میگیرند تا زشتها و نابهنجارها و باطلها در قالب خوب و زیبا و حق ارائه شوند و حتی بهتر از حق خود را نشان دهند. آرایهسازی برای باطل از مهمترین شیوههایی است که دینستیزان بهکار میگیرند تا مردم به جای حق و خوبی باطل و بدی را به عنوان خیر خودشان بپذیرند. شیاطین استاد اینگونه اعمال هستند. خداوند در آیاتی، زینت بخشیدن اعمال انسان را از روشهاى شیطان برای فریب مردم در راستای دینستیزى معرفی میکند و به انسانها در این زمینه هشدار میدهد. (نمل، آیه ۲۴)
۲. جدال: از دیگر شیوههایی که دینستیزان برای رسیدن به اهداف خود بهکار میگیرند، جدال و مجادله است. (حج، آیات ۸ و ۹) جدل و یا جدال یک نوع تبیین باطل به عنوان حق است.
به این معنا که اموری را که باطل است به عنوان حق جلوه داده و به خورد مردم میدهند. جَدَل در لغت به معنای پیچاندن است. مثلا میگویند: ریسمان و طناب را محکم تاباندم و جدل کردم. جدل سپس در گفتوگوی با نزاع و ستیزه و چیرگی بر یکدیگر بهکار رفته است.
جدل یا مُجادِلِه استدلالی است که از قضیههای مشهور یا مورد قبول مخاطب تشکیل میشود و برای قانعسازی طرف مقابل بهکار میرود. صورت ساده جدل این است که یکی دیگری را با پرسشهای پیدرپی و متعدد روبهرو میکند بهطوریکه سرانجام او به تناقضگویی بیفتد و محکوم شود.
در این مبارزه کسی که بتواند از پذیرفتههای طرف مقابل بهره گیرد و او را به بنبست بکشاند، پیروز میشود. (روحالله عالمی. منطق. چاپ دوم. تهران: شرکت چاپ و نشر کتابهای درسی، ۱۳۸۹)
واژه جدل و مشتقات آن در بیستونه مورد در قرآن بهکار رفته است. معانی که برای جدل در قرآن میتوان یافت عبارتند از: خصومت ورزیدن (انعام، آیه ۱۲۱)، جانبداری کردن (نساء، آیه ۱۰۷)، بحثهای بلند و کشدار بیهوده (هود، آیه ۱۳)، چون و چرا کردن (هود، آیه ۷۴)، سخن بدون دلیل (اعراف، آیه ۷۱)، لجبازی و ستیزگی کردن در بحث (بقره، آیه ۱۹۷) و مانند آن است.
۳. شرک: از دیگر شیوههای دینستیزان بهرهگیری از شرک است.
به این معنا که برای خدا در مراتب و مراحل گوناگون شریک قرار میدهند تا توحید دستخوش تغییر شود. اینگونه است که گاه در الوهیت، گاه در ربوبیت و گاه در مراتب دیگر قائل به شرک میشوند. این شرک حتی در میان مسلمانان نیز به شکل خفی در جریان است. از جمله میتوان به شرک در مقام فعل اشاره کرد که مردم برای اسباب یک حالت استقلالی و یا عرض خدا قائل میشوند و میگویند که این مثلا شفای بیماری به دارو و یا پزشک بوده است.
یا اینکه این مال و ثروت بهخاطر تخصص اقتصادی و تدبیر من فراهم آمد. (قصص، آیه ۷۸) درس خواندم و دانشمند شدم. اینگونه شرکها خود عاملی است که آدمی را کمکم در جرگه دینستیزان قرار میدهد؛ زیرا برای افراد و اسباب علت استقلالی یا عرض خدا قائل شده و بدان گرایش مییابد و اینگونه است که با برخی از مفاهیم و اصول دینی، چون توکل، تفویض و توحید فعلی مخالفت عملی میکند. خداوند در آیه ۸ سوره زمر از تلاش براى گسترش شرک، به عنوان روشى براى دینستیزى و بازداشتن مردم از راه خدا یاد کرده است. به هر حال، عدهای به هر شیوهای به مخالفت با دین و ستیز با آن میپردازند. در جامعه اسلامی شما میتوانید افرادی را بیابید که با شبهه علمی میکوشند تا دین را تضعیف کرده و اعمال خودشان راتوجیه کنند و زمینه را برای فساد فراهم آورند؛ زیرا در محیط نامناسب و آلوده و ضد قانون میتوانند به کارهای باطل و دنیاخواهی خود برسند.