به گزارش مجله خبری نگار، اگرچه روایتهای شاهنامه با اسطوره و افسانه درهمآمیخته است؛ اما آمیختگی یک اثر با اسطورهها به این معنا نیست که این عناصر هیچگاه در تاریخ وجود نداشتهاند و بر این اساس، ما نباید شاهنامه فردوسی را کتابی سراسر ساختهوپرداخته تخیلات ذهنی حکیم توس بدانیم.
سرو باستانی «کاشمر» یکی از همین اسطورههاست که برخی افراد از آن به عنوان درختی افسانهای یاد میکنند. پیش از ورود به ماجرای سرو کاشمر و روایتهای آن در شاهنامه و همچنین پرداختن به دلایلی برای اثبات واقعی بودن داستان سرو کاشمر، بد نیست داستان تاریخی سفر این درخت باستانی را از کاشمر به سامرا مرور کنیم.
در سال ۲۴۷ هجری قمری مصادف با آخرین سال خلافت متوکل عباسی، یکی از روزها درباریان از سرزمین خراسان سخن به میان میآورند و در میانه روایتها به متوکل میگویند در منطقهای به نام «کشمر» سروی باشکوه با قدمتی هزارساله وجود دارد و ایرانیان معتقدند این درخت به دست زرتشت کاشته شده است. متوکل به شدت مشتاق دیدن این درخت میشود؛ اما بهجای اینکه به کشمر سفر کند و این درخت باستانی را ببیند، دستوری عجیب صادر میکند و میگوید این سرو را قطعهقطعه کنند و سوار بر شتر به دربار او (که آن زمان در سامرا بوده) بیاورند.
برای خواندن شرح مفصل این واقعه مستند تاریخی میتوانید به کتاب «تاریخ بیهق» اثر ابوالحسن بیهقی که صدسال پس از تاریخ ابوالفضل بیهقی نوشتهشده است، مراجعه کنید. خلاصه اینکه؛ مردم کشمر هرچه به مأموران متوکل اصرار میکنند این سرو را قطع نکنید، اصرارها کارساز نمیافتد. مردم به این امید که شاید با اهدای سکهها و هدایای گرانقیمت ماموران متوکل از این کار منصرف شوند، پیشنهادهایی ارائه میدهند؛ غافل از اینکه متوکل از این دستور برنخواهد گشت. درنهایت با لجاجت و پافشاری متوکل این درخت، تکهتکه شده و به پشت شتران بسته، راهی دربار خلیفه وقت در سامرا میشود. متوکل غافل از اینکه مرگ از رگ گردن به او نزدیکتر شده، به انتظار مینشیند و خیال دیدن سرو کشمر را در سر میپروراند، اما پیش از اینکه این اتفاق محقق شود مرگ گریبانش را میگیرد و در شهر بانگ برمیآید که خلیفه (متوکل عباسی) مُرد.
بر اساس آنچه در روایتهای تاریخی آمده به این نتیجه میرسیم که سرو کهن کشمر (کاشمر) افسانه نبوده و گوشهای از تاریخ کشور ماست. اگرچه این درخت باستانی قطع شد، اما از ریشههای آن جوانههایی رویید و امروز این جوانهها به سروهای کهنسال دیگری تبدیلشده است.
این سرو آنچنان عظمتی داشته که شاعران و نویسندگان زیادی در وصفش سخنها گفته و شعرها سرودهاند. دقیقی توسی از جمله همین شاعران است که پیش از فردوسی شاهنامهای ناتمام سروده بود.
سالها بعد ابوالقاسم فردوسی نیز همین ابیات دقیقی را در شرح سرو کاشمر در شاهنامه آورده است. برای پی بردن به پاسخ این سؤال مهم که چرا فردوسی در شاهنامهای که با هوشمندی تمام آن را به نظم درآورده، هزاربیت از اشعار دقیقی توسی (و از آن جمله اشعار مربوط به سرو کاشمر) را گنجانده و خود به خلق ابیاتی درباره این پدیده شگفت انگیز دست نزده است، با سید مهدی سیدی گفتگو کردیم. استاد سیدی در پاسخ این سؤال کلیدی میگوید: فردوسی به دو دلیل ابیات مربوط به سرو کاشمر را از میان شعرهایی که متعلق به دقیقی توسی بوده، آورده است؛ اول اینکه میخواسته بگوید این سرو ریشه تاریخی دارد، افسانه نیست و در شاهنامه دقیقی نیز آمده است؛ دلیل دیگر این حرکت هوشمندانه فردوسی (یعنی آوردن ابیاتی از شاهنامه دقیقی در اثر جاودان خودش) این بوده که او با این کار خواسته تفاوت و عظمت ابیات شاهنامه خودش در مقایسه با شاهنامه دقیقی را به رخ مخاطبان بکشد.
استاد سیدی در ادامه در تشریح جغرافیای کاشمر میگوید: برای اثبات وجود سرو کشمر در خراسان ما باید حتماً سابقه جغرافیایی این دیار و سابقه تغییر نامها را بدانیم، زیرا درباره جغرافیای کاشمر و سرو کاشمر اختلافات فراوانی وجود دارد. برخی بر این باورند که کاشمر همان ترشیز، پُشت و بُست است، در حالی که اینگونه نیست بلکه بهطورکلی در گذشته این منطقه به نام «پُشت» معروف بوده است. در بیان ریشه این کلمه نیز باید گفت پُشت به معنی بژ، دژ، کوه، عقبه و گردنه است. پیشینیان ما به دامنه کوه بژ میگفتند و بر همین اساس، نام «بجنورد» در ابتدا «بژورد» بوده است.
این پژوهشگر ادبی خاطرنشان میکند: درباره کاشمر امروزی هم باید به این نکته اشارهکنیم که همانطور که گفته شد پیش از اسلام منطقهای به نام پُشت وجود داشته که مهمترین بخش آن کشمر بوده است. کشمر از شهرهای کهنسال خراسان بوده که اینک تبدیل به روستایی شهرکمانند با نام «علیآباد» کشمر شده است. هنوز بقای این سرو تناور در این محل وجود دارد. در گذشته آتشکدهای بزرگ در این منطقه وجود داشته و به همین دلیل به قول فردوسی این محل کعبه زرتشتیان بوده است؛ اما امروز از این آتشکده هیچ اثری نیست.
خلاصه اینکه بعد از ورود اسلام، ترشیز مرکز پُشت میشود که بعدها مغولان آن را ویران کردهاند. بعد از رفتن مغولها، ایلخانان کشمر را مرکز قرار میدهند و میل علیآباد کشمر را بنا میکنند. در زمان صفویه در محل شهر کاشمرکنونی روستای بزرگی به نام سوسفد یا سوسفید بوده، که از زمان رضاشاه به بعد کاشمر نامیده شده است.
استاد سیدی تصریح کرد: بنا به دلایلی که گفته شد، فردوسی تصمیم گرفته ماجرای سرو کشمر را به روایت دقیقی در شاهنامه بیاورد؛ که برخی ابیات آن به این شرح است:
نخست آذر مهر برزین نهاد
به کشمر نگر تا چه آیین نهاد
یکی سرو آزاده بود از بهشت
به پیش در آذر اندر بکشت
نبشتش بر آن زاد سرو سهی
که پذرفت گشتاسپ دین بهی
فرستاد هر سو به کشور پیام
که، چون سرو کشمر به گیتی کدام؟
کنون هر که این پند من بشنوید
پیاده سوی سرو کشمر روید
همه نامداران به فرمان اوی
سوی سرو کشمر نهادند روی
پرستشکده گشت از آن سان به پشت
به بُست اندر او دیو را زرد هشت
بهشتش بخوان اندرانی همی
چرا سرو کشمرش خوانی همی
چرا کهش نخوانی نهال بهشت
که شاه کیانش به کشمر بکشت
منبع: خراسان