به گزارش مجله خبری نگار، «طوفان الاقصی» در عرض ۷۰ روز، تمامی متغیرهای کلیدی منطقه غرب آسیا را واژگون کرده است و مقاومت فلسطینی تمامی تلاشهای ایالات متحده برای ترمیم نفوذ هژمونیک خود در خاورمیانه را از بین برده است.
اندیشکده دست راستی و پرنفوذ «انستیتو واشنگتن برای سیاست خاورنزدیک» مستقر در «واشینگتندیسی» که بر راهبردهای آمریکا در منطقه غرب آسیا متمرکز است در گزارش تازه خود هشدار داده است: با جنگ غزه، ایالات متحده، قلب و ذهن اعراب را از از دست داده، در حالی که رقبای آمریکا و ایران در افکار عمومی مردم خاورمیانه صعود کرده اند.
این اندیشکده آمریکایی که توسط مارتین ایندایک، سفیر سابق آمریکا در اسرائیل و از مدیران آیپک (کمیته روابط عمومی آمریکا و اسرائیل) تاسیس شده با بررسی نتایج پیمایشی که در ۶ کشور عربی انجام شده گزارش داده است که تنها ۷ درصد معتقدند آمریکا نقش مثبتی در جنگ غزه داشته است.
دادههای نظرسنجی از افکار عمومی مردم منطقه که توسط گروه تحقیقاتی «مؤسسه مستقل و مدیریت مطالعات جامعه مدنی» (IIACSS) - در عراق، سوریه، اردن، مصر، لبنان و فلسطین در دوره ۱۷ تا ۲۹ اکتبر ۲۰۲۳ - انجام شده است، نتایج قابل تاملی به دست میدهد.
انستیتو واشنگتن مینویسد: به دلیل حمایت ایالات متحده از اسرائیل در جریان جنگ غزه، اعتماد و نفوذ آمریکا در میان اعراب منطقه به پایینترین حد خود در طول تاریخ رسیده است، در حالی که حمایت افکار عمومی منطقه از رقبا و مخالفان استراتژیک آمریکا - چین، روسیه و ایران - افزایش یافته است.
بر این اساس، در میان این شش جامعه کلیدی عرب، آمریکا در مقایسه با مخالفان خود به دلیل حمایت کامل از تل آویو در جنگ در غزه در حال شکست است. درصد اعرابی که معتقدند آمریکا نقش و تاثیر مثبتی در جنگ دارد تنها به ۷ درصد میرسد که در کشورهایی مانند اردن این رقم به ۲ درصد میرسد. در مقابل، درصد کسانی که میگویند چین تاثیر مثبتی در این درگیری دارد شامل ۴۶ درصد در مصر، ۳۴ درصد در عراق و ۲۷ درصد در اردن است. دیدگاههای مثبت در مورد روسیه حتی بالاتر است. درصد کسانی که معتقدند روسیه تأثیر مثبتی دارد به طور متوسط ۴۷ درصد در میان مردم مورد نظرسنجی (به جز در فلسطین) میرسد.
انستیتو واشنگتن همچنین مینویسد: درصد کسانی که میگویند ایران تأثیر مثبتی در جنگ داشته است، ۴۰ درصد است. در کشورهایی مانند مصر و سوریه، درصد افرادی که میگویند ایران نفوذ مثبتی در جنگ غزه دارد حتی بیشتر است و به ترتیب به ۵۰ درصد و ۵۲ درصد میرسد.
به نوشته این اندیشکده مستقر در مرکز سیاسی آمریکا، چنین دیدگاههایی با فقدان کامل اعتماد به ایالات متحده و مقاصد آن پشتیبانی میشود. تنها ۳ درصد از پاسخ دهندگان اردنی میگویند که به آمریکا اعتماد دارند، در مقایسه با ۲۴ تا ۲۵ درصد که برای روسیه و چین همین را میگویند. در عراق، تنها ۷ درصد از پاسخ دهندگان میگویند که به آمریکا اعتماد دارند، در مقایسه با ۳۳ درصد برای ایران و چین و ۳۶ درصد برای روسیه. در مورد مصر، اعتماد به آمریکا تنها به ۹ درصد میرسد، در مقایسه با ۵۱ درصد برای روسیه و ایران و ۴۷ درصد برای چین.
انستیتو واشنگتن میافزاید: «این اعداد پایینترین رتبهبندی مطلوب برای آمریکا در بیش از بیست سالی است که ما صرف تحقیق در مورد افکار عمومی در منطقه کردهایم. بر اساس مطالعهای که توسط مرکز عربی برای تحقیقات و مطالعات سیاست در سال ۲۰۲۰ انجام شد، حتی در پایینترین سطح مطلوبیت آمریکا در منطقه، ارزیابی منفی از سیاستهای آمریکا در قبال فلسطین کمتر از ۱۹ درصد نبود.»
در تمامی سالهای پس از جنگ سرد و تفوق نظم امنیتی آمریکا در خاورمیانه، ایالات متحده با چنین بحرانی در سیاست خارجی خود روبرو نشده است، برای واشنگتن، شاید ۷ اکتبر ۲۰۲۳ یادآور دسامبر ۲۰۱۰ و آغاز بهار عربی یا بیداری اسلامی در خاورمیانه و شمال آفریقا باشد. روزهایی که ایالات متحده با امواجی از خشم و نفرت عمومی در سراسر منطقه مواجه شد.
واشنگتن در جریان سقوط دومینووار دیکتاتورهای عرب که متحدان سنتی و نزدیک کاخ سفید محسوب میشدند، تحت فشار زیادی قرار گرفته و بر سر یک دوراهی قرار داشت که یا با خیزش مردمی و انقلابهای عربی مقابله کند یا به همپیمانان کلیدی اش پشت کند که این اتفاق پیام مخربی به بقیه متحدان آمریکا ارسال میکرد. در نهایت دولت اوباما راه دوم یعنی عبور از متحدان کلیدی، چون حسنی مبارک در مصر، زین العابدین بن علی در تونس و علی عبدالله صالح را در یمن برگزید.
پیامدهای طوفان الاقصی برای آمریکاییها حتی وخامت بارتر از انقلابهای عربی یک دهه قبل است. کشتار جنون آمیز و بی سابقه ارتش اسرائیل در غزه، هزینههای ایالات متحده را به فراتر از خاورمیانه کشانده و این کشور را با یک انزوای بی سابقه در جهان روبرو کرده است.
تابستان سال گذشته بود که رئیس جمهور آمریکا در اولین سفر منطقهای خود در تل آویو اظهار کرد منطقه را به ایران، روسیه و چین واگذار نخواهد کرد. جو بایدن امیدوار بود که روند عادی سازی عربی با اسرائیل بتواند به یک نظم جدید منطقهای منجر شود. با گذشت یک سال، اما آنچه رخ داد پیشروی دستورکار ایرانی در منطقه با شراکت مسکو و پکن و مهندسی نظم امنیتی و ترتیبات سیاسی منطقه توسط این محور بود که خود را در اتفاقاتی مثل از سرگیری روابط ایران و عربستان سعودی با میانجیگری چین و همچنین رقم خوردن فصل نوینی از روابط شورای همکاری خلیج فارس با روسیه و چین خود را نشان داد.
آمریکا میبیند که خلاء استراتژیکی که پس از عقبنشینی از افغانستان روی داد را ایران، روسیه و چین پر کردهاند. در چنین شرایطی، رژیم صهیونیستی با جنایات جنگی در غزه، قدرت نرم آمریکا را هم در منطقه از بین برده و جنگ سخت در غزه، باعث تفوق محور تهران-مسکو و پکن در «جنگ نرم» منطقهای شده است.
از همین رو انستیتو واشنگتن مینویسد: «واضح است با شیوهای که ایالات متحده، جنگ در غزه را مدیریت کرده است، به قیمت بی اعتبار شدن در میان افکار عمومی کشورهای عربی، تمام شده است. به همین ترتیب، کسانی که آنچه توسط مردم در رسانههای عربی و شبکههای اجتماعی در طول یکماه گذشته منتشر شده را دنبال میکنند، متوجه میشوند که از دست دادن قدرت نرم آمریکا در منطقه تا چه اندازه وسیع بوده است. ایالات متحده که در طول یک قرن، چند تریلیون دلار در خاورمیانه سرمایه گذاری کرده است، به دلیل این درگیری در خطر کاهش چشمگیر بازده این سرمایه گذاری قرار دارد.»
بر این اساس، این اطلاعات برای سیاستگذاران غربی و بهویژه آمریکایی، وقتی در نظر میگیرند که چگونه چشمانداز افکار عمومی عرب بهطور قاطعانه علیه آنها تبدیل شده، نگرانکننده است. در حالی که دولتهای غربی تمایل دارند که عملیات حماس در ۷ اکتبر را طراحی و حملهای برای توقف پروژه عادی سازی با اسرائیل، خدمت به اهداف ایران در منطقه یا تحکیم کنترل تهران در غزه ببینند، تنها ۱۳ درصد از پاسخ دهندگان عرب هر یک از این نظریهها را به عنوان هدف اصلی حماس تایید کردند. در مقابل، بیش از ۶۰ درصد، آزادی فلسطین و توقف تجاوزات اسرائیل را انتخاب کردند.
«انستیتو واشنگتن برای سیاست خاورنزدیک» همچنین نوشته است: در طول این سالها پس از خروج از عراق در سال ۲۰۱۱، هر یک از دولتهای آمریکا با درخواست برای خروج از خاورمیانه مواجه بوده اند. با این حال، هر بار که این صداها بلندتر میشد، متغیر منطقهای جدیدی پدیدار میشد که دولت آمریکا را مجبور میکرد به نقش سنتی خود که توسط امنیت استراتژیک و منافع اقتصادی فوری دیکته شده بود، بازگردد.
در حالی که دولت بایدن تصور میکرد این مشکل میتواند از طریق بستهای از مشوقها و توافقنامهها با ایران حل شود، جنگ غزه ظاهر شد تا بار دیگر ارزیابیهای اشتباه آمریکا مبنی بر این ادعا که خاورمیانه دیگر برای منافع استراتژیک آمریکا مهم نیست را تأیید کند. بر اساس بخش سوم سند راهبرد امنیت ملی ایالات متحده که در اکتبر ۲۰۲۲ توسط جو بایدن امضا شد، اولویت اصلی آمریکا در صحنه جهانی پیشی گرفتن از چین و به دنبال آن محدود کردن نفوذ روسیه است.
این اندیشکده آمریکایی نتیجه گرفته است که در حال حاضر، آمریکا در حال از دست دادن موقعیت خود به شیوههایی است که میتواند بر هر سه اولویت مشخصشده در سند استراتژی امنیت ملی تأثیر بگذارد.
گفتنی است، «استفن والت» و «جان مرشایمر» دو استاد برجسته و رئالیست آمریکایی و از نظریه پردازان روابط بین الملل معاصر در کتاب لابی اسرائیل و سیاست خارجی آمریکا از انستیتو واشینگتن به عنوان یکی از ارکان اصلی و با نفوذ لابی اسرائیل و سیاست خارجی آمریکا نام برده اند. انستیتو واشنگتن که در سال ۱۹۸۵ تأسیس شده، در تشریح مأموریت خود میگوید: «در پی ترویج سیاستهایی است که از منافع آمریکا در کشورهای خاورمیانه حفاظت کند».