به گزارش مجله خبری نگار، «هفتاد کشیش یخی» اولین و آخرین مجموعه شعر علی نجفی (۱۳۴۳-۱۳۸۸) شاعر نیشابوری است. این مجموعه شعردر سال ۱۳۹۷ یعنی ۹ سال پس از درگذشت او توسط احسان گرایلی کارگردان تئاتر و از دوستان نزدیک و همشهریاش، گردآوری شد و نشر روزنه آن را منتشر کرد. تاریخ سرایش شعرهای آن به دهه شصت و هفتاد برمیگردد و طبیعی است که باید با معیارهای زیباییشناسی همان سالها سراغ شعرهای این کتاب رفت و آن را تحلیل کرد.
علی نجفی شاعر تصویرهای ناب است. او گاهی لحظههایی را که در زندگی روستاییاش تجربه کرده آنقدر بهوضوح در شعرش ثبت میکند که گویی مخاطب در حال تماشای عکس یا منظرهای است. انگار شاعر دوربین عکاسیاش را لابهلای کلمات کار گذاشته و لحظهبهلحظه، عکس میگیرد و لذت تماشای یک تصویر ناب و باکیفیت بالا را به مخاطبش هدیه میدهد.
بهعنوان مثال در یکی از شعرها میگوید: «مادرم گردسوز/ بر طاقچه میسوزد/پدر فانوس است /تاریکی حیاط را جابهجا میکند...» شاعر در این شعر، نور فانوسی را که به پدرش تشبیه شده نه در صفحه ۱۶ کتاب هفتاد کشیش یخی بلکه دقیقاً در ذهن مخاطب روشن کرده و بهوضوح با کلماتی که به کار میبرد نور و تاریکی را جابهجا میکند، طوری که معلوم نیست در این تصویر، تاریکی جابهجا میشود یا نور فانوس و جادوی کلام علی نجفی در همین نوع رفتار با کلمه است.
یا در شعری دیگر مینویسد: «مردان، چپقهایشان را روشن میکنند/دود را به ابرها میرسانند/و به خرسی فکرمی کنند که هیچگاه ندیدهاند.» در این سطرها صحبت از خرسی است که مردان دهکده آن را ندیدهاند، اما این شاعر تصویرگرا با تردستی خاص خودش کاری میکند که هم مردان دهکده سفیدی خرس را ببینند هم ما که بیرون شعر ایستادهایم. درصورتی که اصلاً خرسی در کار نیست که سفید باشد یا سیاه.
تنهایی در شعر علی نجفی، تنهایی منحصربهفردی است. یک نوع تنهایی عمیق که شاعر از شدت تنهایی با اشیا حرف میزند، به عنوان مثال آن جا که میگوید؛ «دودکش همسایه سلام /من هم بیدار شدم» این جا ما در ظاهر با جملهای معمولی سروکار داریم، اما علی نجفی با همین کلمات بهظاهر ساده، غمی غریب را به ذهن و جانمان میریزد.
اگر غلامرضا بروسان را یکی از چند شاعری بدانیم که ایجاز و کوتاه سرایی را وارد شعر خراسان و کشور کرده است، بیتردید علی نجفی هم جزو چند شاعری است که در زبان، ساختارشکنی کرده و با در هم ریختن نظم و نحو کلمات، زیبایی دوچندانی را در شعر خلق کرده است؛ «من از اسبها روسری نمیبندند خوشم میآید/از صفورا موهای تا کمرش را رقص میکند/از خانه میچرخد، من رقص میکنم.» این یکی از زیباترین شعرهای نجفی است که امضای این شاعر برای همیشه پای آن باقی میماند. همه جنون و سرکشیهایی که درجان شاعر پنهان بوده، انگار به یک باره در این شعر منفجرشده و مجالی برای رعایت نحو و دستور زبان نیافته است.
طنز تلخ، انگار جزئی جداییناپذیر از شعر امروز است و بدون آن گویا شعر، چیزی کم دارد. استفاده درست و بهموقع از طنز تلخ یکی از موارد دیگری است که از نگاه علی نجفی دور نمانده و توجه ویژه به استفاده از این نوع طنز در این کتاب جایگاه درست خودش را دارد: «درحالی که جهان اینقدر شگفتانگیز و پیچیده است /من قرض دارم» یا: «مردگان عادت دارند/همیشه مرده باشند». او کوتاهترین راه را برای انتقال طنزی تلخ و کنایهآمیز انتخاب میکند و از هرگونه اطناب میپرهیزد.
از نقاط قوت در شعر علی نجفی که بگذریم نقدهایی به شعر او نیز وارد است ازجمله این که گاهی تکرار نابه جای برخی کلمات مثل لیلا، عشقآباد، عمویم، آبادی، باد، چپق، مادر، فانوس و چند کلمه دیگر که هرکدام بیش از پنج بار در یک کتاب صدوچند صفحهای تکرار شدهاند کمی از قوت شعرها میکاهد.
در آخر شاید بد نباشد به این نکته اشاره کنیم که کتاب «هفتاد کشیش یخی» در سال ۱۳۹۸ موفق به دریافت «جایزه شعر خبرنگاران» شد. در این که علی نجفی شاعر کمنظیری بوده شکی نیست؛ اما این که جایزه شعر خبرنگاران را به کتابی میدهند که شعرهایش باید دو دهه قبل چاپ میشد و با متر و معیارهای همان سالها داوری میشد دو حالت بیشتر ندارد یا شعر امروز ما هنوز آنقدر پیشرفت نکرده که شعرهای دو دهه گذشته، هنوز شایستگی گرفتن جایزه را دارد (که این خیلی نگاه بدبینانهای است) یا داوران جایزه خبرنگاران خواستهاند ادای دینی به علی نجفی کرده باشند که حالت دوم محتملتر بوده و به نظر میرسد تصمیم مصلحت
اندیشانهای از جانب داوران بوده است. اما اگر حالت دوم را بپذیریم این سؤال مطرح است که آیا بهتر نیست فارغ از هر مسئلهای جایزههای ادبی به شعر تعلق گیرد تا شاعر؟
منبع: خراسان