به گزارش مجله خبری نگار/خراسان: اینها بخشی از اظهارات زن ۲۸ ساله سابقه داری است که بار دیگر به اتهام سرقت، در عملیات تعقیب و گریز نیروهای کلانتری سناباد مشهد در حالی دستگیر شد که رانندگی یک دستگاه پراید با پلاک مخدوش را به عهده داشت. این زن جوان با بیان این که همه ازدواج هایم با خلافکاران، برای رسیدن به پول و رفاه بود درباره سرگذشت خود به مشاور و مددکار اجتماعی کلانتری سناباد گفت: پدرم با آن که تعمیرگاه موتورسیکلت داشت، اما مردی معتاد و بی مسئولیت بود و توجهی به خانواده اش نداشت.
مادرم هم که در خانههای مردم کارگری میکرد بیشتر از هر چیز در پی کسب درآمد بود تا مخارج زندگی را تامین کند. در این میان من که آخرین فرزند و تنها دختر خانواده بودم بیشتر اوقاتم را با پسرهای همسایگان و اطرافیانم میگذراندم و در واقع با آنها بزرگ شدم، اما همه آن پسرها خلافکار از آب درآمدند و زمانی که بزرگتر شدیم یکی پس از دیگری روانه زندان شدند. برادران من نیز بی تاثیر از این ماجرا نبودند و به خرید و فروش مواد مخدر روآوردند.
خلاصه وقتی به ۱۷ سالگی رسیدم در مسیر مدرسه با «کیومرث» آشنا شدم و خیلی زود با هم ارتباط برقرار کردیم. یک هفته بعد از این آشنایی، او به خواستگاری ام آمد و من با وجود مخالفت همه اعضای خانواده ام با «کیومرث» ازدواج کردم چرا که او در زمینه خرید و فروش مواد مخدر فعالیت داشت و به من وعده میداد که به زودی پولدار میشویم و به ثروت هنگفتی میرسیم.
من هم که در آرزوی یک زندگی رویایی و توام با رفاه و آسایش بودم، حرف هایش را پذیرفتم و به طمع پول و ثروت با او همراه شدم، اما هنوز یک ماه بیشتر از بارداری ام نمیگذشت که «کیومرث» هنگام حمل مواد مخدر دستگیر شد و مرا هم لو داد. در این شرایط من مخفی شدم و او به تحمل ۳ سال زندان محکوم شد، ولی بعد از یک سال و نیم و با عفو مشروط از زندان بیرون آمد و مخفیگاه مرا در حالی لو داد که من پسری ۶ ماهه را در آغوش داشتم و در یک تاکسی تلفنی کار میکردم تا از این طریق مواد هم توزیع کنم!
بالاخره من هم برای یک سال راهی زندان شدم، اما پس از آزادی، دیگر نتوانستم با کیومرث زندگی کنم و به همین دلیل از او طلاق گرفتم و خودم به تنهایی مواد فروشی میکردم تا این که با پسر همسایه آشنا شدم که او نیز از خلافکاران سابقه دار و حرفهای محل بود. مدتی با «کریم» به طور مشترک خلاف میکردیم تا بالاخره با هم ازدواج کردیم، اما زمانی که زندگی مشترک ما آغاز شد تازه فهمیدم که وارد شبکه خلافکاری شده ام چرا که همه اعضای خانواده و بستگان «کریم» از سارقان و فروشندگان مواد مخدر بودند به گونهای که حتی فرصتی برای صرف غذا هم پیدا نمیکردند و از پای بساط مواد مخدر بلند نمیشدند.
«کریم» نیز نه تنها خودش مصرف کننده بود بلکه باید هزینه اعتیاد بسیاری دیگر از اعضای خانواده اش را هم میپرداخت. به همین دلیل هرچه مواد میفروختیم و به محتویات خودروها دستبرد میزدیم باز هم مخارج اعتیادمان تامین نمیشد. «کریم» بیشتر سرقتها را با خواهرش انجام میداد، اما من هم گاهی او را همراهی میکردم تا پلیس یا شهروندان به ما مشکوک نشوند! خلاصه روزگار ما در حالی سپری میشد که همسرم چند بار روانه زندان شد و من هم به خاطر همکاری در سرقتها دستگیر شدم، اما هنوز در زندان بودم که خواهر شوهرم نیز به زندان آمد و هم بندی من شد.
مصرف مواد مخدر آنها بسیار بالا بود و این سرقتها برای تامین مخارج اعتیادشان کافی نبود. با آن که دو فرزند خردسال داشتم و مادرم به ناچار از آنها مراقبت میکرد، از «کریم» هم طلاق گرفتم تا شاید بالاخره به رویای رفاه و آسایش همراه با ثروت دست یابم.
بعد از آن با «بهزاد» آشنا شدم و به عقد موقت او درآمدم. «بهزاد» هم از سارقان حرفهای بود و چند سابقه کیفری داشت، اما متاسفانه او هم مواد مخدر صنعتی مصرف میکرد و همه اوقاتش را پای بساط میگذراند و فقط ساعاتی از بامداد را به ناچار برای سرقت بیرون میرفتیم. حالا کودک ۶ ماهه دیگری را هم در آغوش داشتم، ولی مجبور بودم رانندگی کنم تا «بهزاد» بتواند به منازل یا خودروها دستبرد بزند! حتی وقتی نیروهای گشت کلانتری سناباد به ما مشکوک شدند من پدال گاز را فشردم تا از چنگ ماموران فرار کنیم، ولی شوهر خمارم فقط فریاد میزد گاز بده! فرار کن! خلاصه بعد از مسافتی تعقیب و گریز دستگیر شدیم و ۳ برادر دیگرم نیز که در سرقتها نقش داشتند با دستور قضایی بازداشت شدند. حالا هم باید دوباره مادرم جور فرزندانم را بکشد و ...
این گزارش حاکی است با توجه به این که احتمال میرود اعضای این باند خانوادگی سرقتهای بیشتری انجام داده باشند، تحقیقات گسترده افسران دایره تجسس با صدور دستورات ویژهای از سوی سرگرد «محمدباقر بهرازفر» (رئیس کلانتری سناباد مشهد) برای ریشه یابی این پرونده مهم آغاز شده است.
ماجرای واقعی با همکاری پلیس پیشگیری خراسان رضوی