به گزارش مجله خبری نگار/خراسان: اینها بخشی از اظهارات زن ۳۸ سالهای است که برای معرفی دخترش به پزشکی قانونی وارد کلانتری طبرسی شمالی مشهد شده بود. این زن جوان که بیان میکرد به حرفهای دخترم اعتماد ندارم، درباره ماجرایی که او را به کلانتری کشانده بود، به کارشناس اجتماعی گفت: من و همسرم از اتباع خارجی هستیم که در ایران بزرگ شدیم و ازدواج کردیم.
همسرم به شغل خیاطی مشغول است و درآمد خوبی دارد، به همین دلیل به اولین دخترم که اکنون ۱۶ ساله است، بیشتر توجه میکرد. او را با خود بیرون میبرد و همه خواسته هایش را برآورده میکرد. اگر چه من دو دختر خردسال هم دارم، اما رابطه همسرم با «تهمینه» بیشتر از آن هاست.
تهمینه هم دختری درس خوان بود و در کلاسهای آموزشی زبان و همچنین ورزشهای رزمی شرکت میکرد تا این که همسرم برای او گوشی هوشمند گران قیمتی خرید تا بیشتر به تحصیل توجه کند، اما از حدود ۲ سال قبل و زمانی که ۱۴ سال داشت، در فضای مجازی با پسری هم سن و سال خودش آشنا شد و مدام با یکدیگر «چت» میکردند. آن پسر خودش را اهل قوچان معرفی کرده بود و به دخترم ابراز علاقه میکرد.
«تهمینه» هم به حرفهای او اعتماد داشت و به این رابطه مجازی ادامه میداد و معتقد بود که «حامد» قصد دارد با او ازدواج کند، ولی من زیاد حرفهای دخترم را جدی نمیگرفتم چرا که آنها هنوز بچه سال و نوجوان بودند. از سوی دیگر خانواده ما از اتباع خارجی است و اصلا نمیتوانستم به این موضوع فکر کنم! به همین دلیل وقتی فهمیدم که درسهای دخترم ضعیف شده و او فقط از گوشی تلفن برای ارتباط با «حامد» استفاده میکند، به ناچار برای مدتی گوشی تلفن را از او گرفتم، اما دوباره بازگرداندم چرا که دخترم باید به تحصیل ادامه میداد و دوست نداشتم از درس هایش عقب بماند. در این مدت برخی از هموطنانمان هم به خواستگاری تهمینه آمدند، اما او بدون تامل به آنها پاسخ منفی داد و قبول نکرد تا با جوان دیگری ازدواج کند.
در همین روزها بود که همسرم به یک بیماری چشمی مبتلا شد و من مدام او را به مراکز درمانی میبردم و همه حواسم به همسرم بود به طوری که از دخترم غفلت کردم و ارتباط تلفنی او با «حامد» بیشتر شد. چند روز قبل بنا به تشخیص پزشکان، ناچار شدیم چشم همسرم را جراحی کنیم به همین دلیل او در بیمارستان بستری شد و من در کنارش ماندم، ولی زمانی که برای سرکشی از فرزندانم برای ساعتی به خانه بازگشتم ناگهان پسر نوجوانی را دیدم که روی مبل و در کنار دخترم نشسته است!
وقتی از «تهمینه» سوال کردم، رو به من کرد و گفت: این همان «حامد» است که قصد دارد با من ازدواج کند! با شنیدن این جمله، خیلی عصبانی شدم و با چهرهای برافروخته، سر و صدا به راه انداختم، ولی آن پسر با پررویی مقابلم ایستاد و گفت: به خواستگاری دخترم آمده است! دیگر نمیتوانستم این صحنه را تحمل کنم، دستش را گرفتم و او را از خانه ام بیرون انداختم! سپس در منزل را به روی دخترم قفل کردم و خودم به بیمارستان رفتم تا در کنار همسرم باشم!
اما همچنان دلشوره داشتم و نگران دخترم بودم. دیگر نتوانستم طاقت بیاورم، به همین دلیل دوباره همسرم را رها کردم و به طرف خانه رفتم، ولی زمانی که در منزل را گشودم، با صحنهای زننده رو به رو شدم. «حامد» و «تهمینه» قفل در را شکسته و با سر و وضعی بسیار زشت و نامناسب کنار هم نشسته بودند. با دیدن این صحنه تاسف بار، با آنها درگیر شدم و سپس با پلیس ۱۱۰ تماس گرفتم.
اگر چه دخترم اصرار دارد که هیچ اتفاقی بین آنها نیفتاده است، ولی من حرف هایش را باور ندارم چرا که او چند بار دیگر هم به من دروغ گفته و به قول هایش عمل نکرده است. هر چه به دخترم میگویم که ما اصلا خانواده یا اطرافیان این پسر نوجوان را نمیشناسیم و از سوی دیگر او سن کمی دارد، بیکار است و... توجهی به نصیحتهای ما نمیکند! به طوری که انگار جادو شده است! حالا هم در حالی که منتظر نظر پزشکی قانونی هستم، باز هم نمیدانم چگونه به دخترم بفهمانم که ما سعادت و خوشبختی او را میخواهیم چرا که چنین ازدواجی آینده اش را به تباهی میکشاند....
این گزارش حاکی است، با صدور دستوری از سوی سرگرد جواد یعقوبی (رئیس کلانتری طبرسی شمالی مشهد) با معرفی دختر نوجوان به پزشکی قانونی، بررسیهای روان شناختی و اقدامات مشاورهای در دایره مددکاری اجتماعی در حالی آغاز شد که تحقیقات پلیس برای یافتن خانواده پسر نوجوان ادامه دارد.
ماجرای واقعی با همکاری پلیس پیشگیری خراسان رضوی