به گزارش مجله خبری نگار/خراسان: دختر ۱۶ سالهای که به اتهام ایراد ضرب و جرح از نامزدش شکایت کرده بود، درباره سرگذشت خود به مشاور و مددکار اجتماعی کلانتری قاسم آباد مشهد گفت: شش سال بیشتر نداشتم که اشک ریزان دست مادرم را رها کردم و به همراه پدرم به خانه بازگشتم چرا که آنها از هم جدا شده بودند و مادرم سرپرستی مرا به پدرم واگذار کرده بود. چند ماه بعد از این ماجرا پدرم با زن دیگری ازدواج کرد و من در حالی لباس فرم مدرسه را پوشیدم که نامادری ام مرا با مهربانی راهی مدرسه کرد. ا
گر چه او زن خوبی بود و تلاش میکرد جای خالی مادرم را پر کند، اما من کمبود محبت داشتم و چیزی جز مهر مادری را نمیپذیرفتم. حتی خواهر یا برادری نداشتم که با او درددل کنم. با وجود این، روزگارمان به همین ترتیب سپری میشد تا این که با شیوع کرونا مدارس مجازی شد و پدرم نیز به ناچار برای من گوشی تلفن هوشمند خرید تا از تحصیل عقب نمانم. از سوی دیگر من هم که تشنه محبت بودم، وارد شبکههای اجتماعی شدم و در گروههای مختلف پرسه میزدم تا این که بالاخره با «سیروس» آشنا شدم. او سه سال از من بزرگتر بود و در مغازه پدرش کار میکرد.
این آشنایی و ارتباط تلفنی به دیدارهای خیابانی کشید، اما پدرم به شدت رفت و آمدهای مرا زیر نظر داشت و من نمیتوانستم بر سر بیشتر قرارهایی که با سیروس میگذاشتم حاضر شوم، چرا که ما در یکی از شهرکهای حاشیه شرق مشهد سکونت داشتیم و خانواده سیروس در منطقه غرب مشهد زندگی میکردند، به همین دلیل نمیتوانستم ساعات بیشتری را در خارج از منزل به سر ببرم.
خلاصه سال گذشته و در حالی که دو ماه بیشتر از این آشنایی پنهانی نگذشته بود، سیروس به همراه خانواده اش به خواستگاری من آمد، اما خانواده اش وقتی محل سکونت ما را دیدند با این ازدواج مخالفت کردند و مدعی بودند که دو خانواده از نظر فرهنگی و اقتصادی در شأن یکدیگر نیستیم، اما من و سیروس که دلباخته یکدیگر بودیم بر این ازدواج پافشاری کردیم و بالاخره خانواده او رضایت دادند. این گونه من پای سفره عقد نشستم و مراسم عقدکنان ما برگزار شد، اما من که شاگرد ممتازی بودم خیلی دوست داشتم ادامه تحصیل بدهم، ولی به خاطر این که نام سیروس در شناسنامه ام ثبت شده بود، در مدارس خاصی میتوانستم درس بخوانم. در این شرایط نامزدم اجازه نمیداد تا در مدارس محل سکونت خودمان ثبت نام کنم چرا که خانواده اش معتقد بودند من نباید دیگر در آن منطقه به مدرسه بروم.
خلاصه اختلافات ما در همین باره و در حالی آغاز شد که سیروس هم ترک تحصیل کرده بود و قصد نداشت خدمت سربازی اش را انجام بدهد، ولی من اصرار میکردم که او باید گواهی نامه رانندگی بگیرد و خدمت سربازی اش را به پایان برساند. با این خواستههای من اختلافات بین ما شدت گرفت تا حدی که چند بار مرا کتک زد، اما من موضوع کتک کاریهای او را از خانواده ام پنهان میکردم چرا که خودم به ازدواج با سیروس اصرار داشتم و حالا در حالی که فقط سه ماه از دوران نامزدی ما گذشته است دیگر از آن حرفهای عاشقانه و دوست داشتنهای واهی در فضای مجازی هیچ خبری نیست.
رفتار همسرم به کلی تغییر کرده و او به هر بهانه کم اهمیتی مرا زیر مشت و لگد میگیرد تا این که آخرین بار مقابل منزل پدرم مرا کتک زد که با سر و صدای من خانواده ام بیرون آمدند و متوجه اختلافات شدید بین ما شدند. دیگر چارهای نداشتم جز آن که به قانون پناه بیاورم و...
گزارشها حاکی است، بررسی کارشناسی این پرونده به دستور سرهنگ سیدرضا معطری (رئیس کلانتری قاسم آباد) به مشاوران زبده دایره مددکاری اجتماعی سپرده شد.
ماجرای واقعی با همکاری پلیس پیشگیری خراسان رضوی