به گزارش مجله خبری نگار/ایران-عابد اکبری(کارشناس مسائل اروپا): تحلیل محتوای اظهارنظرهای مقامات آلمانی یا یادداشتهای منتشر شده در اندیشکدههای مطرح این کشور، نشان میدهد
آلمانیها به خوبی به ابزارهای جنگ روانی روسیه علیه خود و توان بالای روسها در این خصوص واقف هستند.
بنابراین آلمانیها سعی دارند روایت خود را از جنگ بدون جانبداری از امریکا یا دیگر بازیگران مطرح کنند و بیشتر به چین فشار بیاورند تا روسیه. آنها تلاش دارند با اعضای اتحادیه، جمعی را برای رفع چالشها بسازند.
مهمتر از همه، آلمان و بسیاری از کشورهای اتحادیه دریافتهاند که مدتها است بخشی از جنگ روسیه بودهاند: در تفکر نظامی روسیه، جنگهای مدرن دیگر به طور رسمی اعلام نمیشوند؛ درعوض، آنها به سادگی تکامل مییابند و به طور قابل توجهی توسط ابزارهای غیرنظامی اجرا میشوند.
در این بافتار، ضداطلاعات، بخشی جداییناپذیر از جنگ روانی را تشکیل میدهد که در آن باید در رقابت برای حفظ «حاکمیت تفسیری از درگیری» پیروز شد (یعنی جنگ گفتمانی در جریان است.) به موازات حملات سایبری، گسترش فعالیتهای براندازی و اطلاعاتی نیز در آینده جنگ اوکراین برای آلمان قابل انتظار است. در این فضا، آلمان از راهبرد جدید «تقابل به جای همکاری» درقبال روسیه، هیچ سررشتهای ندارد.
تضاد منطقی در برخورد با روسیه در آلمان از آنجا ناشی میشود که اگرچه در برخورد با اروپاییها و ناتو، آلمان مایل است از همکاری با روسیه به سمت تقابل حرکت کند، اما از طرف دیگر، آلمانیها حمایتی از طرف همسایگان، همپیمانان در اتحادیه اروپا، ناتو، امریکا و دیگر بازیگران نمیبینند و بر این باورند که در چنین وضعیت تعلیق و بلاتکلیفیای که هر عضو اتحادیه به شکل ملی با آن مواجه است، گفتگو با روسیه هنوز بهترین راهحل است. حداقل فهم تصور طرف مقابل را ممکن میسازد.
این استدلال را به نوع دیگری در اندیشه لهستان و مقدونیهشمالی و صربستان هم میبینیم که خارج از لیگ اتحادیه، خود در جهت کسب امنیت ملیشان گام برمیدارند، با این تفاوت که آلمانیها به محض اینکه متوجه این فکر در ذهن خود میشوند، بار دیگر به خود فشار میآورند تا به خودشان بقبولانند که میتوان با اتحاد کار بزرگی کرد.
به همین سبب در آثار منتشر شده در اندیشکدههای آلمانی، ضرورت حفظ انسجام درون اتحادیه و ناتو، به نظرات افراطی درمورد اهمیت توجه به دیگر همپیمانان و شرکا در آثار آلمانی تبدیل شده است. بنابراین، یک چالش مهم آلمانیها ناتوانی در بازتعریف خود است.
هویت و تعریف ملی آلمان پیش از جنگ اوکراین، یک کشور در حاشیه، اما غیرقابل اجتناب را نشان میداد که بر امور مالی و بنیادی به جای شوآف سیاسی و نظامی تمرکز دارد.
پس از جنگ، اما آلمان از این هویت یکباره کنده شده است: تمام آرمانهای سبز و محیط زیستی را کنار گذاشت، مجبور به کوچک کردن اقتصاد شد، حتی تا اعطای تسلیحات به اوکراین پیش رفت و بحث هستهای را به موضوع سیاسی روز تبدیل کرد و.... این هیاهوها برای آلمان بسیار سریع است و درک خود و هویت جدید، اگر نیازمند بازتعریف باشند، در این فضا میسر نیست.
به همین سبب، آلمانیها به خود میگویند اگر جغرافیا مهم است، چرا ما نداریم؟ اگر تسلیحات مهم است، چرا ما نداریم؟ در دنیای جدید دیجیتال بدون منابع، در جنگی بیپایان چگونه زندگی کنیم.
جنگ در اروپا، درگیری قدرتهای بزرگ در حال ظهور، رقابتهای تسلیحاتی، فناوری، قطبیسازی اجتماعی و شتابگیری بحران آبوهوایی برخی از موضوعات جدید سرسامآور هستند.
در مروری کلی از عنوان ها، حتی میتوان دریافت اندیشکدههای آلمانی خود را دربرابر روسیه باختهاند و مسکو را در همسایگی شرقی و جنوبی اتحادیه اروپا دارای دست بالاتری از اتحادیه میبینند. چین را قدرتمندتر، امریکا را بیتفاوت و موضوعاتی که مطرح میکنند، نیازمند افکندن نوری بینالمللی بر آن برای «ارزش مطرح کردن داشتن» میبینند.