مجله خبری-سبک زندگی نگار: لئوناردو دی کاپریو همواره یک بازیگر بسیار جذاب بوده است، از بازیهای تاثیرگذارش به عنوان یک بازیگر جوان به نقش آفرینیها متفکرانه اش در قالب یک ستاره جا افتاده هالیوودی. وبسایت IMDb فهرستی از ۱۰ نقش آفرینی برتر لئوناردو دی کاپریو تهیه کرده که بدون شک شما را حیرت زده خواهد کرد، فهرستی که دستکم دو مورد از بازیهای نامزد اسکار او را در خود ندارد.
لئوناردو دی کاپریو تا سال ۱۹۹۷ یک بار نامزد جایزه اسکار را تجربه کرده و در فیلم عاشقانه و محبوب Romeo + Juliet نیز نقشی فراموش شدنی را ایفا کرده بود. بازی بی نقص او در نقش جک داوسون در فیلم Titanic، اما او را به یک نام پراعتبار در هالیوود تبدیل کرد، فیلمی که در آن دی کاپریو نقش یک هنرمند رویاپرداز فقیر را بازی میکند که عاشق شخصیت کیت وینسلت میشود. در فیلم Titanic، دی کاپریو چیزی بیش از شخصیت اصلی رمانتیک داستان است. سخت است که نگاهتان را از بازی او در نقش یک هنرمند فقیر با رویاهای بزرگ بردارید و این تازه آغاز کار این ستاره مشهور هالیوودی بود.
دی کاپریو با بازی در نقش دنی آرچر که یک یک قاچاقچی اسلحه و الماس رودزیایی است، سومین نامزدی اسکار خود را نیز به دست آورد. فیلم Blood Diamond نقدهای متفاوتی دریافت کرد، اما بازی متعهدانه و دوست داشتنی لئو در کنار جایمن هانسو توجه منتقدان را به خود جلب کرد. اگر چه فیلم Blood Diamond فیلم چندان پرفروشی نبود، اما بازی لئو و سکانس فراموش نشدنی مرگ فیلم را میتوان هایلایتهایی بزرگ از فیلمی دانست که به یک موضوع بسیار مهم و بغرنج میپردازد.
فیلم ایناریتو اغلب بیشتر شبیه یک چالش تکنیکی است تا یک روایت خوش ساخت و هیجان انگیز، اما جای شک ندارد که بازی لئو در نقش هیو گلس بزرگترین نقطه قوت فیلم The Revenant بود. دی کاپریو برای این فیلم شرایط بسیار سخت، نورپردازی طبیعی بیرحمانه و سکانس بسیار پیچیده مبارزه با خرس را با سبک سختگیرانه ایناریتو تجربه کرد. اگر چه این فیلم را نمیتواند جذابترین فیلم دی کاپریو دانست، The Revenant در نهایت باعث شد که او جایزه اسکاری که مدتها پیش باید میگرفت را بدست آورده و به همین خاطر نقش هیو گلس را برای دی کاپریو ماندگارتر کرد.
در فیلم Once Upon A Time… In Hollywood ساخت کوئنتین تارانتینو، لئو در نقش یک بازیگر از شهرت افتاده به نام ریک دالتون میدرخشد. یکی از سبکهای خاص فیملسازی تارانتینو دستکاری تاریخی و روایت آن از نگاه خود است و داستان جذاب فیلم و تصویرسازی مجدد از قتل شارون تیت به دست خانواده چارلز مانسون توجه بسیاری در هالیوود به خود جلب کرد. تارانتینو، دی کاپریو و برد پیت همیشه افسونگر مدیتیشنی بی نقص را در مورد هالیوود در حال تغییر ارائه کردند. این فیلم به شکل غیرمنتظرهای تکان دهنده و با مزه است و این جذابیت مرهون بازیهای بسیار بی نقص زوج مناسب پیت و لئو هستیم.
استیون اسپیلبرگ بزرگ از دی کاپریو نهایت استفاده را برای ایفای نقش یک خلافکار شارلاتان به نام فرانک ابگنیل برد. فیلم Catch Me If You Can که در سال ۲۰۰۲ ساخته شد نمونهای اولیه از علاقه دی کاپریو به خلافکاران دنیای واقعی ابود. او پیش از بازی در این نقش، حضوراً به دیدار ابگنیل واقعی رفت و همین کار را نیز بعدها در The Wolf Of Wall Street نیز انجام داد. فیلم اسپیلبرگ به روایت تعقیب و گریز هیجان انگیز و راضی کننده بین یک مامور اف بی آی با بازی تام هنکس و شخصیت ملون لئو میپردازد. شاید اگر نقش ابگنیل را یک بازیگر دیگر بازی میکرد نتیجه ناخوشایند بود، اما جذابیت لئو و رابطه جذاب بین دزد و پلیس در این فیلم، بخش اعظم جذابیت فیلم اسپیلبرگ را به خود اختصاص داده است.
Shutter Island تنها فیلم مشترک دی کاپریو و اسپیلبرگ است که نتوانست نامزدی اسکار در بخشهای اصلی را بدست آورد و این موضوع مایه رم است. اقتباس مسحور کننده اسکورسیزی از یک رمان ترسناک گوتیک و مدرن بسیار زیبا و جذاب است. Shutter Island از توانایی بازی لئو در نقشهای مبهم و به تصویر کشیدن یک شخصیت دیوانه نهایت استفاده را میبرد. محبوبیت پایدار این فیلم در میان طرفداران گواهی بر توانایی تیم دی کاپریو/اسکورسیزی برای تبدیل کردن یک داستان زشت و مبهم به یک روایت خوشایند و جذاب است.
لئو و مارتین اسکورسیزی بارها با هم همکاری داشته اند، اما The Wolf Of Wall Street یک فیلم بسیار موفق برای فیلمساز افسانهای آمریکا بود. لئو نیز از تهیه کنندگان فیلم بود، فیلمی که قبل از افتادن به دست اسکورسیزی، سرگذشتی بسیار پر فراز و نشیب را تجربه کرده بود. دی کاپریو برای بازی در این نقش مشاورههای بسیاری از بلفورت واقعی گرفته بود، اما همراه با اسکورسیزی، او نگاهی پیچیده، بیرحمانه و ناخوشایند به زندگی یکی از بدنامترین شارلاتانهای وال استریت انداختند که جذابیت فیلم را دو چندان میساخت. این فیلم ممکن بود به سادگی و به اشتباه به عنوان فیلمی که طمع و رفتارهای مشکل دار بلفورت را میستاید در نظر گرفته شود، اما بازی بی تکبر و کمدی لئو و لنزهای بی نقص اسکورسیزی به ساخت یک فیلم فراموش نشدنی در مورد سقوط وال استریت در سال ۲۰۰۸ منجر شد.
یک بازیگر بسیار خاص و متعهد میخواهد که بتواند نقش یک برده دار شیطان صفت را بازی کند. برخی بر این باورند که دی کاپریو نقش کالوین کلین در فیلم Django Unchained را برای بدست آوردن جایزه اسکار انتخاب و بازی کرده است، اما هر بینندهای میتواند تعهد کامل لئو در پروژه تارانتینو برای خلق یک روایت ابرقهرمانی از یک داستان برده داری مشاهده کند. اگر چه برخی تارانتینو را انتخاب مناسبی برای کارگردانی این فیلم نمیدانستند، Django Unchained همچنان یک تلاش متعهدانه برای خلق فیلمی در مورد گذشته برده داری دردناک آمریکا با جذابیت تجاری خاص خود است. در نقش کندی، دی کاپریو یک شخصیت منفی بی شرم و شرور، اما جذاب است که باعث میشود با دیگر فیلمهایی که برده داران را انسانهایی مهربان یا بی توجه نشان میدهند متفاوت باشد.
ترکیب اسکورسیزی/دی کاپریو در این فیلم مافیایی در سال ۲۰۰۶ یکی از بهترین همکاریهای این دو بود. بازی مدیرانه لئوناردو دی کاپریو در نقش یک مامور مخفی اف بی آی در میان مافیای بوستون به اندازه بازی مت دیمون در نقش سخن چین این مافیا در اداره پلیس ماساچوست متعهدانه و قابل توجه است. بازی موش و گربه بین دیمون، دی کاپریو، جک نیکلسون و مارک والبرگ در فیلم باعث میشود که The Departed یک کلاسیک بوستونی و یک دستاورد بزرگ در سینمای مدرن هالیوود باشد.
مرموزترین بازی لئوناردو دی کاپریو تا به امروز همچنان بهترین نقش آفرینی او به شمار میآید. همانند بسیاری از فیلمهای دیگر کریستوفر نولان، فیلم Inception نیز چیزی بین یک فیلم هنری و بلاک باستر است که از ستارگان بزرگ و افکتهای باشکوه برای وارد کردن مخاطب در یک روایت بسیار بزرگ و مسحور کننده استفاده میکند. شخصیت کاب با بازی لئو، سارقی کارکشته در زمینه نفود به ناخودآگاه افراد بود که به دنبال اسرار یک شرکت میگشت. در فیلم Inception، او تیمی را استخدام میکند تا در انجام کاری ظاهراً غیرممکن به او کمک کنند که همان کاشتن یک ایده در ذهن ناخودآگاه یک شخص است. تردیدی نیست که بازی لئوناردو دی کاپریو بزرگترین نقطه قوت فیلم Inception است.