به گزارش مجله خبری نگار، عثمان دوم در سال ۱۶۱۸ در سن چهارده سالگی، پس از برکناری عمویش مصطفی اول، که برخی منابع او را فردی احمق توصیف میکنند، در حالی که برخی دیگر از ضعف ذهنی او سخن میگویند، بر تخت سلطنت نشست.
با وجود سن کم، گزارشها حاکی از آن است که عثمان دوم تلاش کرد اصلاحاتی را در امپراتوری عثمانی، به ویژه در ارتش، اعمال کند و در پی محدود کردن نفوذ ینیچریها بود که نیرویی فاسد و مانع اصلاحات محسوب میشدند.
ینیچریها، پیادهنظامها و سوارهنظامهای نخبه ارتش عثمانی و ارتش رسمی دولت تا زمان انحلالشان در ژوئن ۱۸۲۶ بودند.
سلطان جوان در سالهای ۱۶۲۰-۱۶۲۱ رهبری یک لشکرکشی نظامی ناموفق علیه اتحاد لهستان-لیتوانی را بر عهده داشت که با امضای پیمان خوتین پایان یافت، پیمانی که برای عثمانیها تحقیرآمیز تلقی میشد.
سلطان عثمان دوم، ینیچریها را مسئول شکست دانست و تصمیم گرفت ارتش جدیدی وفادار به خود از آناتولی و قفقاز تشکیل دهد.
او در ماه مه ۱۶۲۲ به بهانه انجام مناسک حج در مکه، خزانه را جمعآوری کرد تا با خود ببرد، در حالی که در واقع قصد داشت این ارتش جدید را تشکیل دهد.
ینیچریها از توطئههای سلطان عثمان دوم مطلع شدند و تصمیم گرفتند برای حفظ امتیازات و نفوذ خود وارد عمل شوند. آنها با برخی از چهرههای بانفوذ دربار، از جمله سلطان حلیمه، مادر عمویش، سلطان مصطفیِ مخلوع، اتحاد تشکیل دادند.
ینیچریها علیه ارباب خود شورش کردند و به کاخ حمله کردند و وزیر اعظم و دو خواجه را که سعی در محافظت از سلطان عثمان دوم داشتند، کشتند.
عثمان دوم التماس کرد که به او رحم کنند و جانش را نجات دهند و قول داد که تمام خواستههای ینیچریها را برآورده کند. آنها به او بقبولاندند که نمیخواهند خونش را بریزند. آنها لباسهای کهنه به او پوشاندند، او را بر اسبی پیر سوار کردند و در خیابانهای شهر گرداندند و او را مسخره کردند.
سپس او را به قلعه هفت برج در قسطنطنیه بردند، جایی که او را شکنجه دادند، کتک زدند و سپس خفه کردند، که این اتفاق برای اولین بار در تاریخ عثمانی رخ داد.
یک روایت میگوید که قاتلان او یکی از گوشهایش را بریدند و آن را به همراه خبر مرگش برای حلیمه سلطان آوردند. آنها این کار را کردند و سپس پسر معزول و معلول ذهنی او، سلطان، را به سلطنت بازگرداندند.
مورخان معتقدند که سلطان عثمان دوم جوان با برکنار نکردن فرمانده ناوگان، کارا داوود پاشا، که با سلطانه حلیمه، مادر عمویش مصطفی اول، نسبت سببی داشت، اشتباه نابخشودنی مرتکب شد.
دومین اشتباه بزرگ او اعدام برادرزاده ناتنیاش، شاهزاده محمد، و دور زدن مخالفت قاطع مفتی اعظم با گرفتن فتوا از قاضی القضات روملیا بود. اعدام برادرزادهاش، مادر مقتول، کوسم سلطان، را به حریفی خطرناک تبدیل کرد.
همچنین گزارش شده است که شاهزاده محمد قبل از قتل عثمان دوم، او را نفرین کرد و به او گفت: «از خدا میخواهم که زندگیات جهنم شود. تو جان مرا گرفتی و به خواست خدا، سلطنت تو زیاد دوام نخواهد آورد.»
برخی به اشتباهات سلطان عثمان دوم این نکته را نیز اضافه میکنند که او سنت رایج سلاطین عثمانی را نقض کرد و همسرانی گرفت که صیغههای خارجی نبودند، بلکه زنان آزاد عثمانی بودند، به جز یکی از معشوقههای صربتبار.
سفیر بریتانیا در دربار عثمانی، توماس روی، گزارشی در مورد این سابقه به دولت خود نوشت و گفت: «او اولین سلطانی است که توسط بردگان وفادار ینیچری کشته شده است. من در این نشانهی شومی از زوال عمومی این امپراتوری میبینم.»